آموزش، ریشه های درخت موسیقی نیست، خاکی است که ریشه ها را در دلش پرورش می دهد. فقر آموزش یعنی فرسایش خاک و در نتیجه، بی پناهی و بی سامانی ریشه ها که زندگی درخت متکی به آن است. اهل فلاحت، میوه مرغوب را از خاک خوب می دانند؛ و معمولا به درخت چندان نظری ندارند، ولی مردم، درخت را می شناسند و از اهمیت خاک، این بستر اول و آخر حیات و آب و آدمی، غافلند.
آموزش موسیقی در سنت هنری قدیم ایران، تا اواخر قاجارها، بخش ناچیزی از بدنه معیشت موسیقیدان را تشکیل می داد و بیشتر، اهداف معنوی آن مورد نظر بود، تربیت شاگرد و این که کسانی در آینده نام استاد را برافرازند و زنده نگهدارند. داوطلبان موسیقی زیاد نبودند.
شیوه زندگی و روش آموزش با آنچه که امروزه می بینیم زمین تا آسمان فرق داشت و حتی پررونق ترین بخش معیشت هنری – که نوازندگی در محافل بود – هم درآمدزایی نداشت، چه برسد به آموزش که فریضه ای بود فرعی در کنار حیات هنری موسیقیدان، که نوعی زندگی سالکانه و زاهدانه در نوع خود شناخته می شد. هنوز هم در روستاهای دوردست ما این شیوه زندگی سنتی – درجایی که موسیقی وجود داشته باشد البته – جاری و ساری است.
حرفه ای شدن و حرفه شدن آموزش و آموزش دهنده، برآمده از شهرنشینی در موسیقی و پیدایش موسیقی شهری است. یعنی در جایی که مناسبات اقتصادی به صورت جدی و بی تعارف مطرح می شود و تازه این سئوال مطرح می شود که با حذف فرهنگ سنتی – مذهبی و از بین رفتن انگیزه های معنوی برای آموزش تشریحی هنر و بسیاری مسائل دیگر، محل تنفس فرهنگ و اندیشه کجاست؟ در این موقعیت تازه، تکلیف هنرمند در قبال مفاهیم عالی زندگی و آرمان های معنویش را خود آن هنرمند و عملکرد او تعریف می کند نه قوانین موروثی لازم الاجرا در محیط سنت. هنرمند با تجلی فردیت خود در کار حرفه ای، در هنر، و در زندگی، شناخته می شود و امکان ارزیابی خود را در اختیار معاصرانش و آیندگانش قرار می دهد.
ارزیابی دقیق وابسته به امنیت اجتماعی همه آدم ها و نیز آرشیوهای پر و پیمان از مستندات قابل اعتماد است. برای همین، ارزیابی در کشور ما این همه مشکل است و لغزان و کمتر قابل اطمینان، گاه آنقدر تهیدستیم که بهتر است از کار صرفنظر کنیم و تنها خاطره فرد یا افرادی که قرار بوده ارزیابی شوند را گرامی بداریم.
اما در مورد زوج هنری سودابه سالم – پشنگ کامکار، وضع کمی تفاوت دارد، همانطور که درباره خانواده کامکارها اصولا وضع متفاوتی با تمام جامعه حرفه ای موسیقیدان ها در کار است (و دوستان می توانند به یادداشت بنده با عنوان «قوانین نانوشته خانواده ک» در همین روزنامه همشهری مراجعه کنند)، زندگی این زوج که از حیث خانوادگی و حرفه ای به راستی از سالم ترین ها و کامکارترین ها هستند، همیشه مورد مثال مثبت برای زندگی مشترک هنرمندانه، ورد زبان اهل موسیقی بوده است.
این دو از اولین فارغ التحصیلان رشته موسیقی در نخستین دپارتمان موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا (دانشگاه تهران) و متعلق به سال های قبل از انقلاب هستند. ساز تخصصی هر دو سنتور است و استادان مشترکی هم داشته اند. فعالیت خانم سودابه سالم در زمینه موسیقی کودک و آموزش موسیقی بر خردسالان متمرکز شده و در این رشته از نام آورترین زنان ایرانی است. نوار بسیار موفق «بازی های آوازی» و پنجاهمین کنسرت پژوهشی – آموزشی در تالار اندیشه (هر دو به کوشش مرکز موسیقی حوزه هنری) از آخرین دستاوردهای اوست و او توانسته است شخصیت مستقل خود را جدا از اعتبار خانواده کامکارها مطرح کند.
در این زندگی سرشار و پرشور، همسر ایشان، آقای پشنگ کامکار، سال هاست به آموزش سنتور در رده های سنی مختلف پرداخته و سلیقه او یکی از چند گرایش مسلط و متداول در سنتورنوازی امروزی محسوب می شود.
آموزش در محیط آنها، بیش از آن که امری درونی یا کاری حرفه ای باشد (که از هر دوی اینها تا حدی هست)، ضرورتی است برای ادامه کار موسیقی و انتشار دادن هنری که خود آنها، جوانی و زندگیشان را برای آن صرف کرده اند، تا جایی که نویسنده این یادداشت اطلاع دارد، جنبه تعهد فرهنگی در زندگی آنها بسیار مطرح است و خوشبختانه، روابط مسموم کاسبکاری ای که در خط تولید کلاس های بی در و پیکر امروزی وجود دارد، در فضای زندگی کامکارها و وابستگانش هیچ وقت راه نداشته است. اعتبار نام و آوازه آنها، بیشتر از حد و حدودی است که محیط زندگی فعلی ما پرورش می دهد و این اعتبار به بهای سال ها پایبندی به اصول و پافشاری بر حفظ آنها به وجود آمده است.
همشهری ( ۸ آبان ۱۳۸۲)
۱ نظر