دیدارتان از دانشگاه تهران بعد از ۴۰ سال چه نکات قابلتوجهی برای شما داشت؟
البته باید بگویم امکانات امروزی خیلی بیشتر از ۵۰ سال پیش است افراد تحصیلکرده ذی صلاحیت خیلی بیشتر و در دسترس هستند. حالا تا چه اندازه استفاده درستی از آنها میشود نمیدانم، اما آشنایی مختصر چندروزه با عدهای که حتی اسامیشان را نشنیده بودم؛ اینطور استنباط میکنم که الآن امکانات برای آموزش، تشویق و ترفیع موسیقی در جامعه خیلی بیشتر است تا ۵۰ سال پیش. درگذشته شاید دیدرسمی کشوری نسبت به موسیقی قدری موافقتر بود، استنباط من این است که وضع دارد بهتدریج بهتر میشود ولی امکاناتی که اکنون در دسترس است خیلی بیشتر از گذشته است.
ازاینرو من امیدوارم با توجهی که از سوی مقامات رسمی کشور خواهد شد موضوع این فرهنگ محترم و عظیم موسیقی در جامعه رو به باز شدن و اهمیت یافتن و اشاعه خواهد بود.
نگاه به موسیقی در جامعه ما را چگونه یافتید؟
ما در ایران چه در زمان قبل، چه زمانی که من فعالیت داشتم، اینگونه بود که ارزشهای فرهنگی خودمان را محترم میدانستیم و به ارزشهایی که از فرهنگهای دیگر میتوانیم بگیریم توجه داشتیم که باید هم داشته باشیم. درزمینه هنرهای نوشتاری – ادبیات و شعر –هیچوقت هیچ سدی نگذاشتیم.
اکنون و زمان قبل، آثار بزرگان ادب غرب را در دسترس داشته و داریم. اصل و ترجمهشان هست. درزمینه آنهایی که نمایشنامهنویس بودند آثارشان را حتی روی صحنه میآوریم. ما نمیگوییم که ساموئل بکت مال ایرلندیهاست و به ما ربطی ندارد. نه اینگونه نیست چراکه ما در انتظار گودو را روی صحنه میبریم. کتابها و نوشتههایش را ترجمه میکنیم. ما نمیگوییم گوته مال آلمان است و به ما چه و یا شکسپیر انگلیسی بوده و به ما ربطی ندارد. پروست مال فرانسه است و به ما چه؟ ما اینگونه نمیگوییم.
این آثار در دوران قبل در دسترس بود و اکنون هم هست و حتی بیشتر از قبل. در نقاشی هم نمیگوییم که فقط مینیاتورهای صفوی که مربوط به خودمان است را ببینیم و نمیخواهیم بدانیم ماتیس که بوده است و یا به فرض پیکاسو و ترنر که بودند. ما آثار اینها را به نمایش میگذاریم و کتاب دراینباره چاپ میکنیم. اما وقتی به موسیقی که قرار است یکزبان بینالمللی هم باشد میرسیم مقاومت داریم. دستگاهها و موسیقی سنتی ثقیل است و خیلی عجیب که در مواجهه با موسیقی مانعی هست. پذیرایی از موسیقی غربی گویی مثل این میماند که موسیقی خودمان را رد کردهایم. اما کسی نمیگوید که اگر اشعار ویکتور هوگو را بگیریم و منتشر کنیم مانند این است که دیگر حافظ را کنار بگذاریم اما در موسیقی به گونه ایست که موسیقی کلاسیک غربی، این اقیانوس عظیم که نوابغ در آن ظهور کردهاند و از هفت قرن پیش نوشتهشده است را میگوییم به درد ما نمیخورد. و فکر میکنیم میآید و موسیقی دستگاهی ما را از صحنه خارج میکند.
اینگونه نیست.
و اصلاً موسیقی تماماً که وسیله طرب نیست. البته آنهم در جای خودش ایرادی ندارد چراکه مگر نباید خوشی کرد؟ ولی آن یک فرع فوقالعاده ناچیزی است از انواع موسیقی. این اقیانوس عظیم ساختهشده و نوشتهشده نوابغ اقلاً ۷ قرن هستند. موسیقی غربی که به نظرم باید گفت موسیقی جهانی، موسیقی کلاسیک فقط موسیقی غربی نیست. الآن در ژاپن هم قطعات کلاسیک مینویسند و توکیو ۷ ارکستر سمفونیک دارد. در چین مقالهای خواندم که در یکلحظه ۴۰ میلیون چینی آموزش پیانو میبینند.
البته جمعیت زیادی دارند. در همهجا این موسیقی هست. موسیقی کلاسیک، موسیقی دنیاست. آهنگسازان هم همینطور حدومرز ندارند. مثلاً وقتی وردی روی اتللو اپرا مینویسد یک ایتالیایی است که بر روی یک نمایشنامه انگلیسی اپرا ساخته است. بیزه روی داستانی مربوط به اسپانیا اپرا نوشته است. واگنر بر وی داستان تریستان و ایزولده مربوط به ایرلند نوشته است. یعنی آهنگسازان بزرگ تفکرشان محدود به محدوده دوروبر خودشان نبوده است و شخصیتهای جهانی بودهاند و متعلق به ما هم هستند.
۱ نظر