آیا در حال حاضر آهنگ سازان مینی مالیست و پیروان این موسیقی، همچون ۱۹۶۰ که در آمریکا متمرکز بودند، در یک مکان خاص و یک جغرافیا متمرکز شده اند؟
آغاز فعالیت و گرایش فکری در این حوزه (موسیقی)، از آمریکا بود. اما در حال حاضر آهنگ سازان اروپایی نقش مهمی را در این حوزه به عهده گرفته اند. به غیر از مِرِدیت مونگ، که از قاره ی آمریکا آمده و استفن مونتگ، دیوید لانگ، مایکل تُرک. جان کاتین، آهنگ ساز کانادایی هنگ کنگی تبار است، لوئیس اندرسین هلندی است، گوین برایارز، مایکل نیمن، استیو مرتلند و کالین متیوز انگلیسی اند، ولاتین سیلوستروف، اکراینی و فرانتز یونس دوفرت آلمانی است و …
آهنگ سازان مینی مال درباره ی موسیقی شان از یک اندیشه و روش فکری تبعیت می کنند؟
طبعاً نه! همان طور که در مورد بعضی از آن ها توضیح دادم، هرکدام ایده و مبانی فکری خاص و مشخصی دارند. در واقع تنها در بیانیه ی فکری این جریان مشترک اند، اما آثارشان از ساختار و ایده ها و خلاقیت شخصی برخوردار است.
بیانیه ی مشترکشان مکتوب شده است؟ یعنی تبدیل به یک چهارچوب شده؟
موسیقی مینی مال، چکیده ی یک ایده ی کوتاه و مؤکد است. موسیقی مینی مالیستی بیشتر مورد توجه مخاطبان عام بوده و شاید هم به همین دلیل قابل درک تر است، زیرا به دلیل نگرش غیر غربی در مورد زمان، حسی شگفت انگیز را القا می کند.
بر همین اساس، اگر شنوندگان بر جزییات بسیار ریز تمرکز داشته باشند، می توانند به راحتی کلیت اثر را هم هضم کنند. همان طور که قبلاً گفتم، موسیقی مینی مال را می توان به طور مستقیم با راک و به میزان کمتر با جَز مرتبط دانست، چرا که هر دو سبک بر مبنای تکرار یک ایده ی هارمونیک استوار شده اند.
گروه های راک دهه ی ۱۹۷۰، همچون پینک فلوید، و تاکینگ هدز (با آهنگ سازی برایان اِنو ی مینی مالیست) راه را برای موسیقی نسل امروز باز کردند. مینی مالیست ها (به خصوص استیو ریچ) تلاش کردند تا همچون موسیقی نسل نو، به یک کیفیت خلسه مانند دست یابند. بر اساس همین ذهنیت می بایست ساختار های تکراری و تکنیک های متنوع همواره تغییر کند و با برخی از انواع موسیقی ها در جهان امروز هم مرتبط شوند و پیوند بخورند.
همه ی آهنگ سازانی که نام بردید، این قاعده را پذیرفته اند؟
به هر حال آهنگ سازان بسیاری این روش را در موسیقی انتخاب کرده اند. بعضی ها به سبب آمیختن سادگی با موسیقی و بعضی ها هم برای واکنش نشان دادن به موسیقی سریال و موسیقی آوانگارد، این اصطلاح را پذیرفتند، زیرا این نوع موسیقی را، چه به لحاظ شکل و حضور عناصر – ریتم، ملودی و هارمونی- و چه به لحاظ بافت و ترکیب سازها و استفاده از موتیف ها و تم ها و نقش دولپمان، ذاتاً محدود و بی آلایش می دانستند.
باید توجه داشت که پیروان این اصطلاح، مدیون هنرمندان بصری نیویورک هستند، آن ها سیکل و ساختارهای تکراری را بنیان گذاشتند و همچنین عناصر ساده ای چون خط و نقطه را به عنوان مشخصه های اصلی انتخاب کردند. بنابراین، بیانیه ی اصلی این است که هنر مینی مال در حوزه ی موسیقی، در امتداد شیوه ی آهنگ سازی سریال، در برابر فشارهای ناشی از ترکیب های صوتی، فرمی، محتوایی و تغییرات مداوم مقاومت کند.
این مربوط می شود به همه ی آهنگ سازان مینی مال یا فقط مینی مال های آمریکایی را مد نظر دارد؟
قطعاً در مورد پیشگامان آمریکایی می توانم بگویم که صدق می کند. همه ی آن ها به یک مانیفست مشترک، وابسته و متکی بوده اند، اما به هر حال، ابزار های متفاوتی دارند. لامونت یانگ و تری رایلی، هردو پیشگامانی بودند که دست به ابتکار با رسانه ی برقی زدند.
استیو ریچ هم شیوه ی شبه کاننی را به وجود آورد و اسلوب شناسی را به عنوان مکمل انتخاب کرد، به گونه ای که روش جایگزینی و خروج از مرحله را به تناوب انجام دهد. فیلیپ گلاس هم تأکیدش را بر اوزان ریتمی موسیقی هند، راک، ملودی، روش حضور و غیاب صوت (که به عنوان بی صدایی از آن یاد می کند) و گسترش هارمونی ساده استوار می کند. همچنین جان آدامز که مدام در پی آزمودن طرح های مختلف مینی مالیستی است و به سیستم جَز و وزن و اندازه در آن عشق می ورزد و البته کمی هم رؤیایی است.
با این حساب، آثار ساخته شده در موسیقی مینی مالیستی، نباید از حجم زمانی طولانی ای برخوردار باشند؟
البته به یک معنا می توان این گفته را پذیرفت، اما عنصر تکرار در آثار مینی مالیست های آمریکایی، گاهی آن قدر ادامه می یابد که به اشباع از خود منجر می شود. به یک معنا، موسیقی و آثار موسیقایی مینی مال را می توان چنین تعریف کرد که تلاشی است در جهت تکرار نشانه های کوتاه.
در آثار ریچ، رایلی و گلاس به این نمونه ها بسیار بر می خوریم. استفاده از نشانه ها و تکرارِ نشانه های کوتاه، در واقع نکته ای است که از کیج به ارث برده اند ( آثار کیج مملو از اشاره ها و شِما هاست). یانگ و رایلی، به شدت تحت تأثیر آن قرار گرفتند، ریچ و گلاس هم در اواخر ۱۹۶۰ نکاتی را به آن افزودند و نهایتاً این تغییر پی در پی توانست در بافت اُستیناتو در موسیقی مینی مال تأثیر به سزایی بگذارد.
بادرود برشما. امیدوارم این مطلب رو اساتید برجسته ما {کلاسیک/پاپ کلاسیک.جز و بلوز و…}بخونن شاید یک خورده به خودشون تکونی بدن و بیان مطالبشون رو چه راجع به اطلاعات موسیقی چه در مورد نوازندگی یا هر چیز خوبی که در دوران فعالیتشون پیدا کردن رو بگن. بهونه هم نیارین