متاسفانه خوانندگان صاحب نام ما نیز هرگز تلاشی جهت رفع این معضل فرهنگی و هنری نمی کنند، چرا که حل این مساله را به ضرر خود دیده و به عبارتی هیچ کاسبی در تلاش برای کساد کردن بازار خود نیست. در ۳۰ سال اخیر با آمدن بزرگانی چون محمد رضا شجریان و شهرام ناظری و … این مساله مشهود تر شده و این هنرمندان هرگز تلاشی برای کمرنگ کردن این ماجرا نکرده اند.
.
شاید این هنرمندان با شکستن این تبعیضات هنری می توانستند به عنوان الگو هایی شاخص در جامعۀ هنری ما عملکرد متفاوتی داشته باشند، ولی حس شهرت طلبی و مال اندوزی اجازۀ چنین تصمیمی را به آنها نمی دهد و هر از چند گاهی شاهد اجرا های هنری این بزرگان با ارقام و قرارداد های نجومی هستیم، ارقام و قرارداد هایی که در آنها فقط به خواننده توجه شده و از جماعت نگون بخت نوازنده و حقوق هنری آنها هیچ خبری نیست.
اکثر این هنرمندان به خاطر اینگونه مسائل مالی دیگر حاضر نیستند با هنرمندان صاحب نام کار کنند و اگر هم فعالیتی صورت گیرد در حد ۲-۳ شب و به صورت مقطعی خواهد بود و پس از آن اختلافات مالی آنها به مطبوعات و روزنامه ها کشیده می شود که خود جای بسی تاسف است.
در این آشفته بازار هنری استاد شجریان می توانستند با توجه به جایگاه بالای هنریشان، سهم بسزایی در حل این معادلۀ مبهم داشته باشند.
ولی ایشان نه تنها تلاشی برای رفع این مساله نکردند، بلکه خود تبدیل به عاملی برای تشدید این مساله شدند.
در راستای فعالیت های هنری استاد محمد رضا شجریان شاهد بوده ایم که ایشان پس از نوار دستان که با گروه عارف منتشر شد، افت شدیدی در کیفیت آثارشان مشاهده شد به طوری که دیگر هرگز نتوانستند آثاری به آن کیفیت یا در حد آثار ماقبل آن تولید کنند.
پس از گروه عارف و هنرمندانش، همنوازان استاد شجریان روز به روز ضعیف تر و گمنام تر شدند در حدی که بعضی از آنها هرگز قادر به تعامل و رویارویی با توانایی های شاخص استاد شجریان نبودند.
پس از دستان و تصنیف زیبای صبح است ساقیا حتی یک تصنیف ماندگار و گوش آشنا از استاد شجریان نشنیدیم که مردم حاضر به زمزمه کردن آن باشند .
برای همین ایشان در کنسرت های اخیرشان به تصنیف قدیمی مرغ سحر متوسل شده اند گویی مردم ۳ ساعت موسیقی های گمنام و نا آشنا را تحمل می کنند که در نهایت ۵ دقیقه تصنیف مرغ سحر را بشنوند و راضی به خانه های خود بروند.
نکتۀ مهم دیگر آنست که هنرمندان بزرگوار ما مانند محمدرضا شجریان و شهرام ناظری، علاوه بر توانایی های شخصی و ظرفیت های بالای هنری خودشان، شهرتشان را مدیون زحمات آهنگسازان بزرگی مانند فرهاد فخرالدینی، فریدون شهبازیان، فرامرز پایور، محمد رضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان هستند.
برای همین هم شاهدیم این هنرمندان پس از قطع همکاری با این بزرگان دیگر نتوانستند آثاری به مانند آثار گذشته خلق کنند و روز به روز شاهد افت کیفی و هنری این هنرمندان هستیم.
متاسفانه امروز شاهد هستیم که زحمات آهنگسازی و سایر عوامل دست اندرکار ضبط یک مجموعۀ هنری مانند نوازندگان، ناظر ضبط و … همه و همه در نهایت به اسم خواننده تمام می شود، در حالی که شاهدیم خواننده پس از آن همه زحمات سایر عوامل در انتها روی مجموعۀ از قبل آماده شده در عرض چندین دقیقه می خواند و این به معنی معطوف شدن ذهن همگان فقط و فقط به همین یک نقطه است.
