استاد بهارلو، از لحاظ دانش و اکل تدریس و به ویژه از لحاظ انسانیت و اخلاق با افراد دیگر قابل مقایسه نبودند؛ ایشان واقعاً مرد، بسیار شریف، خوب و تک بودند و یک حالت پدرانه داشتند و به گونه ای حمایت گر نیز بودند و باعث رشد و پیشرفت انسان میشدند و بنده در عجب هستم، چرا از سالها تدریس ایشان چندان شاگردان برجسته بیرون نیامدند.
در مورد آقای ماجرا سمندری که شاگرد آقای بهارلو بودند چه نظری دارید؟
ایشان هم مشخص نیست که در کجا هستند و چه اتفاقی برایشان افتاده؛ اما آن چیزی که از ایشان ضبط شده، نشان دهنده یک استعداد فوق العاده است.
چه چیزی از ایشان ضبط شده است؟
استاد بهارلو رییلهایی از ایشان داشتند.
ایرانی یا کلاسیک می نواختند؟
بنده، ایرانی ها را شنیدم؛ اما کلاسیک ها هم حتما هست. ایرانیها که ایشان نواختند، به طور مثال: به زندان و قطعات صبا و کوهستانی هستند. بسیار تمیز و فوق العاده ساز می زدند. استاد دهلوی می فرمودند ایشان نادر بودند.
بله، من تعریف ایشان را از آقای همایون رحیمیان نیز شنیدم.
سمندریها، متعلق به یک خانواده بسیار اشفته بودند. به هر حال، اشفتگی خانواده تاثیر گذار است. بنده، حدود دو ماه الی دو ماه و نیم، که پیش جناب کامیابی، اموزش می دیدم. ایشان فرمودند: من قصد دارم به آلمان بروم و آقای شریفی جایگزین بنده هستند و تدریس می کنند و به یک نوعی سر ما را به طاق کوبیدند، یعنی من حوصله تو را ندارم، برو! و به خاطر سابقه آشنایی پسرعمه ام با آقای سیاوش بیضایی به کانون ایشان یک سر زدم و متوجه شدم که یک محیط بسیار متفاوتی دارد، کانون رودکی از لحاظ کلاس و فرهنگ بسیار متفاوت بود.
مدیر کانون رودکی، جناب بیضایی بودند که بعداً شخص دیگری از مدیر هنرستان پسرانه، امتیاز کانون را خریدند؛ ایشان آقایی، ارتشی و آذری زبان بودند به نام غلامحسین فخیمی کیا که مرد بسیار شریف، خوب و افتاده ای بودند.
ظاهراً ایشان نوازنده ارکستر استاد دهلوی هم بودند…
بله! کانون رودکی نسبت به کانون چنگ، یک کتابخانه خیلی کوچک داشت؛ البته خیلی کوچک تر و کادری که این کانون داشت بسیار فرهنگی بودند. برای مثال: آقای خاچیک باباییان در آنجا حضور پیدا میکردند و همچنین برادر ایشان گاگلیک نیز، در آنجا می آمدند و من پس از ۲ الی ۳ سال رفتن مداوم به آنجا حتی یک قطعه عکس هم ندارم که این خیلی بد است.
به عبارت دیگر، بسیاری از چیزهایی که در حال حاضر در دست ما آدمها است و رایگان است، در آن زمان لاکچری محسوب می شد. در آن زمان، هر فریم عکسی که میخواستی بگیری، یک دوربین به همراه یک فیلم ۳۶ تایی نیاز داشت. بنابراین باید هزینه می کردی، یک عده داشتند و پرداخت میکردند یک عده هم نداشتند و پرداخت نمی کردند. در حال حاضر، افراد در حضور دوربین، بسیار راحت هستند ولی در آن زمان اینگونه نبود. با زور باید افراد برای گرفتن عکس جمع میکردی…
آقای دهلوی در کانون، با چه حرارت و احساس مسئولیت عجیبی هارمونی درس میدادند. شاگردهای ایشان، خاص بودند. آقای کمال طراوتی، فلوت درس میدادند. در کانون، یک آقایی بودند به نام کوروش پورشاهنظری که سالهای سال پیش از آنجا رفتند؛ اما ایشان هم یک استعدادی بودند.
۱ نظر