جهانبگلو در ادامه می افزاید: «شهروندان در گوشه و کنار جهان تنها به مسئلۀ اقتصادی و رفاه اجتماعی خود شان توجه دارند. متاسفانه با کاهش حساسیت شهروندان به مسائل سیاسی، سیاست در روزگار ما صرفا به وسیلهای برای قدرتطلبی و جاهطلبی تبدیل شده است. از سویی همه می خواهند مثل هنرپیشههای سینما فقط معروف بشوند، حالا در هر زمینهای که هست از معاملات ملکی گرفته تا خبرنگاری و کار سیاسی. این موجب میشود که ما مسیر را گم کنیم… از سوی دیگر با اعتلای فردگرایی لذت جویانه ای مواجهیم که با خود طفولیت فکری هم آورده است.
این طفولیت فکری را فیلسوفی مثل هایدگر بدین صورت مطرح میکند که میگوید در جهان امروز ما دیگر چیزی به نام اندیشه و اندیشیدن نداریم، بلکه فقط عقیده و نظر داریم و در جهانی که باید اندیشهورز باشد و پرسشهای فلسفی ایجاد کند، ما دیگر نمیتوانیم بیندیشیم، بلکه فقط میتوانیم نظر بدهیم. فیسبوک و دیگر رسانههای اجتماعی مثال بارز این موضوع است.
همه نظر دارند و همه نظر میدهند. این اندیشه نیست، بلکه امر وقیحی است که خود را به عنوان اندیشه مطرح میکند. هیچ حقیقت جویی در آن نیست. به قول اورتگای گاست، فیلسوف اسپانیایی قرن بیستم: ما نمیدانیم چه بر ما میگذرد و آنچه بر ما میگذرد، دقیقا ندانستن آن چیزی است که بر ما میگذرد.
نوع دیگری از بی معنایی میان شهروندان به ویژه در جوامع آمریکای شمالی هم وجود دارد و آن را می توان در این پدیدۀ جدید فرقههایی از قبیل «انرژی درمانی» یا «لند مارک» دید که از طرفی طرفداران آن در کانادا و آمریکا در صدد بساز بفروشی و انباشت سرمایه هستند و از طرف دیگر در مورد «زندگی در حال» و «خراب نکردن حال به خاطر گذشته و آینده» صحبت میکنند. لند مارکیها از افراد دعوت میکنند که در ورکشاپهای ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ دلاری شرکت کنند و سعادت را تمرین کنند.
فقط لحظهای فکر کنید که بایزید بسطامی یا لائوتسه یا فرانسیس قدیس از طرفداران خود پول بگیرند و در مورد معنویت سخن بگویند؛ اما این امر در جهان ما طبیعی شده است.»
در ابتدای مقاله اشاره شد که طرفداران تتلو (تتلیتی ها)، به نوعی آیین وفادارند که به آن «دوره پاکی» می گویند.
بحران فرهنگی و اجتماعی در ایران
جدا از اینکه در جهان امروز ما بحران اندیشه داریم (آنچه در بالا خوانده ایم) در ایران به ویژه پس از انقلاب ۱۳۵۷ به دلیل سرکوب های گوناگون فرهنگی و سیاسی، گاه حداقل آزادی هایی برای مردم به ویژه برای نسل جوان نداشته ایم و طبیعی است که در دنیای مدرن فقط با سرکوب نمی توان منویات خود را به کرسی نشاند. در واقع آنچه امیر تتلو می خواهد، خواسته ای عادی در جهان کنونی است.
ما در بالا از افول تمدن در دنیای کنونی سخن گفته ایم؛ اما باید خاطر نشان کرد که با رد و سختگیری کردن و امنیتی دیدن پدیده هایی مانند خالکوبی (تتو) کردن جوانان یا خواندن ترانه های رپ (که در دنیای کنونی خواستی بسیار عادی برای جوانان در کشورهای جهان شده است) نمی توان تغییر فرهنگی بوجود آورد. همانطور که در بالا خوانده ایم ما با معضل جهانی فرهنگی و اندیشگی با عنوان «افول تمدن» دست به گریبان هستیم، پس راهکار و چاره آن هم باید جهانی باشد و ظاهرا با فشارهای مضاعفی که مسئولان کشور ما برای هنر و به ویژه موسیقی به وجود می آورند ره به جایی نمی بریم و فقط شاهد نارضایتی های بیشتر خواهیم بود.
۱ نظر