در ساعت ۱٨:۳۰ تاریخ ۲۰ آوریل ۱٨٨۹ میلادی در مسافرخانه ای در شهر مرزی براونا آئو اماین اتریش که در مرز بین اتریش و امپراتوری آلمان بود، پسری چشم به جهان گشود. پسری که تا کنون در دنیا همسانی نداشته است. پسری که پدرش آلویس و مادرش کلارا بود، پدرش که کارمند گمرک بود و بسیار به اصول زندگی معتقد بود به افتخار زنده مانده آدولف دستور داد تا برای درک شکوه و عظمت جهان هستی برای او سمفونی را در ر مینور اپوس ۱۲۵ از بتهوون اجرا کنند. آری او آدولف هیتلر بود و صدای سمفونی نهم در زمان تولدش اولین صدایی بود که او را در این دنیا همراهی می کرد.
شاید سمفونی شماره ۹ بتهوون، آدولف هیتلر را به این سمت کشاند. بیشتر محققان بررسی زندگی آدولف هیتلر بر این باورند که حرکت آدولف به سمت فاشیسم به علت ناکامی او در آزمون اولش در رشته هنر می باشد و اینکه او وقتی با علاقه زیادش درخواست داد تا برای بار دوم این آزمون را بدهد، حتی به او اجازه ورود به جلسه آزمون هنر را ندادند، هنری که در اولین بار با سمفونی ۹ بتهوون در بدو تولد با آن آشنا شده بود. شاید تقاص بتهوون نشدن یک آدولف، ارتش نازی باشد.
آدولف به موسیقی ریچارد وانگر و عکاسی هنریش هافمن بسیار علاقمند بود. او که پس از عدم پذیرفتنش در رشته هنر سیبیل هایش را بلند گذاشته بود، در سال ۱۹۱٨ میلادی مجبور شد تا برای اولین بار سیبیل های بلندش را برای اینکه در ماسک های اکسیژن ارتش وقت گیر نکند کوتاه کند تا به یک سرباز هنجار شکن تبدیل نشود.
او که عاشق هنر موسیقی و تئاتر بود بارها و بارها از مدرسه می گریخت تا خود را به سالن های کنسرت و نمایش برساند. او که در بدو تولد با صدای سمفونی ۹ بتهوون چشمانش را باز کرده بود، بعدها پس از فرار از مدرسه خود را به کنسرت های ویلهلم ریچارد واگنر می رساند. ریچارد واگنری که در دنیای موسیقی کلاسیک، ادامه دهنده راه موسیقی بتهوون می دانند.
واگنر روزی پس از بیان عقاید یهود ستیزیش به این نکته اشاره می کند که فیلیکس مندلسون یهودی تبار دارای هیچگونه خلاقیت بدیع و اصیلی نیست. واگنر پس از مدتی به آهنگساز رایش سوم یا همان رژیم نازی تبدیل شد و در یک اثر ماندگارش به نام اپرای حلقه نیبلونگ با پیروی کردن از قسمتهایی از آثار بتهوون به بررسی افسانه های ۴ اسطوره ژرمنی نازی می پردازد. واگنر برای اجرای این اثر درخواست یک تالار خاص را در شهر بایرویت می دهد و به کمک ژرمن های وقت به هدف خود می رسد.
به هر حال ابهاماتی که همیشه ابهام می مانند و فقط می شود از آنها مطلع شد. آدولف هیتلر وقتی که با چشمان گریان از محل برگزاری آزمون هنر خارج شد و دید بدون هیچ منطقی اجازه آزمون را به او نمی دهند، فهمید که خود هم می تواند اینچنین باشد و تقاص این رفتار را از تمامی کسانی که او را از هنر دور کردند بگیرد. او در کنار فعالیتهای گسترده اش، کودتای تحت عنوان کودتای آبجو مونیخ طراحی کرد و پس از آن اتفاق آدلف به یک قدرت در حکومت نازی تبدیل شد.
به هر حال شاید آنچه که بتهوون در سمفونی ۹ نوشته است آنچنان قدرتمند باشد که بتواند در ذهن یک طفل به دنیا آمده بشیند و در زمان ناکام شدن آن طفل بزرگ شده در نوجوانی برای رسیدن به موسیقی و هنر، او را در مسیر دیگری قدرتمند کند.
در سال ۱٨۱۴ دکتر الویس وایسن باخ به بتهوون هشدار می دهد که دارای یک تیفوس خطرناک هست که روی شنوایی او نیز تاثیر می گذارد. بیماری او در ابتدا باعث شد تا صداهای بم را نشنود، ولی این امر هیچ تاثیری روی گستره ی موسیقیایی او در زمان ساختن نداشت. بتهوون در ۲٨ سالگی، شنوایش رو به نقصان رفت و در ۴۴ سالگی کاملا ناشنوا شد. کالبد شکافی جسد بتهوون توسط کارل روکیتانسکی که پدر آناتومی آسیب شناسی دنیا بود انجام شد و او به این نتیجه رسید که جمجمه او بسیار پر چگال است و تمامی اعصاب شنوایی او چروک خورده می باشد.
او در زمان ساختن سمفونی ۹ مشکل شنوایی داشت و از بیماریش بسیار زیاد رنج می برد. در شبهای آخر عمرش که حالش بسیار بد بود دکتر واورخ متوجه می شود که درگیری بسیار شدیدی با برادرزاده اش داشته است. آخرین تحقیقات علوم کالبدشکافی و ژنتیک بروی بتهوون، از روی موهای او که در میان کاغذ نوشته هایش پیدا شده است، نشان دهنده وجود مقدار زیاد سرب در حدود ۱۰۰ برابر میزان مجاز در خون او است که نشان از استفاده زیاد از ماهی های رودخانه دانوب است که در آن زمان بسیار آلوده بودند. او سرانجام در تاریخ ۲۶ مارس ۱٨۲۷ میلادی از دنیا رفت.
این سلسله مطالب به هیچ وجه در سطح انتشار در این محفل نیست. اون هم با چنین ساختار پراکنده و بی ربطی.