فردریک در سال ۱۸۳۵میلادی در سفری پس از ملاقات خانواده اش در برگشت دچار حمله ای شدید شد که روزنامه ها خبر مرگ او را منتشر نمودند. او توانایی زیادی در کارهای ارکسترال نسبت به بقیه هنرمندان آن ادوار نداشت و گواه آن هم دو کنسرتو پیانو ارکسترال اوست. او نیز توانایی خاصی در استفاده از آکوردهای شکسته و باز داشت. کارهای فردریک شوپن اغلب ۳ قسمتی هست و در قسمت سوم به قسمت اول اشارهای میشود. همچنین هارمونی شوپن به کرات دارای آکوردهای حل نشده است و این چیزی است که امروزه در موسیقی سبک جز (Jazz) به کرات دیده می شود.
او در سال ۱۸۳۸ میلادی به تماشای نمایشهایی میرفت که این نمایشها ساخته ژرژ ساند بود و در همان نمایشها عاشق ژرژ ساند شد. او در سال ۱۸۳۸ میلادی با ژرژ ساند (رمان نویس رمانتیک و اصلاح طلب اجتماعی) که ۶ سال از خودش بزرگتر بود آشنا شد و عشق بین آن دو به آهستگی شکل گرفت و فردریک شوپن و ژرژ ساند به ناگه با هم ازدواج کردند ولی زندگی آنها روز به روز بدتر و بدتر می گردید و ازدواج کرد.
زندگی شیرین او با ژرژ ساند روزهای تاریکی هم داشت که در نهایت در سال ۱۸۴۶ میلادی در اوج اختلافات، ژرژ ساند رمان نوکرزیا فلوریانی را که اصلاً برای حال فردریک شوپن بیمار خوب نبود منتشر کرد و خلاصه داستان رمان از این قرا بود که بازتاب زندگی یک هنرپیشه ثروتمند و یک شاهزاده بیمار به رشته تحریر درآمده بود و فردریک بسیار زیاد از این رمان متنفر بود. او در نهایت در سال ۱۸۴۷ میلادی از ژرژ ساند جدا شد.
فردریک در سال ۱۸۴۸ میلادی در آخرین کنسرتش در لندن به ناگه سالن کنسرت را ترک کرد و سپس برای دختر ژرژ ساند می نویسد که از پیانواش در حین اجرای کنسرت موجودی ترسناک خارج شده است. همچنین ژرژ ساند میگوید که شوهرش از تصاویر ترسناک بسیار حراس داشته است. او همه عمرش از ضعف جسمانی رنج می برد و به علت سل ریوی در سال ۱۸۴۹ میلادی پس از برگشت از آخرین کنسرتش، درخانه خواهرش لودویکا شوپن در گذشت.
دکتر مانوئل وارگز کارونچو محقق پزشکی تیم بررسی دلایل فوت فردریک شوپن میگویند که او مشکل وهم و حس وحشت داشته و علت آن هم توهمات ترسناک اوست و نیز احتمال میدهند که او به بیماری صرع مبتلا بوده است.
شوپن که به شدت از تضاد بین فرهنگ روستایی اصالتش با زندگی اشرافی که از زندگی با اسکاربکها یاد گرفته بود بسیار رنج میبرد تصمیم به سفر به مونیخ گرفت و پس از رفتن به مونیخ به مدت ۳ سال از کالک برنر بهره گرفت، ولی این مدت به ۱ ماه هم نرسید.
تمامی دوستان جدیدش نظیر: لیست، هیلر، فرانکومه این اتفاق را پیشبینی میکردند، که شوپن قدرتمندتر از برنر است و کلاس آنها بیهوده می باشد. فردریک به پاس زحمات یک ماهه کالک برنر یک کنسرتوپیانو میسازد و به او تقدیم میکند و کالک برنر نیز به سبب اینکه کمک شایانی نتوانسته است به فردریک شوپن کند برای یکی از مازورکای شوپن واریاسیونهایی می سازد و به او تقدیم می کند.
با سلام
این قسمت برخلاف دو قسمت قبل بسیار بد، پراکنده، و بی ربط نوشته شده.
ضمن اینکه شوپن و ساند هرگز باهم ازدواج نکردند.
و البته کالکبرنر نه کالک برنر (کالک نام کوچک ایشان نیست بلکه کالکبرند یک کلمه است).