موسیقیدانان اصفهان نسبت به تهرانى ها از قدمت و ریشه بیشترى برخوردار بودند و بعضى از اعیان فرهیخته اصفهان، هر چند کم و معدود، حامى هنرمندان برگزیده محسوب مى شدند. این بود که سنت موسیقى در پاییخت صفوى، هم اندازه سنت موسیقى در پایتخت ناصرى دیده مى شد؛ و در بعضى موارد حتى غنى تر از آن. در اصفهان، چند خانواده ریشه دار و تعدادى هنرمندان خلاق و خود انگیخته، موسیقى را رهبرى مى کردند و خانواده شعبان خان شهناز نیز از آنها بود. در این فضا و در این بستر تاریخى، نقش «تار» را نیز نباید از خاطر برد. تار، ساز اصلى موسیقى مبتنى بر ردیف دستگاهى بود و باقى سازها از لحاظ اهمیت و اقبال در رده هاى پایین تر قرار مى گرفتند. در اصفهان از سه تار و سه تارنواز نشانى نبود، سنتور خواستاران اندکى داشت و تنها کمانچه و تنبک بودند که به اصطلاح «پشت سه تار» حرکت مى کردند.
در عوض، زادگاه «نى» همانا اصفهان بود و تا همین سى سال پیش، کمتر نى نوازى بود که تبار اصفهانى نداشته باشد. پیانو و ویولون نیز قدرى دیرتر، از تهران به اصفهان نفوذ کردند و خانواده هاى اشرافى این شهر هیچ گاه پیانو نواز قابلى را به خود ندیدند. از این رو، تار سوگلى سازها بود که هم براى موسیقى مجلسى طبقه متوسط، هم موسیقى مجالس طرب وهم برنامه هاى محافل موسیقیدانان متخصص، استفاده مى شد.
بررسى تکنیک هاى مخصوص تار نوازى در اصفهان محتاج مقاله اى جداگانه از نوازنده اى صاحب صلاحیت است؛ همین حد مى توان گفت که گذشته از نوازندگان قدرقدرتى چون اکبرخان نوروزى، عبدالحسین برازنده و عباس خان سرورى (که دایى جناب آقاى شهناز بوده اند)، نیروى نافذ پنجه و مضراب یک نفر در موسیقى این شهر، قابل چشم پوشى نیست: عبدالحسین شهنازى، فرزند میرزاحسینقلى فراهانى که طبع تند و خلاقش، راهى سواى پدر و برادرش را انتخاب کرد و به گفته هنرمند بزرگ، محمدرضا لطفى: «به سوى شیوه مطربى که سوخته حال تر بود هدایت شد.» کمتر تار نواز قدیمى اصفهان را مى شود شناخت که تحت تأثیر سازپرشور عبدالحسین خان قرار نگرفته باشد و یک بار هم جناب شهناز به نویسنده این یادداشت فرمود: «از گذشتگان صدایى دلچسب تر از تار عبدالحسین خان به گوشم نرسیده».
بد نیست در این جا ذکرى کنیم از زنده یاد رضا کسایى ـ برادر استاد حسن کسایى ـ که از بهترین موسیقى شناسان بود و درباره ى مضراب ها و احوالات موسیقى عبدالحسین شهنازى اطلاعات مفید و منحصرى داشت که کاش ضبط شده باشد. بررسى عناصرى که اکسیر هنر تار نوازى جلیل شهناز را ساخته اند، نه آسان است و نه غیر ممکن؛ کارى است مشکل. بعید است از سالهاى پیش از ،۱۳۳۵ بتوان نوارهاى روشن و «شنوا» (مثل «خوانا»)یى از تار نوازى شهناز به دست آورد و نبودن اسناد صوتى قابل اعتماد و کافى، این کار را دشوارتر مى کند.
امروزه ما آن «جناب شهناز»ى را مى شناسیم که کم کم از سالهاى ۱۳۳۶ ـ ۱۳۳۵ به بعد، صداى سازش از رادیو تهران به گوش رسیده و در این چهل سال، نام او قوى ترین جاذبه را براى دوستداران تار و هنر بداهه نوازى داشته است. یعنى، شاید بتوان گفت که ما این هنرمند را بعد از سن پختگى و دوره وصول به لحن و بیان فردى خود، شناخته ایم.
۱ نظر