کتاب دیجیریدو در شش فصل تنظیم شده است؛ در فصل اول، «سفری بهسوی دیجیریدو»، مؤلف در دومین سفر خود به استرالیا برای تحقیق دربارۀ ساز دیجیریدو به محل زندگی یولِنگوها، بومیان استرالیا که نوازندگان این ساز بومی هستند، رفته است و آنرا چنین توصیف میکند: «برقراری رابطه با یولنگو ساده نیست، بهویژه خارج از محدودۀ گردشگران که یکی از پارکهای ملی (مانند پارک ملی کاکادو) است. یک سفیدپوست برای ورود به محدودۀ یولنگو به رضایتنامۀ کتبی از مسئول شورای سرزمین نیاز دارد و باید دلیل رفتنش و البته مدت اقامتش را ذکر کند. من خوششانس بودم که با جانی لِین، یولنگویی که اولین دیجیریدویَم را در استرالیا از او خریدم، ملاقات کردم. به من گفت: “اگر واقعاً میخواهی راجعبه دیجیریدو بدانی، باید بروی و پدر من، دِیوید بلانازی را ملاقات کنی.” گفت میتوانم اجازۀ این ملاقات را با تلفن از شهردار ووگولار بگیرم. توصیهنامۀ بسیار خوبی برای شورای سرزمین بود.»
و در ادامه مؤلف به راهیابی خود در جامعۀ بومیان و توصیف مردم بومی، ساکنان اصلی استرالیا، براساس مشاهدات خود میپردازد.
در عنوان بعدی، «کارگاه دیجیریدو»، مؤلف به مراحل ساخت دیجیریدو، براساس روش دِیوید بِلانازی که در زمان اقامتش نزد بومیان در منزل او اقامت داشته میپردازد و ساخت این ساز را از اولین مرحله، بریدن درختان دیجیریدو، شرح میدهد و از رفتنش به علفزار، که در سراسر آن «درختان دیجیریدو» بهصورت خودرو رشد کردهاند، میگوید و مینویسد مهمترین شرط این است که پوک باشند! به تعبیری، کُندۀ درختان باید در یک تپۀ موریانه قرار داشته باشند تا آنها بتوانند بافتها را بهطور کامل بجوند…
سپس به شرح باقی مراحل ساخت میپردازد و در پایان از رنگآمیزی و «نقاشی نقطهای» که هنر بومیان استرالیاست و در رنگآمیزی دیجیریدو نیز بهکار میرود مینویسد: «موتیفهایی که استفاده میکنند ریشۀ اسطورهای دارند و معمولاً موضوعشان تابوهای مذهبی است، بنابراین، فقط اندکزمانی قابل مشاهدهاند. تزئینات کشیدهشده پس از مراسم فوراً شسته میشوند و حتی ممکن است دیجیریدو را تخریب کنند… میتوان گفت این مردم هزاران سال پیشتر از امپرسیونیستهای فرانسوی نقاشی نقطهنقطه را کشف کرده بودند.»
در فصل دوم، «راهیابی دیجیریدو به موسیقی راک»، مؤلف به معرفی گروههای موسیقی استرالیایی که در آنها دیجیریدو نواخته میشود میپردازد. او مینویسد: «شباهت آشکار بین این گروهها سفیدپوستبودن اعضای آنهاست. موسیقیدانان سیاه اخیراً موفق شدهاند به جریان اصلی موسیقی بپیوندند اما هنوز هم در قیاس با هنرمندان سفیدپوست رقابت برای آنها بسیار سختتر است. اقبال گستردۀ امروزی دیجیریدو عمدتاً وامدار استفادۀ همیشگی موسیقیدانان کوری [ساکنان اصلی (بومی) جنوب استرالیا] از آن در موسیقی پاپشان است.»
مؤلف در ادامه اشاره میکند دیجیریدو فقط در موسیقی پاپ و راک ارائه نشده و در آثار سمفونیک هم بهکار رفته و به معرفی نمونههای آن میپردازد و مینویسد: «دریفوز در آلبوم “سِکستِت برای دیجیریدو و سازهای بادی” نشان داد که دیجیریدو کاملاً به جهان موسیقی متمایل به کلاسیک هم تعلق دارد. در سال ۱۹۷۳، در تور جهانیِ “کوئینتِت بادیِ آدلاید”، اجرای “George Winunguj نقطۀ اوج هر کنسرت بود. او باری دیگر اثبات کرد که دیجیریدو در دست یک هنرمند قطعاً بیش از یک لولۀ هوا است که نویزهای نامشخص تولید میکند.»
۱ نظر