واقعا جای تاسف داره ….
اینم مثل همه جای این مملکت!
آواز هم نقش و سختی های خودش را دارد ولی نباید فراموش کرد که خلق یک اثر هنری با هماهنگی و پشتیبانی تمام افراد صورت می گیرد.شاید حق با شما باشد وقتی حرف از کار جدید شجریان می شود هرگز حرف از تنظیم و آنگسازی آن نمی شود.شاید این قضیه به صورت اکتسابی برای مردم ما بوجود آمده است. در پایان باید بگویم به قول مقاله ی جالبی که در شماره ی ۹۵ مجله ی هنر و موسیقی آمده بود از زبان استاد پایور بیان شده بود که موسیقی ما شاید به آواز وابستگی دارد ولی بلید روزی از موسیقی آوازی جدا شود و از زیر سایه آن در بیاید زیرا چنین پتانسیل و قدرتی را دارد
چه عجب یک نفر پیدا شد حرف دل هنرمندان را بزند تا کی قرار است خواننده های موسیقی ایرانی به این وضعیت ادامه دهند و مشخص نیست ارشاد حکومت ایران چه نظارتی بر این داستان دارد چون تا جایی که شنیده ام فقط شرایط مجوز را سخت کرده است
چندی پیش یکی از خوانندگان سنتی را برای کنسرتی برای انجمن های هنری ایرانیان به سوئد دعوت کردیم این خواننده قیمتی را به ما داد که به هیچ وجه برای ما مقدور نبود
با سلام مجدد خدمت جناب علیرضا جواهری عزیز…
پس از جوابیه شما بر نظر بنده در قسمت قبلی این نوشتار ، بنده منتظر قسمت های بعدی این مقاله بودم تا به قول شما پاسخ انتقاداتم را بگیرم.امروز که قسمت سوم نوشتار شما را خواندم ، بسیار متعجب شدم.چرا که نه تنها پاسخ انتقادات مرا ندادید ، بلکه بر دامنه ی سوالات و ابهامات بنده افزودید! حال این سوالات در مورد نوشتار اخیر را به سوالات قبلی ام اضافه کنید.امیدوارم بنده و دیگر خوانندگان محترم این ژورنال،شاهد پاسخ هایی محکم و قانع کننده از سوی جنابعالی باشیم.
همان طور که حدس می زدم و در این نوشتار اخیر نیز صراحتا عنوان کرده اید که سمت و سوی نوشته های شما بیش تر متوجه استاد محمدرضا شجریان است!البته دفاعیات بنده نیز بیش تر متوجه استاد شجریان است.
باز هم تاکید شما بر شهرت طلبی و مال اندوزی!!!استاد شجریان! واقعا فکر می کنید استاد شجریان که در آستانه ی هفتاد سالگی هستند در پی شهرت طلبی و مال اندوزی!!هستند؟!در ضمن به نظر شما برای حل این معضل(که بنده شخصا دلیل آن را ضعف شناخت درست موسیقی در بین مردم و عدم درک صحیح آن ها ازیک اثر موسیقی و… میدانم و این معضل را متوجه مردم و نه هنرمندان میدانم) ، استاد شجریان چه کار باید میکردند؟آیا ابتدای هر کنسرت باید میکروفون را در دست بگیرند و خطاب به حاضران بگویند:«حضار ارجمند!این برنامه ی موسیقی ، حاصل تلاش دسته جمعی اعضای گروه و نه فقط خواننده است» ؟!و یا…«حضار عزیز!علاوه بر صدای خواننده و اشعار کنسرت ، به گروه نوازی و کیفیت آهنگ ها و تنظیم قطعات و هارمونی و دینامیک کار هم توجه کنید؟!»…جز این که استاد شجریان در مصاحبه ها اعلام کنند که گروه ، گروه شجریان نیست ، چه کاری می توانند بکنند؟در ضمن ، شما که چنین ادعا کرده اید ، صریحا به مورد یا مواردی اشاره کنید که نشان دهد جناب شجریان در پی شهرت طلبی و مال اندوزی!!هستند.
