از بخت شکر دارم از روزگار هم. کاری نمیشود کرد، جامعه دچار نوعی گسست نسلی و نیز امتناع و انقطاع فرهنگی شده است. اما باید شکرگذار نیز بود، در روزگاری که به زعم مهندس مهدی بازرگان ( نخست وزیر دولت موقت ۱۳۵۷ – ۱۳۵۸ ) جامعه دچار قحطیالرجال، وجود مفاخری نظیر استاد منوچهر همایونپور غنیمیتی است.
همایونپور از زمره نسلهای نخستین آواز معاصر – نوین است. نسلی که به عینه خدمات و نتایج جریانهای مدرن موسیقی را مشاهد کرده و طعم صداهای ماندگار را چشیده بود. طوری که نه تنها شباهت و تفاوتهای آوازخوانان را شنیده، بلکه دیده بود. این تجربه برای کسی چون همایونپور کافی بود که با توجه به ظرفیت و ضرورتها، به ابداعی در قلمرو آواز دست یابد.
وی در سال ۱۳۰۳ در خانودهای نظامی در بروجرد به دنیا آمد. از کودکی به ادبیات و موسیقی آنهم از طریق گوش کردن به صفحات رایج آن زمان، علاقه نشان داد. خود میگوید : « من در کنار آواز و موسیقی از پیگیری، مطالعه و تدقیق در شعر فارسی غافل نبودهام … من با عشق و علاقه توصیفناپذیری مجذوب صنعت گرامافون شده بودم و از وقتی که سوزن بر روی صفحه میرفت و آهنگ و نوایی از آن به گوش میرسید، آنچنان از خود بیخود میشدم که شرح آن با قلم و بیان امکان ندارد. در موقعیت و فرصتهایی که دست میداد عاشقانه و شیفتهوار به آهنگها و آوازهای گرامافون گوش میدادم و کم کم در سنین هفت – هشت سالگی بعضی از آنها را یاد گرفته بودم و میخواندم». گوش دادن مدوام به صفحات آوازخوانانی نظیر طاهرزاده، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری، رضا قلی ظلی، قمر، روح انگیز و بدیعزاده ( آوازخوانانی که بعدها سنگ بنای بیان آوازی وی را بنا نهادند ) همایونپور را بسان یک هنرآموز حرفهای کرده بود – وی معلم آواز خود را همین صفحات آواز میدانست.
بعد از شهریور ۲۰ همزمان با تأسیس بیسیم و رادیو به تهران میآید و در همان سالها وارد خدمت اداری میشود. شایع شدن صفحات و سبک آوازی بدیعزاده به عنوان یک نوع آواز تفریحی و مردمی، همایونپور را به فکر واداشت که با الهام از ملودیهای بومی، محلی، فولکلور و روز آن زمان و بهرهمندی از سبک و سیاق آوازی گذشتگان و نیز استفاده از اشعار مقتضی، سبکی جدید را ابداع کند. خود میگوید: « در سالهای ۲۴ – ۲۳ و در عنفوان شباب در محافل دوستانه ابیاتی گزیده از شعر فارسی و بعضی آهنگها محلی و ضربی (ریتمیک) و تصنیفهای روز را میخواندم و دوستان و طرفدارانی هم پیدا کرده بودم». البته ورود به رادیو آنهم در زمانی که ممتحنین رادیو (ممتحینی نظیر ادیب خوانساری، علی تجویدی، ابوالحسن صبا، غلامحسین بنان) سختترین آزمونها را میگرفتند و ضوابط را بر روابط ارجح میدانستند، ورود جوانی شهرستانی، نشان از نبوغ و خلاقیت ذاتی دارد.
وی در سن ۲۰ سالگی در سال ۱۳۲۵ از طریق یکی از شاگردان ابوالحسن صبا به نام «محمد علی نامداری» به رادیو و متعاقباً به خود ابوالحسن صبا معرفی میشود. در سال ۱۳۲۶ نخستین اجراهای خود را با ارکستری به رهبری ابوالحسن صبا آغاز کرد. آشنایی با صبا وی را وارد عالم دیگری کرد، همایونپور خود ضربشناسی، پایههای ضرب و بعضی از ردیفهای مشکل آواز و شیوههای جدید تلفیق شعر و موسیقی را مدیون ابوالحسن صبا میداند. وی بعدها با ارکسترهای مطرحی به رهبری ابراهیم منصوری، جواد معروفی، روحاله خالقی و حسین یاحقی همکاری کرد.
