حال اگر با این شرایط قرار باشد سالنی ساخته شود، پیش از هرچیز باید سیستم صوتی آن خیلی خوب باشد؛ آقاحسینقلی و میرزاعبدالله که نمیدانستند سیستم صوتی چیست. اگر من امروز بخواهم سالنی بسازم، همان سالنی را میسازم که برای موسیقی کلاسیک غربی میسازند، یا فرضاً همان سالنی که برای اجرای موسیقی مجلسی طراحی میشود.
بعضی گروههای موسیقی ایرانی الان دوازده یا چهارده نوازنده دارند و ردیف میشوند و کنار هم مینشینند، مثل گروه شهناز آقای شجریان و درخشانی که به اینجا آمده بودند. مگر میشود بدون توجه به آکوستیک برای این گروهها و با این جمعیّت شنوندۀ هزار نفری سالن ساخت؟
پس موسیقی ما هم عوض شده. بگذار اینطور جوابت را بدهم: من هیچ چیزی نمیبینم که سالن را خاصّ اجرای موسیقیامروزِ ایرانی کند. سالنی میسازم که کاملاً با توجه به آکوستیک طراحی شده باشد، برگشت صدا نداشته باشد، فیدبک ندهد، صندلیهایش راحت باشد… برای هر نوع موسیقیای رعایت اینها لازم است.
در غرب موسیقیدانانی را میشناسیم که هم معمار بودهاند و هم موسیقیدان، مانند زناکیس و میدانیم که در طراحی یا ساخت موسیقی یا اثر معماریشان از پندارهایشان در حیطۀ هنر دیگر استفاده کردهاند. آیا قابلیّت امکانپذیری چنین رویکردی را در معماری یا موسیقی ایران هم متصوّر هستید و خود شما تا به حال در این زمینه ایدهای داشتهاید؟
این رابطهای است که بین تمام هنرها هست و فقط محدود به معماری و موسیقی نیست. این رابطهها در مورد موسیقی ایرانی و آشپزی ایرانی یا مینیاتور ایرانی و خطّ ایرانی و غیره هست. مثلاً در یونان، کمپوزسیونهایی که بالای قرنیز ساختمانهای دوریک و یونیک و اینها هست [براساسِ] تناسبات موسیقایی است؛ یعنی چنین رابطهای از زمان یونان باستان بوده. حالا چرا چنین بوده؟ ذهنیّت هنرمند، همان ذهنیّتی بوده که موسیقی میساخته. مثلاً زناکیس که گفتی، همانطور که ساختمان طرّاحی میکرده، کمپوزوسیونش [در معماری] را طرّاحی میکرده و صفحۀ نتهایش از نظر بصری طراحی شده بود و حتی رنگ استفاده میکرده…
و آیا چنین روشی تأثیری روی صداها دارد؟
حتماً تاثیر دارد به این دلیل که آنها سمبل و راهی برای نشان دادن صدا هستند؛ مانند نقشهکشیدن در معماری و مثلاً کار با اتوکد. زمان ما عدّهای کاغذ روی کاغذ میگذاشتند و از روی این خطها طرحشان درمیآمد، امّا بعضی دیگر ابتدا فکر میکردند و بعد با چند خطَّ ساده طرحشان را میکشیدند، مانند طرحهای لوکوربوزیه که آن موقع به نظر ما خیلی ساده میآمد. آهنگساز هم مانند معمار ابتدا طرح و کمپوزوسیون در ذهنش شکل میگیرد و بعد به کمک رنگ و کمپوزوسیون بصری به زبانی مشترک فکرهایش را انتقال میدهد؛ اگر زناکیس در نتنویسیاش رنگبندی میکند، ذهنیّتاش را روی کاغذ آورده، ذهنیّتی که از معماری تأثیر گرفته و آنطور روی نتنویسی و درنتیجه بر موسیقی هم اثر میگذارد.
۱ نظر