آن جا که ادعا کرده اید ارقام نجومی! درآمد کنسرت ها فقط متوجه خواننده است ، می توانم بپرسم شما از کجا می دانید که استاد شجریان حق و حقوق نوازندگان و دیگر عوامل کنسرت را پرداخت نکرده اند؟در ضمن کجا خبری در مورد اختلاف مالی استاد با همکارانش خوانده اید؟من که به خاطر نمی آورم!اگر هم اختلاف مالی میان دیگر گروه ها بر سر همین معضل خواننده سالاری و یا هر چیز دیگر وجود دارد ، چرا می خواهید استاد شجریان این مشکل را حل کنند؟!
در مورد افت کیفیت آثار استاد شجریان بعد از قطع همکاری با استاد مشکاتیان ، آن طور که شما ادعا کرده اید باید بگویم اولا طبیعی است که وقتی آهنگساز مشکاتیان باشد و خواننده شجریان ، کار قوی است.همین طور وقتی استاد علیزاده باشد یا استاد لطفی.همان گونه که در آثار فخیم و فاخر «چاووش» که بیش تر متشکل از این چهار استاد و بنیانگذار موسیقی معاصر ایران بود ، دیدیم و هنوز هم شنیدنی و ماندگار هستند. ولی آیا مشکاتیان هم بعد از جدایی از شجریان ضرر نکرد؟آیا آثار بعدی جناب مشکاتیان با دیگر خوانندگان قابل قیاس با کارهای مشترک ایشان با شجریان است؟آیا استقبال از کارهای بعدی جناب مشکاتیان همچون گذشته بود؟این جانب قبول دارم آثار مشترک شجریان با مشکاتیان جزو قوی ترین کارهای شجریان در طول عمر هنری ایشان است، ولی آیا کارهای شجریان با علیزاده و کلهر ، کمتر از کارهایش با مشکاتیان است؟آن هم در سنین شصت و چند سالگی استاد!آیا قبول ندارید که «همنوا با بم» نقطه ی عطفی در موسیقی ایران است؟آن هم در این سال های رکود موسیقی ایرانی؟!
و نیز چگونه ادعا می کنید که استاد شجریان برای جبران ضعف کنسرت های اخیرشان ، به تصنیف «مرغ سحر» متوسل می شوند؟!!!آیا شما موسیقی کارهای اخیر شجریان را ناآشنا و مبهم میخوانید؟البته قبول دارم کیفیت آهنگسازی و گروه نوازی گروه های اخیر (همچون گروه آوا و شهناز) قابل قیاس با گروه عارف و شخص جناب مشکاتیان نیست ، اما آیا موسیقی ها گنگ و نامفهوم هستند؟آیا اشعار نامتناسب و بی ربط هستند؟آیا اشعاری که آقای شجریان می خواند ، پیام و حرف زمانه ی ما نیستند؟آیا رسالت هنرمند و هنر و مخصوصا هنر والای موسیقی ، آگاه ساختن مردم از حوادث پیرامون و همراهی با مردم در شکست ها و پیروزی ها و اوج و حضیض های زندگی مردم نیست؟شما خود بهتر می دانید که استاد شجریان خود راضی به خواندن مکرر «مرغ سحر» نیستند؛اما خواست و خواهش مردم را چه می توانند بکنند؟وقتی ۳۵۰۰ نفر یک صدا «مرغ سحر» را می خواهند ، استاد این درخواست علاقه مندان را اجابت نکند؟جدای از این ، مگر «مرغ سحر» ، حرف روزگار اکنون ایران زمین نیست؟آیا حرف دل مردم ایران نیست؟پس چه اشکالی دارد همیشه اجرا شود؟
خلاصه این که… باز هم معتقدم در مورد این معضل ، مردم مقصرند.این یعنی فقر و یا ضعف شناخت موسیقی و یا یک اثر موسیقی.ضمنا اگر قرار باشد غیر از مردم کسی مقصر باشد ، به نظرم کوتاهی از موسیقی دان ها و اصحاب رسانه های موسیقی است که مفاهیم اولیه برای پذیرش و شناخت یک اثر موسیقی را باید به اطلاع مردم برسانند.بزرگوارانی همچون شما و دیگر عزیزانی که در زمینه ی موسیقی دست به قلم می شوند و مجله ها و ماهنامه ها وژورنال های موسیقایی را راه اندازی و منتشر می کنند ، می توانند در راه جبران این معضل و از این دست ، مشکلات دیگر ، اقدام کنند.
