«فرهنگ های شرقی در حوزه فلسفه و تفکر مشترکات بیشتری داشتند تا در حوزه زیبایی شناختی. به اعتباری، تمدن های بزرگ آسیایی بنیادهای نسبتاً مشترک فکری و مبانی نسبتاً متفاوت زیبایی شناختی در هنرها داشتند. این تفاوت معیارهای زیبایی شناختی در میان فرهنگ ها و تمدن های بزرگ آسیایی، نه تنها باعث گسیختگی آنها نمی شد بلکه امکان ظهور و بروز دیدگاه های مشترک و متنوع بسیاری را نیز فراهم می کرد» (درویشی/۱۳۸۲، ۱۳).
فرهنگ ایران در عین پیوند با سایر فرهنگ های آسیا ویژگی منحصر به فردی دارد و همین ویژگی است که در طول تاریخ باعث جذب فرهنگ های مختلف یا به اصطلاح خودی کردن آن ها می شده است.
البته این یک معادله دوسویه است که یک سوی آن جذب فرهنگ های دیگر، یعنی خودی کردن آن ها و عبور دادن شان از صافی ذوق ایرانی و معیارهای زیبایی-شناختی ایرانی ا ست و سوی دیگر آن تفکر مشترک آسیا است.
فرهنگ ایرانی به دلایل ویژه تاریخی و سیاسی یک کل تلفیقی است: تلفیق میان فرهنگ اقوام مختلف ایرانی و فرهنگ های همجوار و در پاره ای موارد غیر همجوار. هیچ کدام از اقوام مختلف به تنهایی فرهنگ ایران را نساخته اند. در فرهنگ های شفاهی آسیا ـ و البته بسیاری دیگر از نقاط جهان ـ از آنجا که موسیقی مبتنی بر بداهه سرایی و در بیشتر اوقات تک نوازی بوده است، نوازنده و آهنگساز شخصی واحد است.
نوازنده همان بداهه نواز است و بداهه نواز کسی است که در لحظه دست به آفرینش موسیقی می زند. مفهوم آهنگسازی در اصطلاح متداول امروز، بیشتر برگرفته از فرهنگ موسیقی غربی است.
بنابراین در آسیا و بسیاری از فرهنگ های شفاهی دیگر، اساساً تفاوتی میان نوازنده و آهنگساز یا بهتر بگوییم میان بداهه سرا و آهنگساز وجود نداشت. «بداهه نوازی مهمترین و مشکل ترین نوع ارائه موسیقی ا ست. نوازندگان و خوانندگان بداهه سرا در تمام فرهنگ ها از مهمترین موسیقی دانان به شمار می رفته اند.
گرچه ملودی های عربی و ایرانی و ترکی را اینک می توان با نظام نت نویسی اروپایی نوشت و برای کسر پرده ها هم از نیم دیز (سُری) و نیم-بمل (کُرُن) استفاده کرد، بدیهه نوازی (نه فقط زینت ها) همچنان خصوصیت اصلی موسیقی اسلامی باقی مانده است. پلی فونی ای در کار نیست، فقط هتروفونی است که از اجرای ملودی ای مشابه به طور همزمان با سازهای دیگر و کنترپوان، ریتم حاصل از الگوهای مستقل یک ساز کوبشی منتج می شود» (آبراهام/۱۳۸۰، ۲۷۸).
«موسیقی ایرانی در مفهوم عام آن یکی از ارکان اساسی سنت و هویت ایرانی است. به بیان دیگر، بخش قابل توجهی از فرهنگ، سنت و هویت ما را موسیقی ایرانی تشکیل می دهد و روشن است که بی مهری به آن تا چه اندازه به هویت و فرهنگ ما لطمه خواهد زد( تمامی تأکیدات در این مقاله از بنده است). سنت و هویت دو مفهوم مرتبط با هم اند و البته هر دو با خلاقیت و نوگرایی پیوند دارند. هویت، سنت است، تاریخ است، فرهنگ است، زبان است، آداب و رسوم است و خاطره است.
در این جا ما با مجموعه ای پیچیده از مفاهیم سروکار داریم که همگی به هم وابسته اند. تمامی این مفاهیم نیز با زمان و مکان ارتباطی عمیق دارند و از این رو تحول پذیرند. البته مقصود ما تحول است نه تغییر شتاب زده. مجموعه مفاهیم یاد شده ساختمان ذهنی و کل نظام فرهنگی هر ملتی را حفظ می کند.
بنابراین اگر سنتها با زمان و مکان مرتبط اند و تحول پذیر، پس ساختمان ذهنی و کل نظام فرهنگی هر ملتی نیز تحول پذیر است. اما این تحول چنان کُند و بطئی است که فقط با گذر طولانی زمان می توان به مشاهده اش نشست و همین تفاوت است که تفاوت را از تغییر شتاب زده متمایز می کند» (درویشی/۱۳۸۲، ۱۴ و ۱۵).
۱ نظر