موسیقی «ویگن» و «منوچهر سخایی» و «محمد نوری» و «سروان حسینی» و «پرویز وکیلی» و… همه آنچه که به عنوان اولین خاطرات شنیداری ما از موسیقی پاپ شناخته می شوند؛ و اتفاقاً سالم ترین آثار در زمینه «آهنگفارسی» درچهل سال گذشته، شاید همانها باشند. آثاری عموماً در فضاهای رمانتیک و عافیت خواه که هیچکدام از فرضیات آرمانی شنونده را درباره زندگی، عشق و مرگ، برهم نمی ریختند و از فضای سیاه و عصبی آنچه که در سالهای ۱۳۵۰ تولید شد، فرسنگ ها دور بودند.
اگر آثار بدیع زاده عکس العمل طبیعی انسان ایرانی، عصرجدید در قبال محدودیت های جامعه سنتی و منحط عهد قاجار بود، آثار بهرام سیر و منوچهر شفیعی و نعمت الله مین باشیان و پرویز خطیبی (و دوستانش)، عکس العمل جوانان ایرانی از بند رضاشاه رسته و مواجه شده با دنیای سینما و تئاتر و موسیقی اروپا آمریکای سالهای ۱۹۴۰ بود. تضاد بین واقعیت بیرونی و افق آرمانی این نسل دوم، خیلی بیش از نسل اول بود و این را در بررسی تحلیلی / و یا بررسی حسی آثارشان هم می توان دید. در سالهای بعد از کودتای،۱۳۳۲ یعنی از ۱۳۳۳ تا سالهای ۱۳۵۰-۱۳۴۹ در یک دوره هجده ساله، این تضاد کمرنگ تر شد.
چرا که بخشی از آن افق آرمانی در زندگی روزمره مردم پایتخت مشتری های ثابت «آهنگفارسی» ظاهر شده بود: ماشینی ترشدن زندگی وسعت وسایل و اماکن تفریحی، تولد سینمای فارسی، ظهور سوپراستارها و خوانندگان دارای طرفداران میلیونی در سینماها و رادیو تهران، بالا رفتن سطح زندگی و بالطبع سطح مصرف و فاصله گیری از فضاهایی که ناامنی و اختناق و محدودیت را القا می کرد.
«آهنگ فارسی»، با کلامی که تنها درحول و حوش عشق و عاشق و معشوق و رقیب و جفا و جدایی و ندرتاً وصل دور می زد و با صدای رسای خوانندگانش، درحکم نوعی سوپاپ اطمینان برای حکومت و نوعی مخدر برای مردم بود.
کاری که فرهنگهای کهن موجود درموسیقی سنتی هیچگاه نمی توانست انجام دهد. نه علی اکبر شهنازی و نه ادیب خوانساری، نمی توانستند و نمی خواستند که سوپراستار باشند و مقیم روی جلد رنگین نامه ها و سینماها، ولی ویگن و دلکش، می توانستند و می خواستند و خوب هم از عهده برمی آمدند.
رونق بازار این نسل هنری (یعنی به نوعی نسل سوم موسیقی پاپ ایرانی) تا اواخر دهه ۱۳۴۰ ادامه داشت و تغییرات ناگزیر در سیستم اقتدار سیاسی، ازدیاد تعداد تحصیل کرده ها، تحول شعر و موسیقی و سینما، ورود تلویزیون و آشنایی بیشتر با فرهنگ موسیقی پاپ دهه ۱۹۶۰ زمینه ورود نسل چهارم را هموار کرد.
نسلی که نخبه های اندکی داشت و مجلس آرایان فراوان ولی همان نخبه های اندک شمار، تصور می کردند که رسالتی دارند غیر از سوپاپ اطمینان شدن و نقش سرنگ و بطری را ایفا کردن. در این سالها، حتی موسیقی سنتی به رهبری فکری و اجرایی هنرمندی چون محمدرضا لطفی دوران احیای خود را می گذراند و موسیقیدانان جوان و تحصیل کرده و دانشگاه دیده، راهی را انتخاب کرده بودند که با راه موسیقی نوازان رادیو تهران در سالهای ۱۳۴۰-۱۳۳۰ متفاوت بود.
نگارش در موسیقی اکنون مشابه با دهه هفتاد و هشتاد نیست. ” ذوقی نوشتن ” جایگاهی ندارد بلکه روشمند نوشتن ارزش محسوب می شود. روش شناسی علمی ، حداقل دستاورد موسیقی پژوهشی در روزگار ما محسوب می شود. بهتر است جناب علینقی اقتضائات زمانه را بشناسند.
دوست گرامی انچه امروز ماتحت عنوان موسیقی چه پاپ چه سنتی همگی محصول شکفتگی وبروز استعدادهایی است که از دهه بیست تا پنجاه درکشوراتفاق افتاد ازحق نگذریم کجا امروزه اهنگ ساز یا ترانه سرا ونیز خوانندگانی که تنها سرمایه شان صدای ملکوتی بود که داشتند داریم ملک ها شهنازها معمعروفی یاحقی سرفراز قنبری تهرانی گلپا شهیدی قوامی هایده حمیرا سرهنگ زاده دلکش پوران وصدها اسطوره درهمه عرصه های موسیقی کی وچه زمانی به منصه ظهور رسیدند گرچه شرح انچه برانها رفته دراین مجال نمیگنجد