نگاهی به فهرست فعالیتها (بی نام. ۱۳۲۵: ۴-۳) و اهداف اساسنامه (همان: ۱۷) انجمن روابط فرهنگی ایران و اتحاد جماهیر شوروی شواهدی همچون یک گمانهی تاییدی از این گرایش به دست میدهد (۲۱). به این معنی جریانهای چیرهی دوران (تجددخواهان ملیگراتر و تجددخواهان غربگراتر) همه در موسیقی نمایندهی تاثیرگذار دارند اما جریان چپ حتا در دورهای که اوج فعالیت علنی یک حزب مارکسیستی فراگیر در ایران است نیز نمایندهای موسیقایی ندارد که گفتمان رسمی چپ جهانی را در موسیقی پیاده کند و جریان موسیقی را با خود به آن سو ببرد، چنان که مثلا وزیری موسیقی را به سوی گفتمان تجدد برد یا به عبارتی دقیقتر گفتمان تجدد را در موسیقی پیاده کرد (۲۲).
دلایل دیگری نیز برای این موضوع میتوان تصور کرد مثلا مدت زمان کوتاه پیوند موسیقیدانان رسمی با جریان چپ/تصدی زودگذر مناصب رسمی توسط موسیقیدانان نزدیک با تحت تاثیر ایدئولوژی چپ که فرصت تفکر خودآگانه دربارهی این گونه مسائل را نمیداد یا فقدان نظریهپردازیهای مارکسیست-لنینیستی مختص موسیقی و … بااینحال تا این لحظه شواهدی که این حدسها را بیش از این تقویت یا به کلی از اعتبار ساقط کند به دست نیامده است.
دورهی شکست (۱۳۳۲ تا ۱۳۴۷)؛ تغییرات نهفته
اولین دوره از فعالیت نسبتا آزادانه و علنی یک حزب فراگیر چپ در آغاز دههی ۱۳۳۰ همزمان با سقوط دولت مصدق به پایان میرسد و دستکم در میان روشنفکران دوران احساس شکست همه جا را فرا میگیرد. با از میان رفتن امکان کنش حقیقی سیاسی و حتا ابراز مستقیم گرایش سیاسی از طریق آثار هنری، از یک سو کار هنری با گرایشهای چپ به سمت نمادگرایی پیچیدهای رفت و از سوی دیگر زخمخوردگان اهل فرهنگ و دانش ناگزیر از آن انسداد به یک دورهی پرکاری روی آوردند. در این دوره که همزمان با یکی از مهمترین دورههای موسیقی کلاسیک ایرانی است، یعنی همان دوره که با تاسیس برنامهی گلها (۱۳۳۵) در رادیو شکلهایی از موسیقی کلاسیک ایرانی به راستی در میان طبقات مردم فراگیر شد، اگر هم کسی از موسیقیدانان هنوز دلمشغول یا تحت تاثیر مارکسیسم بود امکانی برای ابراز علنی آن نمییافت.
از طرف دیگر گروههای عمدهی چپگرا در این دوره (ابتدا همچنان حزب توده ایران و بعد به تدریج گروهها و احزاب جوانتر) با چنان مسائل حیاتیای روبهرو بودند که مجال اندیشهی نظری و گفتمانسازی دربارهی موسیقی را نمیداد. رخدادهایی چون اعتراضهای سال ۱۳۴۲ هم نظر به سرشت نیروهای درگیر (دست بالای نیروهای اسلامگرا در آن و کمتوجهی معمول آنها به این گونه مسائل) و نیز کوتاه بودن زمان آن موجب تغییر چندانی در این وضعیت نشد.
پی نوشت
۲۱- اگر به گرایشهای رسمی موسیقایی درون اتحاد شوروی پیش از سال ۱۹۳۸ هم توجه کنیم این ترجیح موسیقی کلاسیک غربی بر دیگر گونهها را میبینیم. ممکن است گرایشی که در ایران این دوره مشاهده میشود نوعی ایدهی باقیمانده از آن دوره یا خلاصه هنوز هماهنگ نشدن با تغییرات فرهنگی رسمی در حزب بزرگتر بوده باشد.
۲۲- دلایل این موضوع از یک سو نیازمند مطالعات بیشتر است و از سوی دیگر به دادههای تاریخیای نیاز دارد که ممکن است بخش بزرگی از آن از دست رفته باشد. بااینحال در جایگاه حدس میتوان گرایش قویتر بخشی از موسیقیدانان آن روزگار را به ملیگرایی و ناآگاهی و بیتوجهی بخش بزرگتری را از جریانهای سیاسی و روشنفکری زمانه به عنوان یکی از عوامل موثر در این وضعیت بشناسیم.
۱ نظر