شامگاه آن روز به افتخار این پیروزی جشن باشکوهی در اردوگاه برقرار گردید و عموم سربازان در این جشن شرکت کردند. سردار مراکشی که ظاهراً نبرد را پایان یافته میدید عموم افراد خود را به این ضیافت دعوت کرد و مراسم شادی و سرور برقرار ساخت؛ اما غافل از این بود که نبرد واقعی زندگی او از هم اکنون آغاز گردیده و حسودان و کینهتوزانی که به مقام و محبوبیت و بالاتر از همه به گنجینهٔ گرانبهای او چشم طمع دوخته اند، برای سرنگون ساختن او در پی فرصت میگردند. در آن جشن جامهای می پیاپی به سعادت عروس و داماد نوشیده شد و سرها از نشئه شراب مست گردید.
در میان یاران و نزدیکان اتللو، یک تن بیش از همه مورد علاقه و احترام او برد. وی افسری بود از اهالی فلورانس به نام کاسیو (Cassio) که به مقام آجودانی وی ارتقاء یافته بود کاسیو سیمایی فریبنده اندامی برازنده و طبعی شوخ و زن پسند داشت.
اتللو بخاطر امانت و درستی و بالاتر از همه وظیفه شناسی او وی را مشاور و محرم خود ساخته بود. میزان اعتماد و اطمینان او به جایی رسیده بود که کاسیو را اغلب به خانه خود خوانده و محشور و دوست همراز همسر زیبای خود ساخته بود.
«اتللو» مرد ساده دل و پاک طینتی بود. از نیرنگ و ریا کاری وقوفی نداشت. برای اینکه زن جوان خود را از معاشرت و مصاحبت جوانان محروم نکرده باشد، از کاسیو تقاضا کرده بود که اغلب به خانهٔ او آمده و با مصاحبت و بیانات خود گرد اندوه و ماتم را از دل همسر خود بزداید.
اعتماد و توجه خاص اتللو به کاسیو، حس کینه و عداوت مردی را برانگیخت که خود در دنائت طبع و پلیدی طبیعت در روزگار کمتر نظیر و تالی داشت. وی افسری بود نسبتاً مسن، کوته نظر، محیل و توطنه کار به نام «یاگوه» (IAGO) که جزو افسران ارشد اتللو محسوب می شد.
یاگو از دیرباز با کاسیو سابقه عداوت داشت. او را مردی نالایق و اهل بزم میدانست نه سربازی قابل و اهل رزم. از طرفی تفقد بسیار اتللو به «امیلیا»، همسر او که محرم و ندیمهٔ دزدمونا محسوب می شد، باعث ایجاد شبههای در طبع مظنون و عداوت پروروی گردیده بود و آن اینکه مبادا فرماندهٔ او، با وجود داشتن زنی چنان زیبا، چشم طمع به همسر جوان وی دوخته باشد. این عوامل دست بهم داده و اهریمن نهاد وی را زنده کرد و او را بر آن داشت که توطئهٔ انتقام موحشی علیه اتللو و آجودان وی «کاسیو» طرح کند.
آنشب اتللو برای اینکه افراد خود را اندکی راحتتر بگذارد، مسئولیت ادارهٔ محفل و سرپرستی سربازان را به کاسیو سپرده و خود به خانه رفت. قبل از عزیمت کاسیو را بهحضور خوانده و تا کید کرد که وی از نوشیدن باده خودداری کند. همینکه اردوگاه را ترک گفت یاگو که در پنهانی منتظر فرصت بود؛ خود را به کاسیو رسانده و به زبانی فریبنده و کلماتی ریاکارانه وی را به نوشیدن جامی از شراب دعوت کرد و چون کاسیو را در عزم خود استوار دید وی را به جان فرمانده و همسر ماهرویش سوگند داد که از انجام این تقاضای کوچک سرباز نزند؛ سرانجام اصرار و ابرام یاگو، کاسیو را به دامان میکشاند و آنچه نباید بشود شد.
۱ نظر