و نیز به اعتقاد بنده این نوشته ی شما ، بیش تر شبیه نظر و اعتقاد شخصی شما در این مورد است و با نقد و یا تحلیل بسیار فاصله دارد؛چرا که دلیل قانع کننده ای برای نوشته ها و ادعاهای شما نمی بینم!
در نهایت اگر احتمالا قدری صریح و جسورانه نظراتم را نوشته ام ، امیدوارم حمل بر بی ادبی نباشد.شما را می شناسم و هنر والایتان و نیز فعالیت مفید شما در این ژورنال را می ستایم.امید وارم که هم بنده و هم دیگر خوانندگان محترم ، پاسخی روشن و قانع کننده از شما دریافت کنیم.
با سپاس و احترام ، جواد یعقوبی ، هنرجو و دانش پژوه موسیقی
با سلام
به نظرم کمی بی انصافی است که تصنیف صبح است ساقیا را بهترین اثر شجریان و یا حتی مشکاتیان بدانیم.آثار اوایل دهه هفتاد مشکاتیان چه در بحث آهنگسازی و چه
تصنیف سازی خیلی زیباتر و پیچیده تر هستند. در مورد شجریان هم بعضی تصانیف قبل انقلاب و بعضی تصانیف اواخر دهه شصت
و اوایل دهه هفتاد به همراه لطفی و درخشانی و حتی پیرنیکان و نیز اثار قدیمی تر ایشان با مشکاتیان در اوج است.
به نظر من تصنیف دیر مغان زیباترین تصنیف مشکاتیان با شجریان است.
اما دستان به خاطر آواز های آن در اوج است.ولی من با نظر شما که آثار شجریان
به طور کلی افت کرده موافقم.تصنیف ساقیا
با درخشانی کجا این تصنیف کجا.
دوست من می دانم که حرف هایتان از سر دلسوزی است و شما بیش از هرکس دیگری به هنرمندان و خوانندگان این کشور احترام قائل هستید. اما چقدر خوب بود که عنوان مطلب را که به نظرم اجحافی در حق خوانندگان است، چرا که همه ی خوانندگان اینگونه نیستند، را عوض کرده و مثلا تحت عنوان «اشاره ای به پاره ای از مشکلات موسیقی» ارائه می کردید. به هر صورت از نظر من شما نه به یک مشکل که به چندین مشکل مختلف که هرکدام جداگانه محتاج بحث است اشاره کرده بودید ولی ای کاش کمی هم در رابطه با ریشه ها و عواملی که این مشکلات را بوجود آورده اند نیز بحث می کردید. مشکلاتی که شما مطرح کرده بودید را می توان به چند گروه به شکل زیر تقسیم نمود که در ادامه به برخی از ریشه های آنها نیز اشاره می کنم:
۱. عدم وجود تناسب بین درآمدهای اعضای گروه های موسیقی بخصوص خوانندگان صاحب نام و نوازندگان: ریشه ی اصلی این مشکل نبود بنگاه های اقتصادی موسوم به «آژانس های هنری» است که هنرمندان بواسطه ی آنها با گروه های موسیقی و تهیه کنندگان تعامل داشته و از ارتباط مستقیم که معمولا منجر به تضییع حقوقشان می شود خودداری کنند. این یک موضوع عمومی در همه ی رشته های هنری است و جای تامل بسیار دارد. چرا که هنرمند اساسا با موضوع قرارداد و حق و حقوق خود بیگانه است و لزومی هم ندارد که با جزئیات این کار آشنا باشد. همه جای دنیا هنرمندان از طریق «مدیران شخصی» یا «آژانس های هنری» خود قرار داد می بندند و بدین ترتیب مسائل مالی و قراردادی آنها از طریق اهل فن دنبال می شود و نه از طریق خودشان. این آژانس ها معمولا درصد قابل ملاحظه ای از درآمدهای هنرمندان را به خود اختصاص می دهند ولی در کل به نفع هنرمند است. مگر اینکه آن شخص آدم کاملا شناخته شده ای باشد که می تواند در اصطلاح بصورت «مستقل | freelancer» کارش را دنبال کند. بنابراین در این مورد نمی توان گروه خاصی از هنرمندان نظیر خواننده ها یا نوازندگان گیتار و غیره را مقصر دید. اما باید به این مسئله نیز توجه کنید که ستاره ها یا سوپرستاره ها در هر گروه موسیقی باعث رونق بازار و افزایش طرفداران آن گروه شده و به همین دلیل همیشه اختلاف فاحشی بین درآمدهای آنها با سایر اعضاء وجود دارد. این امر نه تنها یک نقطه ی منفی به حساب نمی آید، بلکه همه ی اعضای گروه به بودن در کنار چنان ستاره هایی می بالند و می دانند که در آینده ی شغلی و هنری آنها تاثیر به سزایی خواهد داشت. اما همانطور که اشاره کردم، توافق های مالی بین اعضای گروه و نیز نحوه توزیع درآمدهای ناشی از فروش کپی رایت و غیره از طریق آژانس های آنها دنبال می شود و بنابراین هنرمندان اغلب به نسبت افزایش درآمد گروه، درآمدشان افزایش می یابد. اما باز در مقایسه با ستاره ها این رقم ها ناچیزند و این مورد را نمی شود کاریش کرد.
