سازمان پیوندی این ساختارهای موسیقایی از طریق گوشهها است (به خصوص که در اولین تجربهها خود گوشههای ردیف به این شکل از چندصدایی اجرا شدهاند). در این شیوه، به هنگام همخوانی، یا همان گوشهی سازندهی ملودی اصلی از کرسی دیگری خوانده میشود یا به کل ملودی گوشهای دیگر که همراهیاش ملایمتی ایجاد میکند. این تجربهها که در نوبانگ کهن هنوز پیوندشان با کرالها تا اندازهای به گوش میرسد، ابتدا در سال ۱۳۷۰ در «دلشدگان» بیان کاملا مستقل آوازی ایرانی مییابند و سپس امتداد پیدا میکنند تا سال ۱۳۷۶ و «راز نو» که در آن عدم همزمانی لایههای مختلف صوتی و فروگشایی به همصدا، اکتاو و به ندرت فواصل قابل فروگشودن دیگر، یعنی مجموع فنون همآوایی علیزاده، شکل نهایی خود را پیدا میکنند (۸).
به این ترتیب درهم آوایی و تکآوایی و بده بستان میان آنها، آن طور که در قطعات «داد و بیداد» و «مقام ماورالنهر» به گوش میرسد به حد نهایت پیچیدگی خود در آثار علیزاده رسید (۹) و همچنین تمرکززدایی نوآورانه از تسلط تک-خط آواز به عنوان یک ویژگی زیباشناختی تثبیت شد.
تجربیات دیگری مانند قطعهی «سیاه مشق» (۱۳۸۰) ایدهای تجسمی (فرم سیاه مشق در خطاطی) را دستمایهی آفریدن حجم قرار داده است. در این تجربه نیز همچنان تقلید ناهمزمان و تکرار در اکتاو در متن بافت و ترکیببندی کلی حضور دارند اما به دلیل سرشت برهم نهی حجمی در خود سیاه مشق، به نحو دیگری، با همپوشانی نسبتا آزاد و محو کردن بخشهایی از یکدیگر، روی هم قرار گرفتهاند. و برای ضخیم کردن هر چه بیشتر لایههای درون قاب، ترکیببندی و بافت با استفاده از ریتمی که حاصل تکرار عناصر همشکل است (و نه لزوما متر تناوبی به معنای موسیقایی)، همانگونه که الگوی سیاه مشق است، به کار گرفته شدهاند (۱۰).
سیر آثار همآوایی قمصری تا سخنی نیست
بدین ترتیب ریشههای بیرونی شکلگیری «سخنی نیست» (یا هر مجموعهای از این دست که امروز بخواهد تولید شود) گروهی از تلاشها است که دیگر آهنگسازان انجام دادهاند. در آثار خود قمصری نیز این گونه همخوانیها به پیروی از استادش علیزاده پدیدار شد و اکنون به تدریج با سبک و بیانی مختص به خود، تبدیل به یک گرایش کاری گشته است. از تصنیف «موج» در «نقش خیال» و تصنیف «سرو روان» که مضاعف کردن در اکتاو یا تقلید ناهمزمان بسیار کمرنگ به عنوان روشهایی معمول به کار گرفته میشود تا «آب، نان، آواز» که خطوط بم استقلال بیشتری به دست میآورند، نشو و نمای ایدههای آوازی و همآوایی را در آثار قمصری میتوان دنبال کرد تا همان طور که اشاره شد به «روشن و ناخوانا» و تنظیم کرال «مرغ سحر» (کنسرت همنوازان حصار و همایون شجریان) برسیم که میتوان آنها را پیش-متن یا اولین بارقههای بروز سخنی نیست به شمار آورد.
پی نوشت
۸- پرداختن دقیقتر و ژرفتر به این مجموعه فنون که میتواند راهگشا باشد، با توجه به منتشر نشدن نغمه نگاری قابل اتکایی از این قطعات مجالی دیگر میطلبد.
۹- علیزاده بعدها هرگز به این سطح از پیچیدگی بازنگشت بلکه در کارهایی مانند «به تماشای آبهای سپید»، «سرود گل» و «باده تویی» (با چشمپوشی از موسیقیهای فیلم که از همین شیوهها در آنها استفاده شد) این روشها را به شکلهایی سادهتر و مردمپسندتر به کار گرفت. به این معنی که بخشی از دشواری بافت این آثار را به نفع خوشایندی وانهاد. از سویی دیگر او این نوع همخوانی را بهگونهای فراگیر کرد که حتا دو خوانندهی کلاسیک (محمدرضا و همایون شجریان) بخشهایی از کارهایشان را دوخوانی و در متن آنها از تقلید تاخیردار استفاده کردند؛ امری که در موسیقی ما سابقهای ندارد.
۱۰- تفاوت اصلی این قطعه با مجموعه آثار علیزاده در این حوزه، جایگاهی است که در کل آلبوم به خود اختصاص داده است. یک قطعه ی چندآوایی و سپس بازگشت به خط مسلط آواز و همراهی ساز روند کلی سیاه مشق است در حالی که در آن آثار کلیت آواز به شکل چندآوایی درآمده است، و این یعنی تغییر بنیادی در نگاه به عنصر کلام و صدای انسانی.
۱ نظر