مدیر برنامه با همان لحن توهین آمیز و آلوده به تحقیر میگوید: «کودن هستی یا این که زبانت را گربه خورده؟ بلدی روی صحنه ادا در بیاوری؟» او پس از چند ثانیه منظورش را شفاف تر به مرتضی بیان میکند: «ببین پسر جان، برای من مهم نیست تو چقدر خوب ساز میزنی، اصلا برای من مهم نیست بتوانی ساز بزنی! من همین الان میتوانم دست یک پسر خوش تیپ و خوش قیافه که بلد باشد چطور روی صحنه فیگور نوازندگی بگیرد و بلد باشد حرکات نمایشی ستارههای راک را تقلید کند، یک گیتار بدهم و با او قرارداد ببندم و بفرستمش روی صحنه. مردم هم هیچی متوجه نمیشوند. حالا دوباره بگو میتوانی این کار را بکنی یا بروم و یک آدم که سه ماه گیتار میزند را به جای تو پیدا کنم و با او قرارداد ببندم.»
مرتضی هم میگوید: «بله میتوانم.» و قرارداد برای یک میلیون تومان دستمزد در ازای هر اجرا میان این نوازنده و مدیر برنامه منعقد میشود. مرتضی هم اکنون به عنوان یکی از اعضا، با این گروه مشغول فعالیت است. قرارداد او برای صد اجرا تنظیم شده است. او هیچ جور دیگری نمیتواند به درآمدی تقریبا معادل ۱۰۰ میلیون تومان در سال دست یابد. او هرچند شب یک بار با این گروه برنامه دارد و مجبور است انواع توهینهای مختلف را از سوی این مدیر برنامه و برخی دیگر از عوامل گروه تحمل کند و در کنار آن هر چند شب یک بار هم سطحیترین آهنگها با سطحیترین ترانههای موجود را هم بشنود و هم، بخشی از آن را بنوازد. جالب است که پیش از مرتضی هم نوازنده دیگری تقریبا با همان شرایط با گروه کار می کرده که حالا کنار گذاشتهشده است.
شاید وقتی به عدد قرارداد او نگاه کنیم با خود بگوییم هرکاری سختی مخصوص به خود را دارد. این همه اشتغالهای سخت وجود دارد که حتی یک پنجم این درآمد را در سال ندارد.
در حال حاضر مرتضی اصلا حالش خوب نیست. او کاملا افسرده است. احساس میکند هیچ استفادهای از تجربه و استعدادش نمیشود. او میبیند که برای استعدادی که باید آن را سرکوب کند مزد میگیرد. برای گروهی ساز میزند که مدیرش مردمی که مشتاقانه بلیط صد و پنجاه هزار تومانی کنسرت آن را خریداری میکند، به هیچ حساب میکند. مدیری که معتقد است مردم نمیفهمند.
داستان دوم:
چندی است که تعدادی از خبرنگاران حوزه موسیقی، با استفاده از امکانات فضای سایبری و شبکههای اجتماعی گروهی رسانهای به نام «کادانس» را ایجاد کردهاند تا با استفاده از این امکانات، اخبار و برخی از محتوای موسیقایی گروههای کوچک و مستقل از جریانِ اصلی موسیقی را پوشش دهند. ذکر این نکته ضروری است که اصولا در ایران پرداختن و فعالیت کردن در حوزه موسیقی مستقل و جریان فرعی، چه به عنوان موزیسین و چه به عنوان خبرنگار، به معنی چشمپوشی از از خیلی چیزها است که مهمترین این چیزها درآمد و شهرت هستند.
در نقطه مقابل تعداد زیادی از رسانههای بزرگتر قرار میگیرند که تقریبا تمام پوشش خبری و تولید محتوای آنان در مورد موسیقی پاپ بوده و بخش کوچی از خبرهای شان در مورد موسیقی دستگاهی ایرانی است. رسانههای جریانِ اصلی عموما به جای تولید محتوایی که باعث ارتقای دانش مخاطبان از موسیقی باشد، به حاشیههای صنعت موسیقی میپردازند. آنها تاریکترین نقاط زندگی خصوصی و حرفهای و بیخردانهترین جملات ستارههای پاپ را تیتر میکنند و از براه انداختن جنجال، مخاطب جذب میکنند. در مواقع دیگر بسیار اتفاق میافتد که از خوانندگان و نوازندگان استفاده ابزاری میکنند تا به مقاصد خود برسند.
۱ نظر