دکتر حسین عمومی، در فضای موسیقی دستگاهی ایران چهرهای کاملاً شناختهشده است. او نینواز و ردیفدانی است که سبکش را در ادامۀ سبکِ بزرگانی چون نایباسدلله و حسن کسایی، از نوازندگان و موسیقیدانان مکتب اصفهان، میدانند. علاوه بر این، او در زمینۀ پژوهش و نیز طرّاحی و اصلاح ساختار دو ساز تنبک و نی فعالیّتهایی داشته که با بازخوردهایی مثبت از سوی جامعۀ موسیقی مواجه شده است.
همچنین، دکتر حسین عمومی، دانشآموختۀ رشتۀ معماری است. او – چنان که در گفتوگو خواهید خواند- ده سال عضو هیئتعلمی دانشکدۀ معماری دانشگاه شهید بهشتی –«ملّیِ» سابق- بوده و تا ده سال پیش به فعّالیّت معماری نیز میپرداخته است، و همینها باعث شد تا ما به سراغ ایشان برویم. دکتر عمومی بزرگوارانه دعوت به گفتوگوی ما را پذیرفتند و از کالیفرنیا، به صورت تلفنی پاسخگوی سؤوالات ما شدند.
ما جایگاه و سوابق شما را به عنوان موسیقیدان تا حدّ زیادی میشناسیم، امّا چندان از سوابق و تحصیلاتتان در معماری نمیدانیم. میتوانید از این جنبهْ خود را معرفی کنید؟
من از دانشگاه ملی فارغ التحصیل شدم. هفت سال درس خواندم، دانشجوی ممتاز شدم و بورسیۀ دولت ایتالیا. به این دلیل که استادان دانشگاه ملّی اکثراً از ایتالیا فارغالتحصیل شده بودند، برنامهریزی رشتۀ معماری دانشگاه ملّی بر اساس برنامهریزی آنها، به خصوص دانشگاه فلورانس تعیین شده بود و از نظر فرهنگی رابطهای تنگاتنگ میان آنها وجود داشت. من آماده بودم که به سربازی بروم که به من خبر دادند بورسی به من تعلّق گرفته است و دیگر لازم نیست به سربازی بروم و به هر حال به ایتالیا رفتم.
در ایتالیا درس خواندم و بعد از اتمام درسم شش ماه هم در انگلیس در زمینۀ «صنعتیکردن ساختمان» – که با کار در زمینۀ ساختمانهای صنعتی و مثلاً طراحی کارخانه متفاوت است و به معنای گرفتن کار و نیروی تولیدی صنایع است به نحوی که تولیدشان به کار معماری و ساخت بیاید کار کردم. وقتی به ایران برگشتم، دانشکدۀ معماری گروههای مختلفی داشت، مثل معماری و معماری داخلی. هر شش گروه از من دعوت کردند که برای تدریس به گروه آنها بروم.
با خانم فتانه میرفندرسکی گروهی تشکیل دادیم به نام «معماری صنعتی» و گروه ما، از شاگردان سال چهارم و پنجم، روی هم هشتاد دانشجو داشت. چون تعداد دانشجویان زیاد بود، تعداد استادهای گروه به شش نفر افزایش یافت و گروه متشکّل بود از آقای حسین ستایش، شهرام مقبل، مرتضی ایزدی، آقای انوشفر که مدّتی با ما همکاری کردند و خانم مهتاب حقبین.
یکیدوتایشان برای مدّتی رفتند امّا هستۀ ثابت چهار نفر بود. در جریان انقلاب هم من مسئول گروه بودم و در جریان برنامهریزی جدید، این گروه را برداشتند، چون دیگر در دانشگاه ملّی کسی نمانده بود که این رشته را خوانده باشد. ده سال من در درس دادم و وقتی که برای استعفا رفتم، مسئول کارگزینی به من گفت که شما چقدر کارتان دقیق است، دقیقاً ده سال پیش پانزدهم بهمن اینجا استخدام شدید و امروز هم پانزدهم بهمن است! دقیقاً یادم نیست ولی گمان میکنم که از سال ۵۱ تا ۶۱ در دانشگاه ملّی درس میدادم و پس از آن در سال ۶۳ (۱۹۸۴ میلادی) از ایران خارج شدم.
۱ نظر