وی چنین مینویسد : «در سال ۱۳۲۶ افتخار آشنایی با استاد صبا را پیدا کردم و طوق ارادت او را بر گردن نهادم و هفت برنامه رادیویی در خدمت وی بودم. در سال ۱۳۲۷ هم با استاد حسین یاحقی . در سال ۱۳۲۸ با ارکستر ابراهیم منصوری، در سالهای ۱۳۲۹ – ۱۳۳۲ با ارکستر مرتضی گرگینزاده موسیقی دان و انسان والا … . در تمام مدت سال ۱۳۳۴ و چند ماهی از سال ۱۳۳۶ با ارکستر جواد معروفی کار داشتهام که نواری از آن نیز موجود است. بعد از اینکه پرویز یاحقی دوباره پس از چند سال در سال ۱۳۳۷ با ارکستر حسین یاحقی ارکستری تشکیل دادند، تا سال ۱۳۳۸ با آنها کار میکردم و نوارهای از آن سالها نیز موجود است. در سال ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ با ارکستر سازهای ملی به سرپرستی استاد روحاله خالقی و زرینپنجه و ارکستری به سرپرستی مشیر همایون همکاری داشتم. بنابراین پایان کار من بر خلاف آنچه که در قصه شمع آمده سال ۱۳۳۶ نبوده است ».
همایونپور شاید رندترین آواز خوان موسیقی سده اخیر است. کسی است که بدون هیچ زمینه اقلیمی تا عمق مکتب آوازی اصفهان میرود و ظرایف و دقایق آنرا با جان و دل لمس، نه اینکه تنها آنرا طوطیوار به ذهن بسپارد، بلکه آنرا بدون تکلف اجرا میکند. تا جایی که به راحتی میتوان وی را یکی از مراجع فرهنگ آواز اصفهان دانست. به زعم و ذکر یاران و خود همایونپور، شاید بیشترین تأثیر را همایونپور از آواز از «تاجاصفهانی» گرفته باشد. درست است در برخی جملات، تحریرها و ادات تحریری همایونپور، به راحتی میتوان ردپای آواز تاج را دید.
به طور مثال در ابتدای صفحه معروفی که ترانه محلی «یک حمومی سیت بسازم» را میخواند، آوازی در قرچه با مطلع «دوستت دارم دانم که تویی دشمن جانم / ارچه با دشمن جانم شدهام دوست ندانم» میخواند، تحریر وی در این جمله به گونهای است که غیر از تحریرهای فلکی تاجاصفهانی نمیتوان نمونهای بر آن یافت. اما به عقیده نگارنده محتوای صدای همایونپور بیش از آنکه متأثر از تاج باشد تحتتأثیر ادیب است.
آوازی از همایونپور به سبک تاج
آوازی از همایونپور به سبک ادیب
منوچهر همایون پور در کنار عزت الله انتظامی
در محفل خصوصی (حوالی ۱۳۳۵) به همراهی ادیب خوانساری، حسن کسایی و استادش ابوالحسن صبا، وی ضربی معروف «بیستون» (ای گل چه زیبایی آهنگی کردی – بر روی آهنگ «ای برار چه هاتی»، شعر عبدالله جوانشیر، تنظیم مرتضی گرگین زاده) را بعد از آواز و ضربی کوتاه ادیب چنان میخواند که مخاطب هنوز گمان میبرد خواننده همان ادیب است (!). آنجاست که میتوان خاستگاه تنوع کوک و کوکهای متنوع آواز همایونپور متأخذ از آواز ادیب را یافت. ضمن اینکه اساساً همایونپور نه به مانند تاج در نهایت قدرت، بلکه همانند ادیب در نهایت حالت میخواند.
حسن کسایی یکبار به «حسین علیشاپور» تنها شاگرد آواز همایونپور میگفت : «جای تعجب است که شاگرد همایونپور هستی! چرا که وی هیچگاه شاگردی نپروراند، اما اگر شاگرد وی هستی، وی را رها نکن، در وی گنجی است که شاید نایاب باشد، تا میتوانی از وی بیاموز» (نقل به مضمون).
