همانطور که برای شناسایی فرم های موسیقایی مختلف در حال شکل گیری در مراکز شهری در اواخر قرن ۱۹ دسته ی موسیقیِ مردم پسند پدید آمد. به نظر می رسید این سبک ها جایی بین موسیقی مردمی و هنری، با سهمی یکسان از هر دو، قرار گیرند: شهری تر از موسیقی مردمی، اما فاقد پیچیدگی های زیبایی شناختی موسیقی هنری. همچنانکه جمعیت شهری رشد می یافت، این سبک ها به تدریج آشکارتر می شد، و با ظهور فن آوری ضبط و رادیو، موسیقی مردم پسند به صنعت موسیقی نزدیک تر شد.
در واقع ساختار آن به عنوان یک “کالا” بود که به موسیقی مردم پسند جنبه ای منفی داد. در حالیکه ارزش موسیقی مردمی می تواند به “اصالت” اش، و ارزش موسیقی هنری در کناره گیری از هرگونه تعهدی غیر از کمال خودش باشد، موسیقی مردم پسند برای رسیدن به هرگونه پیشرفتی در بازار، باید محتوای عامیانه داشته باشد.
ارزش یادآوری را دارد که این دسته بندی ها در اروپای غربی در ارتباط با روش هایی توسعه یافت که در آن حوزه های موسیقایی و هنری توسط طبقه روشن فکر ادراک می شد. با این حال، تغییرات بنیانی جهانی وجود داشته است که جهان اجتماعی را دگرگون کرده و روابط اقتصادی را در سراسر منطقه از نو تعریف کرده است. بی شک، در اروپا رعایا تقریباً ناپدید شده اند؛ در واقع، با توجه به سهولت حمل و نقل و امکان دسترسی به پیشرفت های فن آوری حتی در دورافتاده ترین مناطق، تفاوت بین روستایی و شهری بی معنی تر از پیش شده است.
همزمان با تبدیل شدن صنعت و کسب و کار در مناطق شهری به منابع اولیه ثروت، قدرت طبقه اشراف و قدرت حاکمیت معدودی از ثروتمندان به تدریج دچار فرسایش شده است. دسترسی به آموزش و بها یافتن نیرویِ کار فرصت های بی سابقه ای را برای ترقی اجتماعی و فرهنگی در میان طبقات کشاورزی روستایی و کارگر شهری مهیا کرده و اساساً استانداردهای کلی زندگی عامه را دستخوش تغییر قرار داده است. بنابراین، تفاوت های واضح طبقاتی، ترویج کننده اشکال بارز تبعیض فرهنگی، کاهش یافته اند و دسترسی به طیف وسیعی از انواع موسیقی در حال حاضر برای تعداد هر چه بیشتر مردم امکان پذیر است.
با این حال، اگرچه جهان این چنین تغییر کرده است، نباید فراموش کرد که دسترسی به تحولات اقتصادی و فن-آوری در سراسر جهان به شدت نابرابر است. اگر در اروپا اکنون֯ بخش های بزرگ جمعیتی وجود ندارد که به عنوان رعایا دسته بندی شوند، افرادی که امرار معاش شان وابسته به اقتصاد کشاورزی است، هنوز هم در بسیاری از مناطق جهان باقی مانده اند، به خصوص در فقیرترین نقاط جهان.
با استدلالی مشابه، در چنین مکان-هایی نیز حاکمیت به سبک ملوک الطوایفی ناپدید نشده است. و سرمایه داری به سبک غربی و ایدئولوژی های فردگرای حامی آن، در سرتاسر جهان حاکم نیست. بنابراین، در حالیکه مرزهای بین انواع موسیقی در قالب طبقات در اروپا، آمریکا و سایر مناطق ثروتمند جهان֯ خاکستری شده است، شیوه های دسته بندی حوزه های متمایز موسیقایی در سایر نقاط جهان، ممکن است باز هم توسط توزیع قدرت و پتانسیل اقتصادی قرار داشته باشد.
۱ نظر