Posts by کامیار صلواتی
نگاهی به کنسرت ˝نغمههای مرکب˝ (۱)
یادداشت زیر نگاهی است کوتاه به کنسرت ˝نغمههای مرکب˝ که اوّل و دوم آبانماه در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد. سعید نایبمحمدی، آهنگساز و نوازنده عود این برنامه بود که آواز مهدی امامی و تنبک و بندیر حمید قنبری او را همراهی میکردند.
بررسی ساختار و نقش دانگهای مورد استفاده در گوشههای راک ردیف میرزاعبدالله (۴)
بدینترتیب، میتوان دانگهای ماهور را ادامه داد و دانگ سومی را نیز برای آن متصور بود و بسیاری از گوشههای ماهور با تأکید بر این دانگ سوم شکل گرفته است. در این میان، برخی این دانگ را دانگ دوم و دانگ سلـ دو روی سیم زرد تار و سهتار را پیشدانگ میدانند (توکلی ۱۳۸۸: ۲۸). نکتهای که در این میان مغفول مانده این است که پیشدانگِ تعریفشدهی وی برای ماهور بههیچوجه، از نظر نقش و کاربرد، همچون پیشدانگ دستگاهی چون همایون نیست، بلکه خود دانگ سلـ دوِ سیم زرد، با تمامی نتهایش، در عمل نیز نقش نسبتاً پررنگتری در مقایسه با پیشدانگ دستگاههای دیگر دارد.
بررسی ساختار و نقش دانگهای مورد استفاده در گوشههای راک ردیف میرزاعبدالله (۳)
حسین مهرانی، در دیاگرامهایی که به تلخیص برای توضیح ساختار دانگی دو گوشهی راک و سفیر (صفیر) راک ترسیم کرده، به اکثر دانگهای مورد اشاره در این سلسله گوشهها اشاره کرده است (مهرانی ۱۳۸۹: ۳۷۹). نکات زیر در مورد تحلیل وی حائز توجه است:
بررسی ساختار و نقش دانگهای مورد استفاده در گوشههای راک ردیف میرزاعبدالله (۲)
از سوی دیگر، داریوش طلایی نیز، با رسم نمودارهایی، دانگهای تشکیلدهندهی گوشههای مختلف راک را ترسیم کرده است (طلایی ۱۳۷۲: ۳۵). این تحلیل بهروشنی دانگهای اصلی تشکیلدهندهی هر یک از گوشههای راک را معرفی میکند؛ با اینحال، چنین نموداری نمیتواند توضیحدهندهی پویایی مدال گوشههای راک باشد و ضمناً در آن به دانگهای فرودی نیز اشارهای نشده است. همچنین، با اتکا به این نمودار نمیتوان به مطالعهی رفتار ملُدیک گوشهها و فنکسیون دانگها در روند پیشرویِ گوشه پرداخت. گذشته از موارد ذکرشده، طلایی در نمودار خود راک را ـ که مشخص نیست مقصود وی کدامیک از گوشههای راک است ـ متشکل از دو دانگِ چهارگاه (C) و ماهور (M) میداند.
بررسی ساختار و نقش دانگهای مورد استفاده در گوشههای راک ردیف میرزاعبدالله (۱)
راک کشمیر، راک عبدالله، صفیر راک و راک هندی چهار گوشهی ردیف دستگاه ماهور هستند که بهطور رایج در رپرتوار ردیف، در انتهای آن، اجرا میشوند. این سلسله گوشهها به طرزی جالب توجه میان دو دستگاه ماهور و همایون، یا آوازهای وابسته به آن، در رفتوآمدند. نوشتهی پیشِرو تلاشی است برای واکاوی و شکافتن ساختاری این بخش از ردیف موسیقی دستگاهی که به نظر میرسد آنچنان که باید مورد توجه و تحلیل قرار نگرفته است.