۲. ظهور روز افزون خواننده های ویترینی خوش آب و رنگ ولی بی مایه به لحاظ موسیقی: ریشه اصلی این مشکل عدم وجود نقد جدی و بی طرف در مطبوعات و رسانه هاست. در همه ی جوامع از این افراد جویای نام وجود دارند. اما اگر آنها از مایه های هنری کافی برخوردار نباشند، توسط ناقدین و رسانه ها تحقیر شده و به تمسخر گرفته می شوند. همین مسئله باعث می شود که آنها خیلی زود از عرصه هنری حذف شده، شهرتشان لکه دار شده و در نتیجه هیچ تهیه کننده ی حاضر به قبول ریسک کار با آنها نشود. توجه کنید که مردم از طریق رسانه ها با آثار هنری و گروه های هنری آشنا می شوند و با ارزش گذاری که از طریق مراجع مختلف در رابطه با آثار صورت می گیرد، فاصله ها مشخص می شود. در ایران متاسفانه به دو دلیل این لایه «نقاد» وجود ندارد: اولا شغل نقد شغل کم درآمدی است و نقاد ها معمولا آدمهای حرفه ای و تمام وقت نیستند. بنابراین نقد آنها اغلب بی مایه و حتی آغشته به طرفداری است. بنابراین کسی به حرفهای نقادها اعتمادی ندارد. ثانیا بستر نقد بسیار محدود است و رسانه ها و مطبوعات قوی در این حوزه فعال نیستند. مثلا رادیو بعنوان عامل اصلی در نقد و بررسی چهره ها و آثار جدید، نقش چشم گیری در سایر کشورها دارد ولی در ایران این رسانه خود یکی از عوامل دوری مردم از موسیقی فاخر بوده و از صبح تا شب با پخش موسیقی های سبک و بی مایه و بدون رعایت حقوق کپی رایت، طرفداران و اهل موسیقی واقعی را از خود بیزار می کند.
۳. عوام گرایی در بین تهیه کنندگان آثار موسیقی: نباید این مورد را بر تهیه کنندگان خرده گرفت، تهیه کننده آثار موسیقی در وهله اول یک بیزنس من و صاحب بنگاه تجاری است که می خواهد سود بیشتری ببرد. روشن است که او باید بازار و مخاطب های خودش را بشناسد و تلاش کند که بیشتر از همه سود کسب کند. بنابراین خرده به آنها نیست. ایراد از جای دیگری است که عنوان مشکل بعدی است.
