مانند مطلبِ «ارکستر گلها»، دستاویز اصلیِ این نوشته برای تاختن به برنامهی گلها نیز روحیهی «درویشی» و «صوفیانه»ی آن است. علاوهبراین، چون برخی از دیدگاههای مارکسیستیِ زمان خود، اینها همه زاییدهی نوعی سیاستگذاریِ پنهانِ عامدانهی از بالا به پایین فرض شدهاند «تا زهر یأس و بدبینی و ناامیدی» را به مخاطبان و جامعه بچشانند که آنها را از «شاهراه به کورهراه» منحرف کنند. نویسنده مشخص نمیکند که آن شاهراه کدام است و این کورهراه کدام، اما به نظر میرسد که مقصودِ او از شاهراه آگاهیِ اجتماعی-تاریخی نسبت به مسائل زمانه (یا شاید نوعی آگاهیِ مبارزاتی و طبقاتی در سالهای پس از کودتا)، و مقصود او از کورهراه گرویدن به درون و بیتوجهی به اجتماع و ساختار باشد. شعر و ادبیات در گلها نقش پررنگی دارد و، از این رو، تعیینِ اشعارِ «منحط»ِ عارفانه از دیگرتمهیداتِ آن دستهای پنهانِ سیاستگذارانه است.
به نظر میرسد که نویسنده در ادامهی نوشتهاش در تلاش برای تبیین مقدمات استنتاج خود است. او تصوف را «یک واکنش آریایی» مینامد که، پس از شکستهای پیدرپیِ ایرانیانِ قرونِ اولیهی پس از اسلام، شکل دیگری از «مقاومت» در برابر اعراب بوده است. او سپس، برای نشاندادنِ تقابل یا، به بیانِ مارکسیستیاش، «تضاد»ِ ایدئولوژیِ تصوف و ایدئولوژی اسلام، «خدای اسلام و خدای تصوف» را با هم مقایسه میکند تا، احتمالاً، نشان دهد که کارکردِ تاریخیِ تصوف در ایران چه بوده است. (۵)
پس از آن، به بحث درباره جایگاه تصوف در دوران معاصر میپردازد و آن را «تخدیر»کنندهی «اعصاب» و بازدارندهی «کار و فعالیت» قلمداد میکند. در ادامه، شعر صوفیانه را حاوی دو جنبهی «فلسفی» و «هنری» میداند. طبق نظر او، جنبهی هنریِ ادبیات صوفیانه «پایدار و جاوید» است، اما وجه فلسفیِ آن «نابود» شده است یا به بیان دیگر، وجه فلسفی و فکری آن ارتباطی با دنیای معاصر ندارد. او سپس استدلال میکند که برنامهی گلها «به جنبهی هنریِ قضیه کاری ندارد و فقط فکرِ صوفیانه را تبلیغ میکند» و در نتیجه، باعث انفعال و تخدیر و «دریوزگی» میشود.
این دوگانه، به شکلی، آشکارکننده مبنای رویکردِ دوگانه رشیدی نسبت به برنامهی گلها نیز هست: چون جنبه هنریْ «جاوید» و، درنتیجه، غیرتاریخی است، برنامه گلها «اصالت» دارد و، در نتیجه، این وجه اش پسندیده است و نسبت به سایر برنامههای رادیو برتری دارد. از طرف دیگر، وجه فکری یا فلسفیِ برنامهی گلها تاریخی است و چون بنیادهای فکری و فلسفیِ زمانه پخشِ برنامه گلها ارتباطی با بنیاد فکری و فلسفیِ دورانِ شکوفایی تصوف ندارد، وجه صوفیگرایانه و فلسفیِ گلها محکوم است. جالب اینجاست که پیوندِ میان امر «جاوید» و «اصالت» (۶) در دهههای بعد در گفتمان سنتگرایی به شکلی دیگر تکرار میشود.
دوگانهای که در نوشتهی «بوی گل یا افیون» مطرح میشود دقیقاً همان دوگانهای است که در مطلب قدیمیترِ «ارکستر گلها»، که اولین متن انتقادی موزیک ایران دربارهی برنامهی گلها بود قابل پیگیری است. استتار این دوگانه در هر دو نوشته نکتهی دیگری است که نشان میدهد نویسندهی متن «ارکستر گلها» هم احتمالاً علیمحمد رشیدی بوده است.
پی نوشت
۵- این مسأله یکی دیگر از مواردِ آشکارکنندهی تناقض فکریِ نویسنده است: از یکسو، تصوف را یک واکنشِ «آریایی» (قومی) و درنتیجه غیرتاریخی میداند و، از سوی دیگر، برای آن رسالت و کارکردی تاریخی متصور میشود.
۶- هرمز رشدیه، یکی از خوانندگان موزیک ایران که دانشجوی ادبیات بوده، در جوابیهای به اقتراحِ مجلهی موزیک ایران دربارهی «عوامل اجتماعی انحطاط در موسیقی ایران» (رشدیه ۱۳۳۹) هم به وجود «اصالت» در برنامههای گلها اشاره میکند: «بههرحال، به نظر من، رادیو برای پیشرفتِ موسیقیِ ما کارِ مهمی انجام نداده است. اگر هفتهای چند شب گلهای جاویدان یا رنگارنگ قطعات اصیلی را اجرا میکنند، درعوض صبح تا شب نواهای عربی و خارجی پخش میگردد» (همان: ۲۴).
۱ نظر