شجریان بیش از هر خواننده دیگری سراغ غزلیات حافظ رفت. هرکس با شعر فارسی کمترین آشنایی را داشته باشد میداند که حافظ را درست فهمیدن، به جهت ظرایف رندانه غزل او، کار آسانی نیست. از سوی دیگر، اغلب غزلیات حافظ به جهت داشتن محور افقی معنایی یا متمایز بودن معنا در هر بیت کار خواننده را دشوار میکند و ناگفته پیداست که هر خوانندهای مرد این میدان نیست که فراوان سراغ غزل حافظ برود. شجریان در خواندن غزلیات حافظ کمالی را نشان داد که به جرأت تنها از او برآمد و بس. بارها به سراغ سختخوانترین و پیچیدهترین غزلیات حافظ رفت و با سربلندی از عهده برآمد. از جمله آوازهای او بر یکی از پیچیدهترین غزلیات حافظ آواز «روشن از پرتوی رویت نظری نیست که نیست» در راست پنجگاه است که او به درستی این دستگاه را برای «بیان» آن برگزیده که هر بیت این غزل حال و هوایی مجزا دارد و بهترین انتخاب است برای دستگاه راست پنجگاه که میدانیم، ذاتا، از تمام دستگاههای دیگر بیشتر سرک میکشد به مایههای دیگر. انتخاب روح الارواح برای آواز بیمانند او روی غزل «مرا چشمی ست خونافشان ز دست آن کمان ابرو» نیز از جمله شاهکارهای اوست.
شجریان سعدی را نیز بسیار خواند و آوازهای او روی غزلهای سعدی مانند «برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرقفام را»، «بگذار تا مقابل روی تو بگذریم» و «از در درآمدی و من از خود به در شدم» در حافظه دوستداران آواز ایرانی ماندگار خواهد بود.
او، در زمانه خودش، یکی از خوانندگانی بود که بسیار از شعر عطار استفاده کرد و زیباترین آوازها را از شعر عطار به یادگار گذاشت، چنان که در آلبومهای «دود عود»، «آسمان عشق» و «رسوای دل» آوازهایی درخشان بر غزلهای عطار به دست داد، از جمله آواز او روی غزل «بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم» که بخشهایی از آن از نوآوریهای درخشان اوست در مخالف سهگاه. از این جهت شاید بتوان گفت او شعر عطار را بار دیگر به حافظه شنیداری موسیقیدوستان آورد و موجب آشنایی عده زیادی از شنوندگان جوانش با شعر عطار شد.
همچنین او از جمله نخستین خوانندگانی است که در آواز با شعر نوی فارسی نیز طبعآزمایی کرد و نمونههایی «شنیدنی» و ماندگار بهجا گذاشت که از آن جمله است آواز «زمستان است» بر شعر مهدی اخوان ثالث. شجریان، هرچند، کمتر به سراغ اشعار معاصرین رفت و از سالهای پختگی کارش کمتر آوازهایی به جا مانده که از شعر معاصرین بهره برده باشد، اما آوازهایی از او با شعر هوشنگ ابتهاج در چاوش ها و کنسرت سپیده و آوازی که بر غزل «دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم» محمدرضا شفیعی کدکنی اجرا کرد از جمله یادگارهای خوب او از طبعآزمایی بر اشعار معاصران است که در یادها خواهد ماند.
آنچه اهمیت دارد این است که ذکاوت او در انتخاب شعر و صمیمتش با مردم در سالهای دراز، به علاوه رویکرد اجتماعی او و رابطه تنگاتنگ هنرش در بزنگاههای تاریخی با آلام مردم، سبب شد که شعر سعدی و حافظ و مولانا و سایه و مشیری و نیما با آواز او به میان مردم آید و زبان حال مردم این زمانه باشد.
در میان آثار فراوان شجریان چه تصنیف و چه آواز تعداد انگشتشماری هم خطای خوانش وجود دارد، مثلا نحوه خواندن «سَموم» در «از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت/ عجب که رنگ گلی ماند و عطر نسترنی» یا نمونههای انگشتشماری از خطای پیوند شعر و موسیقی که اغلب در سالهای اولیه کار او در رادیو گلها دیده میشود. این مطلب قصد ندارد که از این خطاها چشمپوشی کند، هرچند انصاف را که خطاهای اینچنین در کارنامه شجریان و فهرست بلند آثار او بسیار اندک است.
شجریان میراث بزرگی از خود به جا گذاشت که علل و عوامل بسیار اجتماعی و هنری در آن سهیماند، اما هرچه که در این توفیق سهم داشت و نداشت نقش تاریخی او را در حفظ زبان فارسی نمیتوان از یاد برد. ای کاش تالیان او قدر این میراث را بدانند و دقت و توجه شجریان به شعر فارسی که هویت تاریخی ماست نصب العین خوانندگان آینده باشد.
یادش مانا…
مطلب بسیار جالب و مهمی بود. سپاس.
درود. بسیار خوب بود.
سَموم (به فتح سین) از واژگان قرآن کریم به معنای باد گرمى است که مانند سمّ نفوذ میکند