بعد از اسلام، چنگ در میان اعراب مورد توجه بوده است. به نوشته فارمر (۲۰۰۱، ص ۴۷)، در دوره خلفا، چنگ در عراق محبوبیت فراوان داشته است. این اقبال بعدها نیز دوام یافت، چنانکه در عصر اموی یکی از مشهورترین موسیقیدانان عرب، ابنمُحرِز (متوفی ح ۱۴۰)، که چنگ را بسیار خوش مینواخت، «صنّاجالعرب» (چنگیِ اعراب) لقب گرفت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج ۱، ص ۳۷۸).
با این وصف، در متون اختصاصی موسیقی توجه چندانی به وصف آن نشده است. مثلا، فارابی که بخش درخور توجهی از الموسیقی الکبیر را به عود و تنبور اختصاص داده، در ضمن سازهای زهیِ مطلق (= دستواز) فقط به چنگ اشارهای کرده است (رجوع کنید به ج ۲، ص ۸۲۲).
در عین حال، این ساز در اواخر سده سوم دستکم در خراسان و سرزمینهای شمالی و شرقی آن بسیار رایج بوده است (ابنخرداذبه، ص ۳۸) و حتی بنابر روایت نظامی عروضی (ص ۳۳)، رودکی قصیده معروف «بوی جوی مولیان» را همراه با نواختن چنگ برای امیر سامانی خواند. در نیمه اول سده پنجم، ابنسینا (ج ۱، فن ۳، ص ۱۴۳) در اشاره کوتاهی به صنج (چنگ) آن را سازی معرفی میکند که زههای (اوتار) آن نه بر سطح ساز، که در فضای خالیِ میان دو جانب آن کشیده شده است.
در این قرنها، گاه در برخی منابع عربی، مراد از «صنج» ساز کوبهای برنجینی است که با کوبیدن سطح دو صفحه آن برهم صدا ایجاد میشود و در فارسی به آن «سِنج» میگویند. بنابراین، باتوجه به اینکه معرّبِ سنجِ کوبهای و چنگ زهی، هر دو، صنج است، نباید این دو ساز کاملا متفاوت را یکی پنداشت (رجوع کنید به خلیلبن احمد، ج ۶، ص ۴۶، ذیل «صَوْلَجه»؛ امام شوشتری، ص ۳۲۹؛ فروغ، ص۳۰).
در قرن هشتم حسن کاشی، مؤلف رساله موسیقی کنزالتحف (ص ۱۱۵)، چنگ را سازی نسبتآ کامل شمرده و با اشاره به کاسه مخروطی شکل آن نوشته است: «گردنی افراخته و خمیده چون اسب دارد.» وی شمار وترهای این ساز را ۲۴ و نیز ۲۵ نوشته و آن را خوشصداترین سازها بهشمار آورده است (رجوع کنید به ص ۱۱۶). در قرن نهم، عبدالقادر مراغی (ص ۲۰۲ـ۲۰۳) چنگ را سازی مشهور وصف کرده است که بر روی آن پوست میکشیدند و زههای آنرا که شمارشان به ۲۴ و ۲۵ و حتی گاه ۳۵ میرسیده است، بر ریسمانهای مویین میبستند، زیرا گوشیهای آن ساز از ریسمان بوده است، نه چوب.
۱ نظر