به عقیده نگارنده همایونپور بسیاری از مشخصه و شاخصههای مکتب اصفهان را حتی از عمده آواز خوانان مکتب اصفهان، نه تنها بهتر میدانست، بلکه به کار میبست.
و
همایونپور با نی کسائی و سه تار صبا
آنچرا که برخی به طور انتزاعی آموخته و یا به طور انتزاعی دنبال میکردند، وی آنرا در عمل اجرا میکرد.
برخی از دوستان گفتند سالگرد وفات استادمان منوچهر همایون¬پور است، اکثر دوستان یا در سفر و یا غیر قابل دسترس بودند. بنابراین قرعه به نام من یک لاقبا افتاد. دیدم عجب همایون¬پور در چه مظلومیتی فوت کرد. هم فوتش غریبانه بود و هم سالمرگش غریبانه برگزار شد.
بنده هم در جایی بودم که چندان دسترسی زیادی به منبع نداشتم و بیشتر به حافظه خود بسنده کردم. اما باید اعتراف کنم مطالب چندان منسجم نیست، ایده¬های پراکنده¬ای هست که همواره در کنار نام استاد همایون¬پور در ذهنم متبادر می¬شد. البته پراکندگی مطالب بیشتر به خاطر بزاعت مزجات و کسالت جزئی نگارنده است که امیدوارم همایون¬پور با آن بلندی طبعش بر من ببخشاید. بنابراین نگاشته حاضر نه در شأن مخاطبان و نه در شأن استادمان همایون¬پور است. اما ایده¬های پراکنده مقاله حاضر را مطمئناً بعدهای در رساله در خورتری توسعه خواهم داد. اما این وجیزه ناچیز را به پیرو و شاگرد وی «حسین علیشاپور» تقدیم می¬کنم.
منوچهر خان همایونپور ده دوازده سال پیش کاستی با سرمایه و همت خود در یکصد نسخه ضبط کرد و با نام “ده روزه عمر این همه افسانه ندارد” بین دوستان پخش کرد، افتخار دارم که یکی از آن صد کاست را در اختیار دارم. نمیدانم دقیقا قوانین کپی رایت ایران چه میگوید و چه اجازه میدهد، اگر جوانمردی همت کند و این کاست را روی سیدی ببرد خدمتی گران خواهد بود به گمان
چند سال پیش کاست و سی دی ای از ایشان با اسم دیروزی ها به انتشار رسید که مجموعه کارهایی بود از ایشان و زنده یاد حسین یاحقی. ممکن است همان کاستی که فرمودید باشد.
نه نواری را که مرحوم همایون پور دادند شامل صفحات و برخی دیگر از آثار ایشان بود که تا حدی با اثر دیروزی ها فرق می کند. در ضمن ارتباط با جناب فریا چگونه است ؟
سلام
آقا فرید دست شما درد نکنه
دوست گرامی جناب دهدزی ؛
از جنابعالی به خاطر مطلب زیبا و پرمحتوایتان سپاسگزارم . همان طور که خودتان فرمودید ، سفر ، آن هم به جایی که دسترسی به اینترنت غیر ممکن بود ، موجب شد شخصا نتوانم درباره استاد ارجمندم انجام و ظیفه ای هرچند کوچک داشته باشم و زحمت بر حضرتعالی شد و البته که عالی برآمدید . ضمنا خدمت شما عرض می کنم مطلبی را که در مورد استاد کسایی وحقیر نوشته بودید ، استاد دکتر عمومی به بنده فرمودند و من متاسفانه تاکنون سعادت زیارت استاد کسایی را نداشته ام . باز هم از شما ممنونم.
آقای دهدزی گرامی، تماس با “فریا” را بلد نیستم، ولی با بنده (فاریا) میتوانید، سهل است، بسیار مفتخر میشوم، از طریق بلاگم تماس بگیرید. سجاد هم میتواند مهربانانه نشانی ایمیلم را تقدیم کند، سبب مسرت خواهد شد.
آقای دهدزی عزیز -نوشته عالمانه شما را که برای استاد سفرکرده ام نوشتید خواندم-دست مریزاد
آقای دهدزی آیا ازعلی حاتمی هم موسیقی ضربی دارید۰