سال گذشته در روزنامه ای خواندم که به یک نوازنده جوان به دلیل توانایی هایش در اجرای یکی از آثار سخت معاصر از حفظ ، جایزه داده اند. از آن زمان تا به حال روی مساله تاثیر حفظ کردن بر اجرای خوب فکر می کنم. آیا بدون نت نواختن توانایی های اجرایی نوازنده را ثابت می کند؟ برای دریافت جواب با بسیاری از همکارانم صحبت کردم.
بیشتر آنها تجربه اجرای بدون نت را داشتند. به نظر برخی از اشخاص( نوازندگان یا شنوندگان) از حفظ نواختن باعث اجرای بهتری از اثر می شود. اما در مقابل برخی آن را تجربه ای ناراحت کننده و پرتنش می دانند.
به نظر می رسد شنوندگان از نوازندگان سولو توقع دارند که قطعات را از حفظ بنوازند. کنسرت ها معمولا با رپرتوآر استاندارد ، از حفظ اجرا می شوند.
خیلی از روزنامه نگاران هم در نقدهایشان اجرای از حفظ را دلیل تسلط نوازنده می دانند. در سونات های زهی موتسارت، برای مثال، نقش پیانو همراهی کننده و ویلون به یک اندازه است، اما همه فقط از ویلونیست انتظار دارند که از حفظ بنوازد و این عادلانه نیست. اجرایی پر اضطراب یک نوازنده بدون نت چه فایده ای دارد؟ این کار علاقه شنوندگان را هم کمتر می کند.
بیرون شنکمن، نوازنده هارپسیکورد، می گوید: “مهم این است که بهترین اجرای ممکن از یک اثر را به شنوندگان ارایه دهیم. البته شیوه هر کس برای رسیدن به این هدف با دیگری متفاوت است. این خواسته با اثری که اجرا می شود هم ارتباط دارد.”
در یک کنسرت دو نوازنده جوان یک دوئت پیانو و ویلنسل از برامس را بدون نت، نواختند. اجرای آنها بد نبود اما اضطراب آنها (مخصوصا پیانیست) به دلیل اجرای بدون نت، شنوندگان را هم مضطرب کرد!
در مقاله ای خواندم که ویلونیستی در مسابقه ون کلیبورن شرکت کرده بود؛ علی رقم اجرای بسیار خوبش در فینال برنده نشد، زمانی که علت را از یکی از داوران پرسیدم، متوجه شدم او تنها فینالیستی بود که نت هایش را حفظ نکرده است.(هر چند حفظ کردن پارتیتور اجباری نبود) و احتمالا این تنها نقطه ضعف او بود.
از سولیست های کیبورد و سازهای زهی بیشتر انتظار می رود که قطعات را از حفظ بنوازند. برخی از نوازندگان با این کار موافقند، برای مثال انر یسلسما، نوازنده ویلون سل، معتقد است که سه پایه بین نوازنده سولو و شنونده مانع ایجاد می کند. او تمام آثار، از سونات های ویولونسل آهنگسازان گمنام آلمانی گرفته تا سویت های باخ و کنسرتوهای استاندارد را از حفظ اجرا می کند. اما از آنجا که نوازنده سولوی سازهای زهی معمولا وسط صحنه می ایستد یا می نشیند، سه پایه چندان آنها را پنهان نمی کند.
مدت ها بعد از فارغ التحصیل شدنم از مدرسه موسیقی هیچ اجرای سولویی نداشتم. به همین دلیل تابستان سال گذشته که قرار بود یکی از کنسرتو ویلون های باروک را اجرا کنم، بسیار نگران قسمت سولو اثر بودم. بنابراین تصمیم گرفتم از نت استفاده کنم. نوازنده سولو پاساژهای اوج گیرنده را در تضاد کامل با ارکستر اجرا می کرد. در تمرین ها تصمیم گرفتیم در قسمت های بم از پاساژهای ارکسترال من هم ارکستر را همراهی کنم. حفظ کردن این تکه ها برایم بسیار سخت تر از یادگرفتن ملودیهای سولو بود!
این تنها در مورد من صدق نمی کند. میرون لوتزک در یک کنسرت آثار متنوعی از قطعاتی برای ویولون سل باروک و موسیقی مدرن اجرا کرد.
