موسیقی کلاسیک همانطور که همه میدانیم محتوای آکادمیک (علمی) دارد و این علم محصول سالها تجربه، آزمون و خطا و چالش فکری روی اصول مختلف است. وقتی ما با نوازنده سازِ محلی از یک منطقه دور افتاده برخورد میکنیم که با استیل خاصی مینوازد، شاید هیچ دلیلی برای انتخاب استیل نوازندگیاش نداشته باشد ولی یک نوازندۀ موسیقی کلاسیک بینالمللی (که مثلا ویولنسل) مینوازد میتواند ساعتها در مورد دلایل پزشکی انتخاب استیل نوازندگی خود در راستایِ شکل ساز از منظر فیزیک آکوستیک و زیباییشناسی دیداری گرفته تا صدادهی و ایجاد تکنیکهای مختلف نوازندگی بر روی سازش صحبت کند.
دقیقا تفاوت یک جَزمن یا یک نوازنده محلی (یا سنتی) با یک نوازنده موسیقی کلاسیک در همینجاست. دستگاه منطقی موسیقی کلاسیک صرفاً متعلق به بخشی از اروپا نیست و به دلیل اینکه بخش زیادی از منطقهای آن وابسته به علم است، پس میتواند جهانی باشد؛ کمااینکه در ایران ممکن بود کسی غیر از کلنل وزیری نقش او را در موسیقی ایران ایفا می کرد (البته اینجا منظور مباحث نظری اوست و منظور آثار هنری او نیست که مسلما یگانه است) ازاینرو بهمن رجبی هم شاید بدون بودن وزیری یا حسین تهرانی میتوانست، این نوع نگرش را داشته باشد هرچند نه اینقدر پیشرفته که امروز است.
در دورههای مختلف تاریخ ایران نسبت به نیازهایی که در جامعه بوجود میآمده نسلی با نوع نگرشی خاص تربیت میشدند یا به صورت ناخودآگاه به مسیر مشترکی میرفتند. چنانکه در اواخر دوره قاجار که نیازهای سیاسی و اجتماعی آن دوران مشروطه خواهان را تربیت کرد، نیازهای هر نسل از نوازندگان ممکن است با نسل قبلی متفاوت باشد و این نیازهای مشترک، مسیر مشترکی را نیز شکل میدهد.
وزیری که شاخصترین چهرۀ موسیقیدان نسل بعد از مشروطه است، نماینده آن نوع تفکر منطقی و کمالگرا است. ما به راحتی میتوانیم این منش و اندیشه را در آثار و گفتههای روح الله خالقی، فرامرز پایور و شاخصترین آنها در نسل ما حسین دهلوی دنبال کنیم. اگر دوباره نگاهی به این نامها بیاندازیم متوجه میشویم که همه با یک یا دو واسطه شاگردان وزیری هستند ولی در مورد بهمن رجبی اینگونه نیست، هرچند او هم میشود گفت با چند واسطه شاگرد وزیری میشود ولی در واقع واسطههای او، ارتباط دهندۀ خوبی برای اندیشه های وزیری نیستند و شاید بتوان گفت حتی از نظر اندیشهورزی هنری نسبتی با وزیری نداشته و گاهی هم فعالیتهایی غیر هنری داشتهاند.
همانطور که قبلا گفته شد، منطق هنری میتواند بدون واسطه و یادگیری متولد شود و هر شخصی میتواند آنرا گسترش دهد، بهمن رجبی هم از این قاعده مستثناً نبوده است؛ حال نکته سئوال برانگیز آنجاست که چرا بهمن رجبی به جز معدود آثاری که به همراه افرادی مثل حسین علیزاده، اسماعیل تهرانی و کامبیز روشنروان انجام داد، بقیه آثارش با شاگردان مرکز حفظ و اشاعه است؟
شاید تفحصی در نوشته ها و گفتارهای رجبی روش خوبی برای حل این معما باشد. همانطور که در اکثر سخنرانی های رجبی و مخصوصاً گفتار او که در بزرگداشت احمد شاملو در دانشگاه تهران شنیده شده؛ رجبی هنرمند را آینه تمامنمای اجتماع میداند و بیدرنگ یک هنرمند اجتماعی نمیتواند خالی از گرایشات و اندیشههای سیاسی باشد.
۱ نظر