موسیقی کلاسیک ایرانی
و برخی چشماندازهای ممکنِ آینده (۱)
موسیقی ما چه خواهد شد؟ این پرسش از آینده بسیار تکرار شده است. هر چه به امروز نزدیکتر میشویم این پرسش یا مشابههایش صدایی بلندتر مییابد. در گفتوشنود موسیقیدانان یا حتا فرهنگدوستان ناموسیقیدان طنین این دست پرسشها چنان به گوش میرسد که گویی آنها بیشتر بازتاب نگرانی عمیقی برای سرنوشت یک فرهنگ یا گونهی موسیقاییاند تا پرسشی حقیقتا آیندهپژوهانه. چنان نگرانیهایی بیشتر معطوف جایگاهی است که یک نوع موسیقی در آینده به خود اختصاص میدهد. به بیان صریحتر مساله در اینجا، حتا اگر به صراحت گفته نشود یا پنهان هم شده باشد تداوم یا سروری یک گونه موسیقی است.
پرسش بر چنین زمینهای یکسره نامربوط نیست اما چیز زیادی از آینده نمیگوید و اغلب تنها به کار دلگرم کردن کسی میآید که به تمثیل آیندهی نامعلوم به درون تاریکیِ پیش رو مینگرد و برای تاراندن ترس خویش و افزودن اعتماد به نفس با خود بلند بلند میگوید درون تاریکی نیز چیزی نخواهد بود جز همین که الان هست. از این گونه سخن دربارهی آیندهی موسیقی بسیار گفته شده و میشود. هر وافریادا و افسوس که گفته میشود، هر اعلام خطر که در زیر آن بشارت و ترجیح سلیقه نهفته است در شمار همین دسته تواند بود.
به قالب نوشتار مولفان دو مقاله با فاصلهی تقریبا یک دهه از یکدیگر به طور مشخص به مسالهی آیندهی موسیقی در ایران (البته به زعم هر یک موسیقی هنری و جدی) پرداختهاند (کیانی ۱۳۷۴؛ روشنروان ۱۳۸۲). اولی آن آینده را از آنِ کموبیش گرایشِ خود (موسیقی دستگاهی و موسیقی مقامی سایر نقاط ایران) تشخیص داده است و دومی نیز نوعی رنسانس حاصل از تورم آموزش رسمی و غیررسمی موسیقی. جستجوی بیشتر در مصاحبهها و گفتگوهای خودمانی نیز فراوان از «میانمایه» شدن، «پاپ» شدن، «از میان رفتن»، «حذف»، «افول» و… موسیقیِ اصیل، سنتی یا کلاسیک پرده برمیدارد که همه نشانگرهایی هستند برای نگرانی یادشده از آیندهی تغییرات موسیقایی.
بااینحال من میخواهم از این وجه معمول و غالب در پرسش از آینده فاصله بگیرم و پای در وادی بس خطرخیز پیشبینی بگذارم، از وضعیت اکنون شروع کنم و بر اساس روندهایی که از هماکنون شاکلهشان کمی از تاریکی به در آمده تصویری از آینده به دست دهم. این یعنی اگر سیر دگرگونیهای به همین منوال که میبینیم ادامه پیدا کند و عامل ناشناخته و تعیینکنندهای به میان نیاید به احتمال قوی به آن جایی (یا کموبیش مشابه آن) میرسیم که در مقاله مختصات آن ترسیم شده است. بنابراین دگرگونیهایی که اینجا رصدشان میکنم یکی از امکانات تحقق آینده است منتها ادعا میکنم از زمرهی امکانهای قوی زیرا شواهد امروزی از تغییرات، محقق شدن آنها را در آیندهی نزدیک و میانه منطقی نشان میدهد.
پی نوشت
۱- خطوط کلی حدس/فرضیهای که در این مقاله برای تغییرات و آیندهی موسیقی کلاسیک ایرانی طرح خواهم کرد نخست در سلسلهای از گفتگوهای پرثمر ضمن پیادهرویهای روزانه با مسعود پدرام در تپههای اوین (سالهای ۹۴-۹۳) شکل گرفت و سپس به مناسبت یک گفتگوی زندهی اینستاگرامی -که به دعوت سعید یعقوبیان و در صفحهی شخصی او در سال ۱۴۰۰ برگزار شد- صورتبندی دقیقتری یافت. بنابراین شایسته است از تعامل هر دو دوست دانشور یادی بکنم و سپاسی هرچند ناکافی بگویم که دستکم بخشی از صیقل نهایی آنچه در اینجا میخوانید بی وجود نازنین ایشان میسر نمیشد.
۱ نظر