چه کسی باید به کودک ایرانی میاندیشید؟ تعداد انگشتشماری بودیم، بدون هیچ روزنهی امیدی. با خود میاندیشیدم که مدت کوتاهی در این عرصه فعالیت میکنم؛ برای مشکلات راهحلی پیدا میکنم؛ سپس کار را به کاردان میسپارم و به کار اصلیام میپردازم.
ولی این کار را نکردید؟
بارها این فرصت دست داد. اگر کمی خودخواه بودم، از زیر این بار سنگین شانه خالی میکردم و به راه خودم ادامه میدادم. در این صورت، قطعاً اتفاقات دیگری در زندگی من رقم میخورد. چه بسا موفقیتهای بسیار بیشتری در رهبری ارکستر کسب میکردم؛ ولی قطعاً امروز در عرصهی موسیقی کودک، حرفی برای گفتن نداشتم.
چرا ادامه دادید؟
احساس مسؤولیت در قبال آیندهی موسیقی میهنام، مانعِ رهاکردن این مشکل و پرداختن به گرایش تخصصیام بود. با تصور آن که در مدتی کوتاه این وظیفه را انجام میدهم، تابهامروز ادامه دادم! چه سعادتی!
تماس با کودکان، مرا متوجه کمبودها کرد. قریب ۱۰ سال از ورود من به عرصهی موسیقی میگذشت. دانش من برای رهبری ارکستر هر روز بالا و بالاتر میرفت ولی در عرصهی آموزش موسیقی کودک، تازهکار بودم. شناخت کودک و نیازهای او از یک طرف و تأمین منابع آموزشی از طرف دیگر، مشکلات بزرگی را برای ما ایجاد کرده بود. برای انجام یک کار ساده، در همهی عرصهها، از طراحی تا تفکر، تحقیق تا اجرا، یعنی از آغاز تا پایانِ آن فعالیت را لازم بود پیشبینی کنیم.
خروارها سؤال بیجواب داشتیم: نیاز به متد آموزشی را چهگونه پاسخ دهیم؟ کدام قطعات را برای آموزش انتخاب کنیم؟ در قطعات فولکلور، با اشعار نامفهوم و ناآشنا برای کودک چه کنیم؟ آیا منتظر بمانیم تا ساز ملی کودک طراحی شود؟ آیا منتظر شویم تا بزرگان موسیقی کشورمان تصمیم بگیرند که فواصل صفیالدینی را انتخاب کنیم یا فواصل فارابی را؟ قطعات را با کدام هارمونی تنظیم کنیم؟ با کدام ارکستراسیون؟ برای کدام ارکستر؟ چه عوامل تربیتی باید رعایت شوند؟ مربیان جدید را به فرض داشتن اطلاعات علمی مناسب، با چه طرح درسی با هم همآهنگ کنیم؟ استادان سنتی از آموزشِ نت به کودک منعمان میکردند و استادان کلاسیک از روش سینهبهسینه! بلبشویی بود!
شما کدام روش را برگزیدید؟
عشقوعلاقه به کودکان محروم میهنم، سبب تمرکز و تلاش بیوقفهی من بر «تأمین منابع آموزشی» شد. به قوانین عمومی فیزیک صوت استناد کردم و سادگی و قابلیت اجرا در دورافتادهترین نقاط میهنم را دستور کار خود قرار دادم. پیش از هر چیز به اجرای موسیقی فولکلور روی آوردم.
نیاز شدیدی به سرایش شعر برای این موسیقی احساس می شد. «مسعود عاشوری» شاعر و نویسندهی کودک و نوجوان، از همان آغاز با من همراه شد. با انتخاب یک قطعه، شعر جدیدی بر روی آن سروده میشد. موسیقی متناسب با گروه سِنی موجود برای اجرا با ارکستر اُرف تنظیم میشد. در اولین فرصت ممکن کنسرت برگزار میشد و به این ترتیب قطعه در مسیر رشد و تکامل صحیح خود قرار میگرفت.
۱ نظر