علینقی وزیری و شاگردش روح الله خالقی، در تئوری های خود از علامت های رایج موسیقی کلاسیک غرب استفاده کردند و هر کجا علامتهای موسیقی غربی کارایی مناسب را نداشت، بدون تعصب از علامت های ابداعی استفاده می کردند؛ اتفاقا این نکته نشاندهنده شعور بالا و دوری از تعصب ایرانی و غربی آنهاست؛ مسئله ای که بسیاری از موسیقیدانان (مانند منتقد مورد بحث ما) نتوانستند بر آن فائق آیند. هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که یک موسیقیدان دست به تولید علامت جدیدی برای نت نگاری بزند وقتی چنین علامتی برای نت نگاری قبلا بوجود آمده و در اقصی نقاط جهان نیز شناخته شده است.
منتقد به آفرینش موسیقی به صورت بداهه با این قدرت اشاره می کند و می گوید: «از آنجایی که در موسیقی ایرانی “همهی آفرینشها” از طریق بداههسرایی و خلق در لحظه اتفاق میافتد به مانند شعر و شاعری…» این گفته بسیار غلو آمیز و غلط است؛ هیچ بداهه مطلقی وجود ندارد و کار آهنگسازان و شاعران نیز، بخشی بداهه و بخشی غیر بداهه است.
در موسیقی محلی ایران نیز، همیشه نوازنده و شاعر و خواننده یک نفر نیست؛ نمونه های متعددی در موسیقی های محلی سراسر ایران وجود دارد که هر یک از این بخش ها به صورت جداگانه ساخته شده و کنار هم قرار می گیرد، دقیقا مانند موسیقی شهری ما.
منتقد ادامه می دهد: «در موسیقی ایرانی هنرمند موسیقی در پی ابداعات فردی و تغییر فرهنگ نبوده و تنها وفادار به جوهر هنر خود است و به نوعی راوی و امانتدار محسوب میشود و چنین است که نام اکثر هنرمندان موسیقی ایران در پردهی گمنامی است و نتیجه را به نوعی آفرینندگی گروهی نزدیک کرده است (کل از فرد مهمتر و ارجح است).»
این گفته نیز با واقعیت قابل استناد موسیقی ما فاصله بسیاری دارد؛ هنرمندان موسیقی ایران، از دیرباز درصدد ایجاد نوآوری های شخصی در موسیقی گذشتگان بوده اند و دقیقا به همین دلیل است که امروز ما با گوش دادن به موسیقی های ادوار مختلف تاریخ، پی به تفاوت های آثار در دوران های مختلف می بریم. نه تنها موسیقی، بله ابزار اجرا آن هم در طول تاریخ دستخوش تغییر شده است و این اتفاق تنها مربوط به موسیقی شهری نبوده است. سازهایی که در روستاهای مختلف ایران نیز نواخته می شده، در طول تاریخ دستخوش تغییراتی برای بهبود کیفیت آن ساز برای اجرای موسیقی آن زمان شده است.
منتقد می نویسد: «آثار موسیقی کلاسیک ایرانی معمولا در حالتی متاثر از «تاویل» که عالیترین تامل نظری در تفکر ایرانی است آفریده شدهاند که رسیدن به مرتبهی شهود را میطلبد که قطعا تجربهای شخصی است. اما در موسیقی کلاسیک غربی، نگرش به انسان به عنوان محور جهان و اعتقاد به اومانیسم، باعث شده که همان منطق علمجویانه و علمپسندانه در هنر و موسیقی غربی هم حاکم شود و فرد به عنوان خالق اثر و آهنگساز به عنوان محور در تولید یک اثر موسیقیایی شناخته گردد. آنچنان که ما حتی نام آهنگسازان دورهی رنسانس و باروک و تا دورههای کلاسیک و رمانتیک غربی را با جزییات اثر در تاریخ موسیقی داریم، ولی بسیاری از آثار موسیقی ایرانی از جمله خود ردیف از لحاظ پدیدآورندهی نغمات یا ضربیها و … کاملا مجهول است. حتی بسیاری از تصانیف موسیقی ایران، باقیمانده از دورهی قاجار مجهولالهویه هستند که در زمرهی تصانیف بسیار زیبا، دلنشین و منطبق بر معیارهای زیباییشناسی موسیقی ایران قرار میگیرند که به تصنیف قدیمی معروف شدهاند.»
یکی از آسیب های جدی که فضای نقد موسیقی ایران را تهدید می کند، طرح کردن یک نظریه بدون وجود اسناد واقعی و قابل اتکا است، اینگونه نظریه ها اکثرا قبل از اینکه کوچکترین توجهی به منابع قابل اتکا و واقعی موجود داشته باشند، تولید می شوند و سپس نظریه پرداز به دنبال کشف نمونه هایی می گردد که با نظریه اش همخوانی داشته باشد. متاسفانه ارائه نظریه بالا نیز شامل همین دسته می شود.
۱ نظر