۴. افت شدید زائقه عامه مردم در رابطه با آثار موسیقی: زائقه ی مردم در رابطه با موسیقی در طی این سالها به شدت تغییر کرده است. اگر موسیقی کلاسیک را در ردیفی بالاتر از موسیقی مردمی و عوام پسند قرار دهیم، می توانیم این را یک «افت» به حساب بیاوریم. دلایل آن بصورت خلاصه عبارتند از: (۱) عدم ارائه آثار خلاقانه و جذاب از لایه های موسیقی حرفه ای و کلاسیک کشور و فقدان هنرمندان دانش آموخته در این لایه (۲) اطلاق عناوینی نظیر استاد موسیقی به کسانی که عملا فاقد این خصوصیات هستند (۳) عدم تفکیک واقعی بین نوازنده و آهنگ ساز (۴) رواج و پخش عمومی موسیقی با کیفیت بالای خارجی بصورت ارزان و حتی مفت (۵) گرایش نسل جوان به سبک های موسیقی غربی به دلایل مختلف (۶) بالا رفتن جمعیت جوان و نوجوان که معمولا جزو مخاطبان موسیقی سنگین نیستند (۷) ترویج گسترده فرهنگ عزا و نوحه و حذف گزینشی نواهای شاد از موسیقی سنتی و کلاسیک به نحوی که کم کم موسیقی کلاسیک و سنتی با موسیقی غم و ناله معادل فرض شده است (۸) عدم پخش کنسرت های موسیقی عالی از رسانه های ملی و عدم آشنایی نسل جوان با نوازندگان و حتی سازهای ایرانی (۹) ضعف بسیار شدید در حوزه موسیقی کلاسیک و ارکسترهای سمفونی چه به لحاظ نوازنده و چه به لحاظ آهنگ ساز (۱۰) ظهور آهنگ سازهای دانش آموخته ی غرب که نتوانستند توجه عموم را به آثارشان جلب کرده و در واقع از اینجا مانده و از آنجا رانده شدند.
۵. افت کیفیت آثار اساتید آوازهای سنتی در سالهای اخیر: این امر نیز به عدم نبود نقد جدی، عدم وجود مسابقات هنری جدی، و عدم وجود رقبای جدی برمی گردد. در ضمن خیلی از این اساتید کم کم از برخوردهایی که با آنها و کنسرت ها و آثارشان شده خسته شده و بقولی عطای اینکار را به لقایش بخشیده اند. بیشتر آنها اصلی ترین حوزه ی فعالیت خود را نه در داخل کشور بلکه در خارج از کشور قلمداد می کنند.
۶. پرهیز عمدی اساتید آواز از همکاری با گروه های حرفه ای و صاحب نام: برخوردهای برخی از کسانی که به غلط لقب های استاد گرفته بودند نیز با این اساتید آواز بی تاثیر نبوده است به همین دلیل آنها ترجیح می دهند با نوازنده های غیر مدعی کار کنند تا کسانی که خود را در حد الهه ای دست نیافتنی بالا کشیده اند. در حالیکه در حوزه آهنگ سازی و حتی نوازندگی، به جز برخی از هنرمندان که شکی در مهارت های آنها نیست، هیچکدام از این آهنگ سازها حتی با الفبای این هنر نیز آشنا نبوده و با توجه به استقبال و حلوا حلوا کردن های یک عده نااهل، نیازی نیز نمی بینند که تکانی به خود داده و کمی مطالب جدید یاد بگیرند. به نحوی که دانش آنها از هنر آهنگ سازی از یک فارغ التحصیل هنرستان موسیقی کشورهای اروپایی به مراتب پایین تر بوده و همین باعث شده که آثار آنها در کشورهای دیگر به هیچ وجه قابل بحث نبوده و در بهترین حالت به عنوان آثاری از موسیقی باستانی و محلی معرفی شوند.
بد نسیت در اینجا به یکی از اهنگسازان پاپ اشاره کنم به نام بهروز صفاریان .چند سال پیش شنیدم که همکاری خود با هر خواننده را بیش از یک کاست ادامه نمی دهد معمولا هم با خوانندگانی کار می کند که زیاد مشهور نیستند در ان زمان دلیل این کار را نمی دانستم اما کم کم فهمیدم برای اینکه پله ای نباشد برای تبدیل شدن یک خواننده به یک بت در جامعه این کار را میکند خواننده ای که وقتی به شهرت برسد انچنان قرق غرور و تکبر می شود که گویی جز او کس دیگری در موفقیتش سهم نداشته ،خواننده ای که تبدیل به عنصری مزاحم در موسیقی می شود ؛خوانندهای که خیلی از هنرمندانی که او را به شهرت رسانده اند حالا باید از دستش بنالند ، خواننده به شکلی که الان هست کسی است که عصاره وجود هنرمندان دیگر را می مکد و وقتی خالی شدند به انها پشت پا میزند و سراغ یک صید دیگر می رود . این درد را اهنگسازان ،تنظیم کننده ها ،ترانه سرایان و سایر زحمت کشان این عرصه به خوبی حس می کنند .
