Posts by سعید یعقوبیان
این آبهای اهلیِ وحشت… (۴)
گوستاو مالر (۱۹۱۱-۱۸۶۰): زیگموند فروید و گوستاو مالر هر دو در وین زندگی میکردند. مالر هشت ماه قبل از مرگش، در تلاش برای درمان بحرانهای روحی خود سراغ فروید رفت. کسی که یافتههای روانشناختیاش تأثیری عمیق در فلسفه و هنر داشت. امروز بعد از گذشت بیش از یک قرن از آن گفتوگوی چهار ساعته، دیدار آن دو غول، جالبتوجهتر از گذشته است. یافتههای فروید بهویژه در خصوص ناخودآگاه، تاریخ اندیشه را به مسیرهای بکری برد و دنیای هنر نیز به تبع این موج عظیم، دستخوش تحولات جدیدی شد. با اینحال، مالر و فروید معاصر بودند و هنوز پژواک یافتههای جدید در دنیای روان آدمی را، نمیتوان بطور مستقیم در آثار مالر ردیابی کرد.
این آبهای اهلیِ وحشت… (۳)
هکتور برلیوز (۱۸۶۹ – ۱۸۰۳) آهنگساز رمانتیک فرانسوی و از نخستین رهبران بزرگ ارکستر، اثر مشهور خود سمفونی فانتاستیک را در ۲۷ سالگیاش تصنیف کرد. زمانی که همهی نامههای عاشقانهاش به هاریِت اسمیتسون -بازیگر تیاتری که او را نخستین بار در نقش افلیا در نماشنامهی هملت دیده و به او دل باخته بود- بی پاسخ ماند و اسمیتسون نیز از پاریس به شهری دیگر رفت. اسمیتسون -منبع الهام سمفونی فانتاستیک- بالاخره این اثر را دو سال بعد شنید و نبوغ برلیوز او را تحت تأثیر قرار داد. آن دو باهم ازدواج کردند که این وصلت فرجام خوشی نداشت و چند سال بعد به جدایی انجامید. سمفونی فانتاستیک آنگونه که برلیوز نیز توضیح دادهاست، ماجرای آهنگسازی جوان است که ناکام از عشق، خود را با تریاک مسموم میکند. در خوابی سنگین فرو میرود و دلهره و درد، کابوسوار در ایدههایی موسیقایی جانش را تسخیر میکنند.
این آبهای اهلیِ وحشت… (۲)
جوزپه تارتینی (۱۷۷۰-۱۶۹۲) نوازنده و آهنگساز ایتالیایی، از مکتبآفرینان نوازندگی ویولن تا قبل از پاگانینی است. این موسیقیدان دورهی باروک، با وجود اینکه در طول حیات خود بیش از ۱۴۰ کنسرتو ویولون ساخت، اما امروزه بیشتر با اثری شناخته میشود که در سال ۱۷۱۳ و در ۲۱ سالگی پس از دیدن کابوسی آن را ساخته بود. کابوسی که در آن، شیطان بر سر قبض روح آهنگساز با او نزاع دارد و در جایی، از تارتینی میخواهد تا ویولوناش را به او دهد تا برایش بنوازد.
این آبهای اهلیِ وحشت… (۱)
شاید در تاریخ موسیقی کلاسیک غرب، آثار متعددی ریشه در یک کابوس داشته باشند یا خالقشان در تصویر یک کابوس، آن اثر را تصنیف کرده باشد و به هر دلیل ما امروز از شأن نزول آن اثر بیخبر باشیم. از سوی دیگر چه بسا آثاری که بدون تأکید بر خواست و هدف خالق اثر، شنوندگان و منتقدان، تأویلهایی کابوسمحور از آن اثر داشته یا دارند. اما در این میان، چند اثر شناختهشده نیز وجود دارد که به بهانههای مختلف بطور مستقیم به موضوع کابوس مرتبطاند که در این یادداشت به چند مورد شاخص از آنها اشاره خواهم کرد. اما قبل از آن لازم است تا دو پیشفرض مهم این بحث را بازگو کنم:
گزارشی از یک کنسرت چهارساعته (۳)
در کنسرت یادشده به سرپرستی علی صمدپور، در تاونهال شهر سیاتل بیش از ۳۰ قطعه از آهنگسازان ایرانی در سبکها و شیوههای مختلف اجرا شد. کارگان این کنسرت به شرح زیر بود: ۴ قطعه از دورهی تیموریان، ۱ قطعه از دورهی صفویه، ۳ قطعه از قاجاریه قبل از مشروطه، ۴ قطعه از قاجاریه بعد از مشروطه، ۴ قطعه از دورهی پهلوی اول، ۵ قطعه از دورهی پهلوی دوم، ۵ قطعه از دوران بعد از انقلاب و در نهایت ۳ قطعه از ساختههای سال ۹۲-۹۳. این مجموعه به تسلط و شناخت بلامنازع خواننده به این سبکها و شیوهها احتیاج داشت.
