نقد تاریخ نگاری موسیقی ایرانی*
تاریخ نگاری در مقوله ی هنر، در فرهنگ ایرانی و فارسی بیشتر به شعر و ادبیات اختصاص یافته و تنها در این بخش است که بررسی های تاریخی مفصل، معتبر و متنوع موجود است. بررسی های تاریخی در هنرهای دیگر، از جمله موسیقی، کم یاب اند و آنچه که هست (چنان که در این نوشته بررسی خواهد شد) چندان معتبر و مفصل نیستند.
از آن جا که موسیقی اساساً نوعی سیستم ارتباطی صوتی است، از بسیاری جهات با سیستم
ارتباطی و صوتی زبان مشابهت دارد و قابل مقایسه است. به این علت در این نوشته همواره برای
توضیح بیشتر و دقیق تر، از مقایسه و نشان دادن تشابهات و تفاوت های زبان و ادبیات با موسیقی
کمک گرفته ام.
تاریخ ادبیات ایران، در حقیقت تاریخ ادبیات زبان فارسی است، در حالی که از یک طرف در ایران
زبان های دیگری هم بوده و هستند که ادبیات خاص خود را داشته و دارند و از طرف دیگر زبان
فارسی در محل های مختلفی مورد استفاده بوده و هست که همیشه بخشی از ایران نبوده و اکنون
نیز نیستند. علاوه بر این ملیت، زادگاه و حتی زبان مادری شاعران و نویسندگان ادبیات فارسی در
بودنش «فارسی» این تاریخ نگاری نقشی ندارند، چرا که ادبیات زبان فارسی پدیده ای است که
به طور دقیق قابل تعریف و شناسایی است و به کمک این شناخت می دانیم که آغاز ادب فارسی و
نخستین شاعر پارسی گو به قرن سوم هجری (قرن نهم و دهم میلادی) منسوب است. (۱)
اما تعریف موسیقی ایران یا ایرانی، شناسایی و تعیین حدود آن در طول تاریخ به این سادگی و دقت امکان پذیر نیست. بنابراین در وهله ی نخست به این سوال می پردازم که شناخت و تعریف موسیقی ایرانی در تاریخ نگاری ها چگونه انجام یافته و اصولاً برای این مهم چه امکاناتی موجود است. آیا موضوع نوشته های فارابی تا مراغی تئوری موسیقی ایرانی است؟ و اصولاً موسیقی ایرانی چگونه شناسایی می شود؟
در تاریخ نگاری ها از موسیقی ایرانی تعریف مستقیم و دقیقی داده نمی شود، اما تلویحاً در درجه ی اول ایرانی بودن موسیقی دان، و در مرحله ی بعدی فارس زبان بودن او و هرجا که لازم افتد فرهنگ ایرانی و یا فرهنگ اسلامی به عنوان عوامل تعیین کننده ی نوع و حد و مرز موسیقی ایرانی قابل شناسایی هستند.
پی نوشت
۱- تاریخ ادبیات در ایران، نوشته ی ذبیح الله صفا، جلد اول، ص ۱۶۳
*با افزوده ها و بازنگری نسبت به انتشار اولیه در فصلنامه ماهور شماره ۹ پائیز ۱۳۷۹
۱ نظر