ماشاالله همه واسه خودشون یه پا منتقد موسیقی اند.تبریک میگم به همه ی دوستان و افتخار میکنم که در چنین جامعه ای زندگی می کنم !!! با با تو رو خدا بس کنید !!! هی انقدر نگید مملکت اینجوریه … ارشاد مشکل داره …. مگه کسی غیر از ما تو این مملکته ؟!؟! تقصیر خودمونه که ازشون یه بت میسازیم که اینجوری به خودشون مغرور میشن. الکی بحث رو به مسائل موسیقیایی نکشونید چون مطلب صرفا اخلاقیه.این آقای شجریان رو کسی جز من و شما گندش نکرده، یه بار آدم حسابش نکنی حساب کار دستش میاد. حالا منظورم دقیقا ایشون نیست، کلا میگم.من به آقای …. که به قولی بهترین بیسیست ایرانه میل زدم و چندتا سوال ازش پرسیدم جواب نداد اما عین همونارو به بیسیت گروه Slipknot فرستادم.یه هفته بعد جواب سوالامو کامل داد و کلی هم تحویل گرفت و …. .شما چی فکر می کنید؟ این آقا اسمش Paul Gray هستش. گیتار Signature Model داره از نوع Ibanez . جزو بهتریناست اما این آقای ایرانی چی ؟! هیچ جا آدم حسابش نمی کنن.گنده ترین خواننده ای که باهاش کرده یکی از زنای لس آنجلسیه ، اسمشو یادم نیست ولی یه چیزی شبیه گوگوش بود اگه اشتباه نکنم.شاید خنده دار به نظر بیاد اما من معتقدم کسی که موفقیتی داره از خدا داره.کسی که با اون جایگاه جهانیش به سوالات یه نوازنده تازه کار جواب بده مطمئنا همین اخلاقش یکی از عوامل موفقیتش بوده که خدا بهش کمک کرده.اما نوازنده های ما هر چقدر هم حرفه ای باشند به هیچ جا نمی رسند چون جنبشو ندارن و اینو خدا بهتر از هر کسی میدونه.
خطاب به آقای محسن: امیدوارم سرمشقتان همین آقای پاول گری باشد و شما هم اگر روزی به درجه ای رسیدید و کسی ازتان سوالی کرد، به همان صورت متواضعانه جوابش را بدهید. در ضمن خانم گوگوش آنطور که شما با حالت تحقیر گفتید، یکی از این زنای لس آنجلسی نیست. ایشان یکی از پیشکسوتان موسیقی پاپ ایرانی است. آقای شجریان هم یکی از پیشکسوتان موسیقی سنتی ایرانی است. احتمالا اگر در رفتار آقای پاول گری دقت کنید، او هیچوقت به بزرگان موسیقی کم محلی یا کم احترامی نمی کند. بهتر است این را هم از ایشان یاد بگیرید.
من فکر می کنم اگر صدا و سیمای جمهوری اسلامی با موسیقی برخورد شفاف تری می کرد این مشکل کمتر به چشم میومد تو تلویزیون فقط خواننده میاد و می خوانه و تو تیتراشون یک طوری عمل می کنن انگار همه ی کارا رو خواننده کرده
من فکر کنم فرهنگ مردم هم تو این ۳۰ سال خیلی پایین اومده و اکثر شنونده ها بینشی برای موسیقی ندارن برای همینم فقط فکر می کنن خواننده شق تالقمر می کنه
البته نوشتن این مطالب نه که غیر مفید باشه ولی چون بازتابش کمه تاثیر چندانی هم نداره
این فرهنگ باید تو صدا سیما درست بشه
هنوز خیلی از مردم سازا رو نمیشناسن ولی از زیر و بالای کامران و هومن و شهبال و فتانه خبر دارن و تو اس ام اساشون برای هم حواله می کنن
فکر می کنم فرهنگ موسیقی مردم خیلی پایینه برای همین فقط توجه ها به خوانندست
فکر هم نمی کنم حالا حالا ها درست بشه
این همه کانال ماهواره ای ایرانی هست تو کدومشون یک موسیقی درست و حسابی پخش میشه
خطاب به آقا رضا: عزیز من،من کی با حالت تحقیر گفتم گوگوش ؟!لحنم به خاطر این بود که اسمشو شنیدم و نمیشناسمش وگرنه من قصد توهین به کسی رو ندارم.در مورد توهین به آقای شجریان هم معذرت می خوام،هر چند که از ایشان متنفرم اما باز هم از خدمتون عذر می خوام که اینطوری خطاب کردم،سعی می کنم دیگه تکرار نشه و از آقای گری هم اینو یاد می گیرم.ممنون از تذکر بجاتون.
