در اصفهان با یکی از مطرب های آنجا که سن بالایی هم دارد، صحبت میکردم و اشاره داشت شما پیش ایشان میرفتید.
بله عیسی خان را میگویید، من هر وقت به اصفهان بروم، پیش ایشان میروم. آدم سالم و جالبی است. یک نکته را هم یادآور شوم که ریتم و نمونۀ خوب و معروف مطربی همان ترانهایست که در متن فیلم قیصر از آن استفاده شده است. من از همین ریتم استفاده کرده و دوازده دقیقه مطربی ساخته و نواختهام. بله من از مطربها گستردهتر میزنم اما باز مثل آنها نمی توانم بزنم.
یعنی موتیف هایشان را بسط دادهاید؟
بله زندهیاد مجتبی میرزاده هم خوب تمبک میزد، موتیفی را از میرزاده گرفتم و بسط دادم.
انصاف شما در رعایت حقوق معنوی دیگران و اشاره به تأثیرپذیری از هنر آنها با ذکر نام و قطعه، که اصلی اخلاقی و انسانی است، قابل ارزش است، که متاسفانه بین اهالی هنر آن چنان رعایت نمیشود.
اتفاقاً من متهم به دزدی از فرهنگفر شدم. ببینید آن مرحوم یک قطعه ۸/۶ دارد که موتیفها و میزانهایی از آن، انصافاً زیباست. من از چهار میزان آن تأثیر گرفته آن را بسط داده و قطعهای خلق کردهام که اشتراک آن با قطعه فرهنگفر تنها همان چهار میزان است خوب این تأثیرپذیری است نه دزدی!
اصل تأثیرپذیری در تمامی رشتههای هنری وجود داشته و هیچ هنرمندی نمیتواند منکر تأثیرپذیری از هنر دیگران باشد و یا اعتقاد به استقلال کامل هنر خود داشته باشد. بنابراین مطرح کردن بحث، دزدی ناشی از کم دانشی گویندگان آن است.
من ابایی از گفتن این حرف ندارم. من از اسماعیلی هم تأثیر گرفتهام، از فرهمندبافی هم همینطور (دو میزان در کتاب آموزشیام)، حتی از علی ربانی معروف به علی عنتری که میتوان گفت حسین تهرانی مطربها بود. ۱۳۵۲ رفتم سیروس پیش او و چون ما آن موقع در تلویزیون میزدیم من را شناخت.
گفتم علی آقا من اومدم نظر شما را بپرسم: گفت آقای رجبی، ما رو گرفتی؟ راجع به چی؟ گفتم براساس ریتمهای مطربی که شما سلطان آن هستید، قطعه ساختم. آن را میزنم شما پس از شنیدن نظرت را بگو، که پس از نواختن، به من گفت والله ما که نفهمیدیم چی زدی و با کدوم انگشت زدی، اما بوی کار خودمونو میداد. من در اصل کار آن را بسط داده بودم و ایشان هم تائید کرد که این برای من افتخار است چون او اساساً اینکاره بود.
شناخت شما از ترانههای تخته حوضی یا روحوضی، ضربیخوانی و ضربینوازی تا چه حد است؟
در عروسیهای قدیم، زمانی که بچه بودم اصطلاحاً دوران جاهل بازی بود؛ پدرها هم معمولاً لباس جاهلی میپوشیدند و رفتارهای خاص داشتند. بین حوض و زیرزمین یک قالی فرش میکردند که مطربهای بدبخت فقط باید از آن رد میشدند حالا چرا میگویم بدبخت؟
چون اکثرشان اعضای یک خانواده بودند، یعنی تارزن داماد مطرب بود، آن یکی پسرش بود و… آنها چون توهین مردم را میشنیدند، مشروب میخوردند تا بتوانند این توهینها را تحمل کنند. آخر شب که میشد، بعضی پدران دامادها میرفتند پیش مطربها مینشستند. مطربها هم برایشان خصوصی میخواندند و از اشعاری استفاده میشد که مال فرهنگ آن موقع و آن محیطها بود که در اینجا قابل خواندن نیست.
دراین خصوص باید از آقای مرتضی احمدی هم یادی کنیم.
بله ایشان هم زحمت کشیدهاند و کاست و کتاب هم دارند. اما شیر بییال و دم و اشکم است. چون همۀ آن اشعار قابل انتشار نیستند، اما ارزش کار آقای احمدی محفوظ است.
۱ نظر