در این کنسرت از حفظ نواختن دغدغه اصلی اش بود: “حفظ کردن جز تمرینات روزانه نوازندگان آزاد که عضو هیچ ارکستری نیستند به حساب نمی آید. به همین دلیل من جرات از حفظ اجرا کردن را ندارم . البته زمانی که صادقانه فکر می کنم، متوجه می شوم که این کار به شنوندگان اطمینان خاصی می دهد و به خود من هم حس تسلط و راحتی می بخشد. اما نداشتن اعتماد به نفس کافی دشمن اصلی من در این زمینه است.” او در آخرین اجرای بسیار خوبش از کنسرتو ویلونسل هایدن هم در نهایت از نت استفاده کرد.
برعکس برخی از نوازندگان زمانی که به نت وابسته نیستند احساس آزادی بیشتری می کنند. بیرون شنکمن همیشه در رسیتال هایش از حفظ می نوازد:“احساس می کنم با این کار به شنونده نزدیکترم و رابطه مستقیم تری بین ما ایجاد می شود. این به هردوی ما اجازه می دهد روح اثر را بهتر درک کنیم.” او در اجرای آثار باروک به این نتیجه رسید که جزییات کمتر از نتیجه نهایی اهمیت دارد و اجرای بدون نت به نوازنده فضای آزادتری می دهد.
اسکات متکاف، ویلونیست، هم استقلالی را که از اجرای بدون نت به دست می آورد، دوست دارد:“ حفظ کردن نوازنده را از قید چیزهایی که روی کاغذ آمده است، آزاد می کند. ممکن است طبیعت اجرا به اوج برسد و همچنین امکان دارد تنها موجب پدید آمدن تصوراتی در او شود.”
خیلی عالی و مفید بود واقعآ جمله درستیه “مهم این است که بهترین اجرای ممکن از یک اثر را به شنوندگان ارایه دهیم.”.
راستی چرا دیگه مثله سابق کسی کامنت نمیذاره… خیلی غم انگیزه سایتی به این خوبی اینجوری باشه!!!
به نظر بنده بین حفظ کردن و حفظ شدن یک قطعه تفاوت بسیار است.اولی بصورت اکتیو و دومی پاسیو است.
ضمنا ساختار روانی و ذهنی افراد را نیز نباید بی تاثیر بدانیم.برای برخی حفظیات نتیجه ی مطلوبی در پی خواهد داشت و برای بعضی دیگر خیر.
ممنونم از مقاله ی خوبتون
حفظ نکنیم ولی حفظ بشیم . حفظ کردن یعنی توالی نتها را دانستن ولی حفظ شدن امری است اکتسابی که از درک درست آهنگ و تمرین کافی بدست می آید .
سلام مقاله عالی بود من با نظر محمد موافقم در این مدتی که من موسقی کار میکنم دو دسته دیده ام که نت ها را حفظ میکنند اولی آنهایی که زدن قطعه رو از روی نت کاری سخت و دشوار میدانند به همین دلیل راه حل منطقی رو در حفظ آن قطعه میبینند و دومی انهایی که در نت خوانی مشکل ندارند و در اثر تمرینات منطقی و خوب و درک آهنگ قطعه رو حفظ میشوند
با تشکر از مقاله جالبتون به نظر من هم تا قطعه را با تمرین زیاد حفظ نکنیم به ریزه کاریهیش پی نمیبریم در ضمن حداقل مزیت این کار میتونه جلوگیری از بروز آلزایمر باشه.
من که بیشتر دوست دارم از نت بزنم تا اینکه حفظ کنم، البته به نظر من یه ته ذهنی از نت هایی که میخوایم بزنیم داشته باشیم بهتره.
من چون اخیرا شروع به نوازندگی پیانو کرده ام دشیفتم قوی نیست و نمیتوانم سریعا تصمیم بگیرم که چه نتی را باید بنوازم دست چپ و راست مجزای از هم ممکن است عمل کنند و در کل تشخیص نت ها و هماهنگ کردن هر دو دست مشکل است من ترجیح دادم که حفظ کنم ولی دارم روی دشیفتم کار میکنم. قبلا نوازنده تنبک بودم در تنبک هیچ وقت نیاز به حفظ کردن نداری چون همش یک خط نت نویسی داره و دست راست عموما فعال تره و همش از تم و بک و پلنگ تشکیل شده که علایمش مشخصه دیگه دو ر می فا سل لا سی نداره دیگه نت دو در کلاویه های مختلف نداره برای همین دشیفتش هم اسون تره ولی امادگی دست برای نواختن یه خرده کار میبره