آقای محسن این طرز نوشتن شما در مورد یک هنرمند بزرگ خیلی اشتباه است
یعنی چه متنفرم
بگویید من دوست ندارم کارش را بشنوم
ولی وقتی صحبت از تنفر می کنید یعنی با ایشان خصومت دارید
جسارت مرا ببخشید
سعی کنید ضمن رعایت ادب نظرتان را بگویید
استاد شجریان از مفاخر موسیقی معاصر ماست و نباید اینجوری در مورد استاد صحبت کنید
چون با اینکار قداست هنر پایمال می شود
آقای محسن، خوشحالم که این را می شنوم. شما مرا ببخشید اگر سوء برداشتی بوده است. امیدوارم همیشه به همین منوال ادامه دهید و موفق باشید.
آقا من که معذرت خواستم.تنفر از کسی به این معنی نیست که شخصیت اون فرد رو زیر سوال ببرم.من از آقای شجریان متنفرم.این عقیده ی منه.به کسی بی احترامی نکردم.بله،تنفر من از محدوده ی موسیقی ایشون خارج شده و به شخصیت و اخلاقیات ایشون بر می گرده،زور که نیست،ازش خوشم نمیاد.هر چند که معتقدم بی ادبی نکردم اما باز هم از محضر همه ی دوستداران آقای شجریان پوزش می طلبم و یادآور می شوم که تاپیک مطلب اینه :”نگاهی به وضعیت خواننده و خواننده سالاری در موسیقی معاصر ایران”.پس خواهشا جر و بحث با من رو ادامه ندید چون فکر نکنم صاحب اینجا زیاد خوشش بیاد.
ولی نوشتن اینگونه تنفر شما شخصیت استاد رو زیر سال میبرهو باعث ایجاد برداشت منفی میشه
بهتره شما تنفرتون رو بروز ندید و به خاطر قداست هنر هم که شده تو دلتون نگه دارید
شاید پخش چند صد باره ی این سرود از رادیو ها وشبکه های تلوزیونی مختلف کشور با معرفی آقای سالار عقیلی به عنوان خواننده (البته این اشتباهی است که از سوی مجریان صدا و سیما مدام انجام می گیرد که خواننده را مؤلف و تنها مجری آثار موسیقی می دانند)، ایشان را مجاب نموده است که تصور کنند این اثر متعلق به خودشان است و هر کجا که دلشان بخواهد می توانند با اجرائی ضعیف این سرود را خوانده و فراموش کنند که حتی نامی از ارکستر ملل به عنوان صاحب اثر ببرند.
آقای سالار عقیلی که بخش مهمی از شهرت و اعتبار خود را مدیون ارکستر ملل و این سرود هستند ، باید بدانند که این اثر را نه تنها ایشان بلکه آقایان سینا سرلک و حسین علیشاپور نیز به همراه ارکستر ملل خوانده اند و اتفاقا اجرای آقای حسین علیشاپور به دور از تحریرهای تقلیدی و فریادهای تصنعی زیباترین اجرای این سرود است که در سی و یکم فروردین ۸۷ در مقابل سر در باغ ملی تهران به سمع مخاطبین ارکستر رسید.[گزارش تصویری همشهریآنلاین از اجرای ارکستر ملل در باغ ملی]
در پایان یاد آور میشوم که بهتر است ابتدا به حریم معنوی یکدیگر احترام بگذاریم و سپس رعایت قوانین کپی رایت را انتظار داشته باشیم.