Posts by کامیار صلواتی
بررسی ساختار و نقش دانگهای مورد استفاده در گوشههای راک ردیف میرزاعبدالله (۲)
از سوی دیگر، داریوش طلایی نیز، با رسم نمودارهایی، دانگهای تشکیلدهندهی گوشههای مختلف راک را ترسیم کرده است (طلایی ۱۳۷۲: ۳۵). این تحلیل بهروشنی دانگهای اصلی تشکیلدهندهی هر یک از گوشههای راک را معرفی میکند؛ با اینحال، چنین نموداری نمیتواند توضیحدهندهی پویایی مدال گوشههای راک باشد و ضمناً در آن به دانگهای فرودی نیز اشارهای نشده است. همچنین، با اتکا به این نمودار نمیتوان به مطالعهی رفتار ملُدیک گوشهها و فنکسیون دانگها در روند پیشرویِ گوشه پرداخت. گذشته از موارد ذکرشده، طلایی در نمودار خود راک را ـ که مشخص نیست مقصود وی کدامیک از گوشههای راک است ـ متشکل از دو دانگِ چهارگاه (C) و ماهور (M) میداند.
بررسی ساختار و نقش دانگهای مورد استفاده در گوشههای راک ردیف میرزاعبدالله (۱)
راک کشمیر، راک عبدالله، صفیر راک و راک هندی چهار گوشهی ردیف دستگاه ماهور هستند که بهطور رایج در رپرتوار ردیف، در انتهای آن، اجرا میشوند. این سلسله گوشهها به طرزی جالب توجه میان دو دستگاه ماهور و همایون، یا آوازهای وابسته به آن، در رفتوآمدند. نوشتهی پیشِرو تلاشی است برای واکاوی و شکافتن ساختاری این بخش از ردیف موسیقی دستگاهی که به نظر میرسد آنچنان که باید مورد توجه و تحلیل قرار نگرفته است.
چند کلام در رابطه با مصاحبه احمدرضا احمدی (۵)
۵- در ادامه اشاره شده که «…بهترین آن را در نوازندگی شهناز نواخته و حتی (؟) بداهه نوازی کرده است.» مشخص نیست که چگونه چنین گزاره ای، حتی در صورت صحیح بودن (که البته باید مشخص شود از چه جنبه ای بهترین است و ملاک و معیار قضاوت چه بوده و آیا اساساَ بهترین بودن در این مورد معنایی دارد)، به این نتیجه منجر شده که این موسیقی «بسته» است و «همه اش تکرار»! آیا چون بتهوون بهترین بوده، برامس (که متاثر از بتهوون می نوشته) و چایکووسکی و لیست و راخمانینف و واگنر و دیگران نباید پس از او ظهور می کردند و باید موسیقی کلاسیک (دوره ی رمانتیک) را «بسته» دانست؟!
تحلیلی بر «چنگ رودکی» (۵)
این آرامش، به دلیل به کارگیری برخی عناصر مشابه با ملودی مصرع اوّل بیت قبل، احساسی از «بازگشت» (و آرامشی حاصل از این بازگشت) را نیز با خود در بردارد که در هماهنگی با مضمون معنایی بیت (سرو سوی بوستان آید همی) است. تعلیق و تنش ملودی مصرع قبل نیز دارای رابطه ای مشابه با مضمون آن مصرع (میر سرو است و بخارا بوستان) است.
چند کلام در رابطه با مصاحبه احمدرضا احمدی (۴)
«ردیف» غایت نیست که بخواهیم با دو ساعت نواختنش آفرینش انجام دهیم و ادعا کنیم که موسیقی دستگاهی یعنی همین و لاغیر. ردیف نمونه و نمودی به فعلیت آمده است از نظام ساختاری موسیقی دستگاهی، که آهنگسازان و نوازندگان با شناخت آن نظام ها از طریق نواختن ردیف یا مطالعه ی آن، خود دست به آفرینش می زنند. همانطور که از دل همین ردیف «علی اکبر شهنازی» بیرون آمده، «صبا» هم بیرون آمده، «مشکاتیان» و «علیزاده» و «کلهر» و «محجوبی» و حتی انواع گونه های موسیقی عامه پسند هم همینطور؛ بی آنکه ویژگی آثار آنها شباهت چندانی به یک دیگر داشته باشد.
