خوشبختانه در آن موقع این طوری نبود مثلاً وقتی استاد صبا حس میکرد که دیگر شاگرد به او نیازی ندارد و کارش را به خوبی تمام کرده او را مرخص میکرد و میگفت این راه را ادامه بده یا برای فلان اتود، برو نزد فلان مدرس. من بعد از آنکه نزد استاد صبا رفتم همچنان نزد استاد جهان پناه نیز می رفتم و به کارم ادامه میدادم چون در آن موقع استاد جهان پناه داشت ردیفهای موسیقی ایرانی را تدوین میکرد و من میرفتم نتنویسیهای ایشان را پاکنویس میکردم.
در آن زمان اسماعیل کمالی شاگرد نی داوود و آقای صالحی شاگرد شهنازی نوازنده تار بودند. استاد جهانپناه هم با ویولن مینواخت مثلاً یک گوشهای از سهگاه را که آقای صالحی مینواخت گوش میکرد، بعد آقای کمالی هم مینواخت و بعد ایشان آن قطعۀ شنیده شده را با ویولن میزد و میپرسید میپسندید؟ بعد نت آن را مینوشت و من آن را پاکنویس میکردم. بعد هم که ردیف ایشان به وسیلۀ دخترشان سیمین جهانپناه چاپ شد. در مقدمه ی کتاب ذکر شده که تنها خط بنده است.
پس از مدتی استاد صبا کلاسی گذاشت به نام کلاسهای تکمیلی معلمین که محل کلاس در هنرستان بود. دو سال هم آن کلاسها را گذراندم که ردیف عالی صبا و دست نویس استاد بود. نتها و آوازها را صفحه به صفحه با دست مینوشتیم و این طوری درس می گرفتیم. استاد فروتن راد هم بودند که تئوری و هارمونی درس میدادند؛ یادشان گرامی…
کلاس استاد صبا یکی در هنرستان بود یکی هم در منزلش ظهیر الاسلام که آنجا هم خدمت ایشان می رفتم و یک اتاقی داشت که داخل آن درس می داد در اتاق دیگر شاگردان به انتظار یا تمرین مینشستند که نوبت شان شود. آنجا که می رفتم به شاگردان میگفتم درس شما کجاست و با آنها درس را مینواختیم. استاد صبا بیرون از اتاق که میآمدند میدید که شاگردانش کم شده اند.
میپرسید کامیان بچه ها کجا رفتند؟ میگفتم درسشان را بلد نبودند ترسیدند نمانند، رفتند منزل تمرین کنند. حالا خود من آنها را درس داده بودم و به این صورت کمک میکردم! استاد صبا میدانست و متوجه میشد ولی چیزی نمیگفت. یک روز هم به من گفت با اینکه خیلی جوان هستی ولی ذاتا معلم متولد شدهای!
به هر حال دورۀ تکمیلی را که گذراندم به ایتالیا رفتم و دوره های خاصی از جمله آکوستیک را دیدم، چند سال آنجا بودم و بعد به ایران آمدم. مرحوم میثاقیان یک کلاس داشت گفت بیا درس بده، دو روز در هفته میرفتم و درس میدادم، اسم آموزشگاه ایشان «هنر» بود در خیابان نادری. بیژن مرتضوی هم از شاگردان بنده در آنجا درس میگرفت. از سالهای ۱۳۴۰ بود که همکاریام را با رادیو شروع کردم مرحوم اسکویی که ویلن کلاسیک مینواخت کلاسی داشت در امیریه، به من گفت که دو روز در هفته بیا و درس بده، بنده آنجا هم میرفتم و درس میدادم. شادروان رضا وهدانی در شاه آباد (جمهوری فعلی) کلاس داشت، ایشان هم به بنده گفتند که دو روز در هفته بیا به کلاس بنده و درس بده، آنجا هم میرفتم.
مرحوم میثاقیان که فوت کرد تا دو سال بعد از فوت ایشان هم به آن کلاس میرفتم و درس میدادم، کلاس او بعد از فوتش دست دیگران افتاد و آن حال و هوای قدیم را نداشت. یک منشی داشت که مدیر کلاس هم شده بود و خیلی بداخلاق بود یک آقارجب هم آنجا آبدارچی داشتند و با این فرد خیلی بد رفتار میشد، یک روز به منشی گفتم که چرا با این آقا رجب این گونه رفتار میکنی؟ مرد محترمی است. گفت به شما ارتباطی ندارد، من هم سازم را گذاشتم زیر بغلم و از کلاس آمدم بیرون و دیگر آنجا نرفتم در سال ۱۳۴۹ در همین سه راه زندان کلاس باز کردم. رفتم هنرستان موسیقی خدمت آقای دهلوی، گفتم میخواهم کلاس باز کنم، گفت یک تقاضا بنویس و بعد هم یک امتحانی بده این کارها را انجام دادم و الان به مدت ۴۰ سال است که در همین کلاس درس میدهم.
۱ نظر