ایده ی مشابهی در مفهوم “مرجع تراکم” مانتل هود وجود دارد: “سریع ترین پالس موجود در قطعه چه بوده است؟ (البته باید دوبرابر کردن یا سه برابر کردن مشخصه ی تزیین متریک را در نظر نگرفت.) با این که هیچ کس نمی تواند بگوید که کند ترین پالس قطعه چه بوده است اما همه موافق اند که هر قطعه یک پالس سریع دارد. این ابزار اندازه گیری مرجع تراکم نامیده شد.”
تئوری های لردال و جکندوف طوری طراحی شده اند که با موسیقی غربی هماهنگی داشته باشند، و آنها اظهار داشته اند که قوانین آنها ممکن است به صورت کلی و همه جانبه قابل اطلاق نباشد. در ارتباط با متر، آنها چهار قانون فرمی ارائه می دهند و مشخصا اظهار داشته اند که قانون چهارم ممکن است در سبک های دیگر موسیقی تطابق نداشته باشد. بر اساس این قانون، تاکتوس و دیگر سطوح متریک بزرگ باید از بیت هایی تشکیل یافته باشد که به صورت متوازن و متساوی در قطعه جای دهی شده اند.
در سطوح متریک زیر-تاکتوس، بیت های ضعیف تر باید به صورت متساوی و متوازن بین بیت های قوی تر جای گذاری شوند، این مسئله موجب می شود که تاکتوس کمترین سطح متریکی باشد که نیاز به ادامه دار بودن دارد. ( اگر چه هیچ قانونی نیست که اجازه ی ادامه دار بودن سطوح کوچکتر را ندهد). این قانون همچنین اجازه نمی دهد که تاکتوس در زمانی ۳ تکه ای و در زمان دیگر ۲ تکه ای باشد، البته مادامیکه بیت های تاکتوس به صورت متساوی تقسیم یافته باشند.
همان طور که بیان شد، این قانون تصریح می کند که بیت ها باید به صورت متساوی قسمت بندی شوند. اما این قانون به این معنی نیست که لردال و جکندوف معتقدند که یک سطح هم طول کمینه هم باید وجود داشته باشد. آن ها به وضوح بیان کرده اند که بیت ها می توانند در زمان های مختلف به طرق گوناگونی در موسیقی تقسیم بندی شوند. بعلاوه، آنها نسبت به این که بیت ها طول مدت های مختلفی نیز داشته باشند، موضع خاصی ندارند.
آن ها از مقاله ی “ساختار متریک رقص مقدونیه ای” اثر سینگر استفاده کرده اند تا دگرگونی های قانون خود را نشان دهند برای مثال برخی قانون های سینگر برای تولید متر، قابلیت استفاده در ساخت مترهایی را دارد که بیت های آن به دو گونه است و این بیت ها نسبت ۳:۲ دارند. مشاهده ی سینگر مبنی بر این که ” طول مدت خالص واحد ها اغلب نسبت ۲:۳ کاملی به دست نمی دهد” در این زمینه مرتبط است و بعدها به این موضوع نیز می پردازم.
۱ نظر