اما داریوش طلایی (ردیفدان و نوازندۀ تار) درصدد توجیه و تفسیر نوعی غم در موسیقی ایرانی برآمده و میگوید:
«ما چیزهایی را به غم نسبت میدهیم که الزاماً مربوط به واقعیت نیست مثل در خود فرورفتن یا در تنهایی اندیشیدن، اگر بگوییم موسیقی ما درونگراست درست گفته ایم، موسیقی ما این خصلت را دارد و درونگرایی اساساً غم نیست و میتواند یک حالت فلسفی یا عرفانی باشد. این را از نظر ژست بدنی هم میتوان بررسی کرد مثلا یک خواننده اپرا سینهاش را جلو میدهد و سرش را بالا میگیرد و صدایش را هم به گونهای تأثیربرانگیز تغییر میدهد، اما یک خوانندۀ هندی یا ایرانی کمی حالت در خود فرو رفته میگیرد و سرش را پائین میاندازد. مطالعۀ این ژستها میتواند بیانگر نکات جالبی باشد.» (شهرنازدار ۱۳۸۳).
در رد این توجیه میتوان گفت آیا خوانندۀ ایرانی یا هندی به گونهای تاثیرگذار صدایش را تغییر نمیدهد؟ به جای پرداختن به اصل موضوع که موسیقی ایرانی (باکلام یا بیکلام) حس غم را در وجود مخاطب تشدید و تقویت میکند، چرا به نشانهشناسی شیوۀ نشستن، ایستادن یا درکل حالت خواننده در تولید صدا پرداخته شده است. تاثیر موسیقی و آواز ایرانی در مخاطب و شنونده چیست؟
و یا مجید کیانی (ردیفدان و نوازندۀ سنتور) مطرح میکند:
«موسیقی ایرانی خواه ناخواه در وهلۀ اول غم را تداعی میکند ولی باطنش این نیست و این همان وجد و نشاط است. مگر اینکه آن را بد اجرا کنیم و این دیگر تقصیر نوازنده و اجرا کننده است.» (شهرنازدار ۱۳۸۳)
باز جناب کیانی تداعی کنندگیِ غم توسط موسیقی ایرانی را در وهلۀ اول می پذیرد، اما معلوم نیست میتوان برای موسیقی وهلۀ دوم یا باطنی مفروض داشت؟ و آیا فقط مجری بد، موسیقی ایرانی را غم انگیزتر و بدون باطن اجرا میکند؟
در ادامه به تحقیقات ارزشمند و علمی در این زمینه اشاره میکنم که روشنگر و نزدیکتر به مفاهیم روانشناختی روز است. دکتر علی زاده محمدی (موزیک تراپیست) با بررسی دستگاهها و نغمات موسیقی دستگاهی و حالت های حسی و عاطفی آنها نتایج جالب توجهی مطرح کرده اند. ایشان در پژوهشهایشان در موسیقی ایرانی از نظر عاطفی و حالت روانشناسی و تأثیرات روانی دوازده حالت قابل تمایز دانستهاند که از این میان چهار حالت با شدت و قدرت بیشتری قابل تمییز و شناسایی بوده و حالتهای اصلی را میسازند و بقیه نیز با وجود تمایز شباهتهایی با چهار حالت دارند.
اساس و منشا این چهار حالت بنیادی در گوشههای اصلی دستگاه ماهور، شور، چهارگاه و همایون جلوهگر است. در واقع این ۴ گاه، سازندۀ ۴ حالتِ آرامش و متانت، حزن و حساسیت، نشاط و شادمانی و عشق و دلدادگی هستند و دیگر حالت های دستگاهها و نغمهها انشعابهایی از این احساسها میباشند… به خاطر داشته باشیم حزن و اندوه خود جزء مهمی از عواطف و حس عکسالعمل آدمی است. غم برای تعادل و سلامت زندگی لازم است. تا ناکامیها را بهتر تحمل و سازگاری بیشتر شود. اما باید توجه داشت اغراق و عادت به هر حالتی ذائقه روحی را مخدوش میسازد.» (زاده محمدی ۱۳۷۹)
۱ نظر