گزارشی از یک کنسرت چهارساعته (۲)
موسیقی قرن پانزده ایران در مرزهای کنونی ایران قابل دسترس نیست اما در ترکیهی کنونی میتوان آثاری را که منسوب است به بزرگترین آهنگساز-نوازنده و نظریهپرداز موسیقیِ ایرانی (عبدالقادر مراغهای) یافت. حکایت این پراکندهشدنها تا دورهی صفویه، تاریخ ایران را همراهی میکند: صفویان در ابتدا هنر را راندند، سپس همانند دورهی چیرگی کلیسا در اروپا، در خدمت دیناش گرفتند و سر آخر خیلی دیر شاید از آن لذت هنری بردند؛ پس ما ایرانیها همچنان برای یافتن شعر آن دورهمان ناچاریم سری به هندوستان و برای شنیدن موسیقیاش ناگزیریم سری دوباره به موسیقیدانان ایرانی راندهشده یا برده شده از ایران از- به دربار عثمانی بزنیم.
گزارشی از یک کنسرت چهارساعته (۱)
علی صمدپور و بهار موحد با همکاری گروهی از نوازندگان ایرانی مقیم امریکا، ۲۶ مارچ ۲۰۱۵، اجرایی از کارگان موسیقی ایرانی را در شهر سیاتل ارایه کردند. در این اجرا ۲۵ تصنیف و قطعه اجرا شد که از دورهی تیموریان تاکنون را در برمیگرفت. از عبدالقادر مراغهای تا آهنگسازان امروز. سالن برای یک کنسرت چهارساعته چیده شده بود: پشتی و بالشهایی برای راحت نشستن و شیرینی و چای ایرانی دم دست. این یادداشت در پی تحلیل این ایده و اجرای ویژه است.
دربارهی اختلاف روایتهای گوشهی «سلمک»
استاد فقید علی تجویدی ضمن بازگویی ماجرای گردآوری و ثبت و ضبط ردیف موسیقی کلاسیک ایران و بیان اختلاف نظر برخی استادان در پارهای موارد، اختلاف در خصوص روایت های مختلف گوشه سلمک دستگاه شور را با ذکر پنج نمونه نغمه نگاری از روایتهای سازی و آوازی، نشان داده است (تجویدی، سلمک و ملمک، تهران: کتاب ماهور ۱۳۷۲: ۵۲ ـ ۵۷).
«موسیقاب» (۴)
استفاده از شیوشهای متفاوت و بدیع و به طور کلی تنوع چشمگیر سونوریته، در خدمت بافت چندلایهی اثر است؛ رنگ هایی کمتر شنیده شده که در عرف تارنوازی حتی به بدصدایی معروفاند. گاه صداهایی پلشت و ناتمیز از سیمها برمیخیزد که این اصوات را برای یک گوش تارشنیدهی متوسط نیز که در طول دههها، خوشصداترین و دلنوازترین نغمات را از این ساز شنیده است، غریب، نامأنوس و فرانمایانه جلوه میدهد.
«موسیقاب» (۳)
در اینجا مقصود از واژهی اکسپرسیونیسم، نه یک سبک ویژهی هنری مربوط به دههی نخست میلادی در غرب، بلکه انگاره ای کلی در تاریخ هنر است. با چنین نگاهی، اکسپرسیونیسم در حکم یک نگرش کلی در زیباییشناسی، مفهومی گسترده پیدا میکند و لازم است این واژه را در هنر امروز، از یک جنبش هنر مدرن در قرن بیستم متمایز بدانیم. بنابراین اگرچه این نوع بیان، روزگاری به منزله ی یک سبک غالب، تئوریزه و تدوین شد اما به عنوان رویکردی کلی، همواره میتواند در اندیشهی هنری مطرح شود؛ رویکردی که با ساختارهایی گسسته و اپیزودیک در پی فرانمایی است.

