Posts by محسن قانع بصیری
خودآموختگی؛ از ورطه های تکرار تا هاویه های توهم (۶)
در نظریه سازه های میانی گفتیم که هنگامی که جوهره یک اثر به صورت ارغنونی در ذهن یا خودآگاه هنرمند شکل می گیرد، هنرمند ناچار است این اثر درونی را متجسد کرده و عرضه کند. در این حال است که سازه های میانی مطرح می شوند. برای مثال هنگامی که یک ملودی در ذهن شما شکل می گیرد، روند اولین ظهور جوهره اثر تمام می شود. در مرحله بعدی است که هنرمند نیاز به فنون آشکارسازی آن نغمه یا تصویر درونی را پیدا می کند. به این ترتیب هر هنری را می توان شامل دو میدان دانست؛ یکی زایش ارغنونی و درونی اثر و دیگری تجسد یافتن آن از طریق سازه های میانی، چون ابزارهای نقاشی یا سازهای موسیقی.
خودآموختگی؛ از ورطه های تکرار تا هاویه های توهم (۵)
با نگاهی به مراحل آموزشی می توان روندی از شکل گیری آسکولاستیسیسم تا نظامات انتقادی را دنبال کرد. در زیر این مراحل را ملاحظه می کنید:
خودآموختگی؛ از ورطه های تکرار تا هاویه های توهم (۴)
اگر فرآیند آموزش سه جزیی از دو مرحله تحلیل انتقادی و سپس استدلالی در میدانی با حضور استاد شکل می گیرد، در فرآیندهای خودآموختگی همین روند در غیبت استاد دنبال می شود. به هر صورت اگر شاگردان نتوانند رویدادی را که به خلق نظریه فرجام یافته، در ذهن خود بازسازی کنند، طبعاً قادر به نقد پدیدار و زایش نظر یا اثر جدید دست پیدا نخواهند کرد.
خودآموختگی؛ از ورطه های تکرار تا هاویه های توهم (۳)
در مرحله اول کاری که شاگردان باید از طریق تالیف از منابع موجود انجام دهند استاد خود انجام می دهد بنابراین این او مجموعه یی بسیار مشخص را به عنوان منبع غیرقابل نقد تدارک می بیند.
خودآموختگی؛ از ورطه های تکرار تا هاویه های توهم (۲)
به این ترتیب نظام آموزشی دو جزیی با نظام سه جزیی یک اختلاف بنیادین پیدا می کند و آن حضور فرد با توان خودآموزشی است. البته برخی از افراد جامعه خود به خود دارای این استعداد هستند اما در بیشتر موارد این استعداد انسانی باید تحریک شود و استاد نظام سه جزیی چنین می کند. بنابراین روابط او با شاگردانش دیگر نمی تواند نشان روابط استاد در نظامی دو جزیی باشد. در جدول زیر چند تمایز مهم را آورده ایم.
خودآموختگی؛ از ورطه های تکرار تا هاویه های توهم (۱)
موضوع اصلی در فرآیندهای زایندگی و خلاقیت اتصالی است که این روند میان میراث های گذشتگان با خواسته ها و آرزوهای آیندگان (و حتی گذشتگان) برقرار می کند. در این شرایط به همان اندازه که میراث ها قادرند برای خود حریمی از تکرار و فرومردگی در خود را پدید آورند خواسته ها و آرزوها نیز از نیروی تحمیل توهم به خودآگاه فرد راهی شده بهره مندند.
جایگاه علم و هنر در روند جهانی شدن (۱۴)
استفاده سیاسی از هنر به مثابه یک وسیله در شوروی سابق باعث افت شدید ظهور آثار جاودان در این کشور شد و به همین نحو استفاده همچون یک وسیله از هنر در امریکا و غرب توسط اقتصاد، آن را به اندازه یک وسیله تبلیغی برای حضور یک کالا ساقط کرد و با گرایش به ابزارگرایی در هنر دیگر اثری جاندار چون آثار آلن پو و نظیر آن در امریکا خلق نمی شوند.
جایگاه علم و هنر در روند جهانی شدن (۱۳)
هنر از طریق نگاه به جهان آرزومندی پدید می آید اما علم از طریق نگاه به جهان تجربیات. به طریق همین وجه درونی زایندگی هنر اثر هنری را تبدیل به پدیداری همچون یک منبع می کند، در حالی که اثر علمی پدیداری همچون وسیله است. وجود افق آرزومندی در اثر هنری مفاهیم اخلاقی زشتی و زیبایی را در آن متبلور می سازد، در حالی که وجود تجربه در اثر علمی مفاهیم عقلایی مربوط به درستی و نادرستی را. می دانید که هرچه در جهت آرزوهایتان باشد برایتان زیبا و برعکس آن زشت تلقی می شود.
جایگاه علم و هنر در روند جهانی شدن (۱۲)
به همین دلیل هشترودی روی این نکته تاکید می ورزد که پیشرفت علمی به معنی تبدیل شدن همه فرهنگ ها به یک فرهنگ نیست. این درست است که علم قادر شده امکانات مشترکی برای بشر فراهم کند اما به همان نسبت زمینه برای زایش و فعال شدن فرهنگ های منطقه یی نیز بیشتر فراهم شده است. او می گوید؛ «قبول تمدن جدید مادی و علمی آداب و رسوم ملی را تغییر نمی دهد. ژاپنی که قریب سه قرن است تمدن مادی جدید را استخدام کرده، هنر و ادبیات ملی خود را حفظ کرده است. در واقع اگر هم می خواست که آنها را از دست داده و ادبیات اروپایی اختیار کند، ممکن نبود.»
جایگاه علم و هنر در روند جهانی شدن (۱۱)
با این حال نظر هشترودی چیز دیگری است. او می گوید ضرورت اعمال قوانین علمی در خود موسیقی موجب محدودیت آن در تنوع زایی می شود یا در معماری ضرورت اعمال قوانین حجم و سطح موجب همین محدودیت می شوند.