تحلیلی بر «چنگ رودکی» (۴)
با آغاز بخش بعدی و تغییر وزن قطعه، موتیف هایی در وزن ۴/۲ نواخته می شوند که تا حدّ زیادی از نظر ریتمیک و به میزان کمتری از لحاظ فواصل شبیه موتیف های اورتور هستند. این بخش، برخلاف بخش اورتور، در شور و دشتی است و مانند بخش پیشین خود بر نت های «لا» و «ر» تاکید بیشتری دارد. در ادامه، خوانندگان بخشی از غزل را در همین وزن می خوانند که با تمثیل هایی، بازگشت «میر» را مژده می دهد: «میر ماه است و بخارا آسمان/ ماه سوی آسمان آید همی- میر سرو است و بخارا بوستان/ سرو سوی بوستان آید همی». تحرّک بیشتر ریتمیک این بخش طبعاَ هماهنگی بهتری با ابیات ذکر شده دارد.
چند کلام در رابطه با مصاحبه احمدرضا احمدی (۳)
جدای از مسائل ذکر شده، این سوال ساده برای خواننده باقی می ماند که حتی اگر به فرض محال، نظریه ی «پنج دستگاه و هفت آواز» صحیح باشد، ارتباط آن با کم ارزش دانستن یک نوع موسیقی چیست؟ آیا این قانون جایی تعریف شده که یک نوع موسیقی حتماَ باید از پنج دستگاه فراتر باشد تا آن موسیقی «غیرتکراری» و «غیربسته» باشد؟ با این اوصاف، موسیقی کلاسیک غربی که دست کم برای سه سده تنها با دو گام سر و کار داشته، تکلیفش چیست؟! (بدیهی ست که مفهوم «دستگاه» با «گام» متفاوت است، امّا از آنجایی که آقای احمدی به تئوری ای رجوع کرده که در آن «گام» اصالت دارد، انجام این مقایسه در اینجا مشروع تلقی می شود).
تحلیلی بر «چنگ رودکی» (۳)
با ورود «بنان» و تغییر نیم درجه ای کروماتیک درجه ی هفتم (فا دیز به فا بکار)، مدولاسیون بسیار نرم و محتاطانه ای به شور انجام می شود. مدولاسیون رایج در سنت دستگاهی از همایون یا اصفهان به شور، معمولاَ با تغییر درجه ی سوم بالای شاهد (در اینجا سی بمل) به ربع پرده بالاتر انجام می شود که اگر در نواحی پایین دسته ی ساز انجام شود، اوج نام می گیرد، که –با فرض انجام آن در تنالیته ی مورد بحث- شاید بتوان آن را اشاره به ابوعطای «ر» یا شور «لا» دانست. اما در مدولاسیون استفاده شده در «چنگ رودکی»، با تغییر «فا»، قطعه به شورِ «ر» مدولاسیون می کند.
چند کلام در رابطه با مصاحبه احمدرضا احمدی (۲)
این مساله از آنجایی ضروری ست که این اظهارات به شکل غریب و بیمارگونه ای در حال گسترش است، بی آنکه منطقی پشت آنها وجود داشته باشد. به نظر می رسد بی توجهی و بی پاسخ گذاشتن اظهاراتی از قماش فرمایشات آقای احمدی، موجب اپیدمی و تبدیل شدن این اظهارات به نوعی «ژست» شده است که در اکثر آنها، با اهداف مختلف و گاه صرفاَ به دلیل کم دانشی و کم فهمی نسبت به گونه ای از موسیقی، یک نوع موسیقی خاص (به خصوص موسیقی دستگاهی) را با استدلال ها و دلایلی مخدوش و غیرمنطقی هدف قرار می دهد.
تحلیلی بر «چنگ رودکی» (۲)
البته چنین تفسیری، بر پایه ی این فرض مورد پذیرش و نسبتاَ عمومیّت یافته بنا شده که «ماهور» تداعی گر احساسات نشاط آورتری است. تداعی حس «تحرک» در این موتیف ها به گونه ای دیگر نیز بروز یافته و آن نیز نواختن تمامی نت های چنگ (به استثنای آنهایی که با تریل اجرا می شوند) با «استکاتو» ست که حالتی کوبه ای تر به آنها می بخشد.