چند کلام در رابطه با مصاحبه احمدرضا احمدی (۵)
۵- در ادامه اشاره شده که «…بهترین آن را در نوازندگی شهناز نواخته و حتی (؟) بداهه نوازی کرده است.» مشخص نیست که چگونه چنین گزاره ای، حتی در صورت صحیح بودن (که البته باید مشخص شود از چه جنبه ای بهترین است و ملاک و معیار قضاوت چه بوده و آیا اساساَ بهترین بودن در این مورد معنایی دارد)، به این نتیجه منجر شده که این موسیقی «بسته» است و «همه اش تکرار»! آیا چون بتهوون بهترین بوده، برامس (که متاثر از بتهوون می نوشته) و چایکووسکی و لیست و راخمانینف و واگنر و دیگران نباید پس از او ظهور می کردند و باید موسیقی کلاسیک (دوره ی رمانتیک) را «بسته» دانست؟!
تحلیلی بر «چنگ رودکی» (۵)
این آرامش، به دلیل به کارگیری برخی عناصر مشابه با ملودی مصرع اوّل بیت قبل، احساسی از «بازگشت» (و آرامشی حاصل از این بازگشت) را نیز با خود در بردارد که در هماهنگی با مضمون معنایی بیت (سرو سوی بوستان آید همی) است. تعلیق و تنش ملودی مصرع قبل نیز دارای رابطه ای مشابه با مضمون آن مصرع (میر سرو است و بخارا بوستان) است.
چند کلام در رابطه با مصاحبه احمدرضا احمدی (۴)
«ردیف» غایت نیست که بخواهیم با دو ساعت نواختنش آفرینش انجام دهیم و ادعا کنیم که موسیقی دستگاهی یعنی همین و لاغیر. ردیف نمونه و نمودی به فعلیت آمده است از نظام ساختاری موسیقی دستگاهی، که آهنگسازان و نوازندگان با شناخت آن نظام ها از طریق نواختن ردیف یا مطالعه ی آن، خود دست به آفرینش می زنند. همانطور که از دل همین ردیف «علی اکبر شهنازی» بیرون آمده، «صبا» هم بیرون آمده، «مشکاتیان» و «علیزاده» و «کلهر» و «محجوبی» و حتی انواع گونه های موسیقی عامه پسند هم همینطور؛ بی آنکه ویژگی آثار آنها شباهت چندانی به یک دیگر داشته باشد.
تحلیلی بر «چنگ رودکی» (۴)
با آغاز بخش بعدی و تغییر وزن قطعه، موتیف هایی در وزن ۴/۲ نواخته می شوند که تا حدّ زیادی از نظر ریتمیک و به میزان کمتری از لحاظ فواصل شبیه موتیف های اورتور هستند. این بخش، برخلاف بخش اورتور، در شور و دشتی است و مانند بخش پیشین خود بر نت های «لا» و «ر» تاکید بیشتری دارد. در ادامه، خوانندگان بخشی از غزل را در همین وزن می خوانند که با تمثیل هایی، بازگشت «میر» را مژده می دهد: «میر ماه است و بخارا آسمان/ ماه سوی آسمان آید همی- میر سرو است و بخارا بوستان/ سرو سوی بوستان آید همی». تحرّک بیشتر ریتمیک این بخش طبعاَ هماهنگی بهتری با ابیات ذکر شده دارد.
چند کلام در رابطه با مصاحبه احمدرضا احمدی (۳)
جدای از مسائل ذکر شده، این سوال ساده برای خواننده باقی می ماند که حتی اگر به فرض محال، نظریه ی «پنج دستگاه و هفت آواز» صحیح باشد، ارتباط آن با کم ارزش دانستن یک نوع موسیقی چیست؟ آیا این قانون جایی تعریف شده که یک نوع موسیقی حتماَ باید از پنج دستگاه فراتر باشد تا آن موسیقی «غیرتکراری» و «غیربسته» باشد؟ با این اوصاف، موسیقی کلاسیک غربی که دست کم برای سه سده تنها با دو گام سر و کار داشته، تکلیفش چیست؟! (بدیهی ست که مفهوم «دستگاه» با «گام» متفاوت است، امّا از آنجایی که آقای احمدی به تئوری ای رجوع کرده که در آن «گام» اصالت دارد، انجام این مقایسه در اینجا مشروع تلقی می شود).

