حداقل کارکرد چنین جست و جویی آن خواهد بود که مخاطب اثر، چنانچه اهل اندیشه و تعمق باشد، به جای صدور یک حکم «خوب» یا «بد» کلی و غالبا ناکارآمد، جوانب متعدد را با احتیاط بسنجد و عرصههای مختلف یک اثر را از هم تفکیک کند. اما این حداقل، به یقین حداکثر فایدهی تلاش منتقد نیست. چنین جستجویی میتواند با کند و کاو در نکات مختلف اثر، پارهای پرسشهای عام فضای موسیقی را مشخص کند و با کاوش در فنون و شیوههای به کار گرفته شده در یک اثر خاص، محدودیتها و امکانات این روشها را بازنماید و در نهایت یک طرح عام و البته نسبی از موسیقی جامعه ارائه کند.» (ص ۱۴۵ و ۱۴۶)
بررسی بند دوم از فرازهای خوانده شده، نشان میدهد که برخی از ویژگیهای نقد تفسیری بیآنکه به صورت یک راهکار یا سبک اعلام شوند در این نقد حضور دارند.
مثلاً در جملهی «بخشی از این دلایل، همانهایی است که خود اثر مستقیما مطرح میکند؛ اما بخش دیگر و گاه مهمتر دلایل ناگفته و ناپیدایی است که چه بسا خالق اثر نیز بر آنها وقوف نداشته است. به این اعتبار هر اثر موسیقی هنری حاوی رمزهایی است.» تاکید و گرایش به متن اثر به جای آهنگساز و تاکید بر اصالت تفسیر به خوبی روشن است، اگر چه با احتیاط و همراه عبارت محدودکنندهی «چه بسا خالق اثر نیز بر آنها وقوف نداشته باشد». یا در جملهی «یک اثر بیمایه یا رمز و راز اندکی دارد یا مطلقا سری ندارد؛ کاملا آشکار است و عریان و بیچند و چون، همان است که هست.
اما یک اثر هنری در ابعاد مختلف، پر از راز جزئیات آشکار و نهانی است که باید رمزگشایی شوند» روش ارزشگذاری مشابه با نقد تفسیری (میزان گشودگی بر تفسیر بهعنوان معیار ارزش) به چشم میخورد.
تفسیر خاص فیاض و نیز گرایشش به ساختار درونی اثر، یعنی به کارگیری وجهی از نقد تفسیری، را میتوان در این فرازها بهطور فشرده دید:
«بداههنوازیهای حسین علیزاده تاثیر قابل توجهی بر ارتقا و غنای هر چه بیشتر فرهنگ بداههسرایی ما داشته است. در حالی که در بداهههای نسل پیشین، خلق فضای غمآلود، رویایی و زیبا، عموما مقدم بر حدیث نفس فردی قرار داشت؛ علیزاده کوشیده است تا قابلیتهای بداههنوازی را برای «داستانسرایی صوتی» افزایش دهد. در آثار او لحظههای شناور و خیالانگیز «زیبایی محض» جای زیادی را اشغال نمیکند. عمدهی تلاش علیزاده، تمرکز بر موقعیت و بهویژه سرنوشت، قهرمان «داستان صوتی» است که عموما لحظههای پرتنش و پراضطرابی را از سر میگذراند و غالبا در پایان راه، پیش از هر چیز، قدرت و ارادهی پیروزمند خود را – نوعی «به رغم همه چیز» را- اثبات میکند.
از عوامل توفیق علیزاده در تعقیب یک خط سیر مشخص داستانی، تلفیق قطعههای ضربی تثبیت شده با بداههنوازی آوازی است. در همهی آثار او یک یا چند قطعهی ثابت که معمولا بار عاطفی و دلالتگر برجستهای دارند، مانند فانوسهای راهنما در تاریکی، مسیر بداههنوازی را روشن میکنند و نوازنده فاصلهی میان این قطعهها را چنان میپیماید که ورودش به قطعهی بعدی موجه جلوه کند.
روند فوق از نخستین بداههنوازی منتشر شدهی علیزاده – ماهور (۱۳۶۰)- قابل تشخیص است. بداههنوازی ماهور به رغم شباهت بسیار به بداههنوازی سهتار یوسف فروتن در جشن هنر شیراز، تاثیر کاملا متفاوتی بهجا میگذارد. توالی چهارمضرابها و ضربیها تا رسیدن به قطعهی «فغان» نقش زیادی در روند داستانی بداههنوازی ماهور ایفا میکند. […]»
خوانش دگرگونهی محمدرضا فیاض که جایی میان تفسیر سنتی (از طریق نسبت دادن استعارهی یک داستان به ساختار خطی یک اجرای موسیقایی) و نقد تفسیری (از طریق تلاش برای تکیه بر ساختار درونی چنین اجرایی) ایستاده، در فراز پیشین آشکار است. حتی شباهتِ اصطلاحسازی با کارکردهای نقد تفسیری (برای مثال مشابهت «به رغم همه چیز» با «هرجا نه اینجا») نیز بر این نکته تاکید میورزد.
«علیزاده به جز تلاش برای «روایی» کردن بداههنوازی، با گسترش واژگان زبان موسیقی ایرانی نیز به ارتقاء بداههنوازی یاری رسانده است. تغییر دینامیسم اجرا، تنوع مضرابگذاریها و انگشتگذاریها، شکلهای تازهی تزیین و «کندهکاری»، تغییر شدتها از بسیار ضعیف تا بسیار قوی، استفاده از رنگهای گوناگون صدای ساز، دگرگونیهای ریتمیک با جابهجایی آکسانها و شکلهای تازهی گسترش ملودی و ریتم، امکانات بداههسرایی علیزاده را به طور نمایانی افزایش داده است. باید این نکتهی مهم را خاطر نشان کرد که بیشتر این ابداعات ضمن حفظ ویژگیهای قاموس زبان ردیف قابلیت بیان مفاهیم موسیقایی تازه را به دست آوردهاند.» (ص ۱۵۵ و ۱۵۶)
برخی منابع
اسداللهی،الله شکر و محسن آسیب پور (۱۳۸۸). “نقد تفسیری یا نقد توصییفی (تأثیر نقد بر خلاقیت های ادبی)“،
نقد زبان و ادبیات خارجی، دوره دوم، شماره ۳٫
بارت، رولان (۱۳۹۱). نقد و حقیقت، ترجمهی شیریندخت دقیقیان، تهران: نشر مرکز.
Fox-Good, J. A. (1995). Ophelia’s Mad Songs: Music, Gender, Power. Subjects on the World’s Stage: Essays on British Literature of the Middle Ages and the Renaissance, 217-38.
۱ نظر