مفادهایی را که تعیین کرده بودید کجا تائید میکرد؟ کدام وزارتخانه فرهنگ و …؟
لغتی را که من به کار بردم تعیین بود و نه تائید. تأییدی از سوی مقامات لازم نداشت.
آیا دانشگاه استقلال داشت و تنها دانشکده تصمیم میگرفت که چه تدریس شود؟
بله، من کسی بودم که به انتخاب دانشگاه، صلاحیت این را داشتم که مفاد تعیین کنم و دیگر کسی را لازم نداشت که تائید کند. چراکه مرجعی که صلاحیت موسیقی داشته باشد جز من در دانشگاه تهران چیز دیگری نبود که تائید کند. برنامهریزی کردم که در طی چهار سال دروس مشخصی آموزش داده شود.
چه برنامهها و دروسی را اضافه کردید که آن روزها نبود یا تدریس نمیشد و یا جزو سرفصلهای دانشگاهی محسوب نمیشد؟ چه به سرفصلهای آموزشی اضافه کردید؟ چه اساتیدی را به دانشگاه دعوت کردید؟
مطلب این است که من چه کردهام. در رابطه با مقایسه با آنچه از قبل بود که برای من هم خیلی روشن نیست، دراینباره حرفی نمیخواهم بزنم. من از گذشته خبری ندارم و به گذشته پیش از آن کار ندارم. صحبت از این است که با آمدن به دانشگاه تهران چهکار کردم.
شما چه کردید؟
یک برنامهریزی چهارساله برای دروس کردم؛ شامل اصول موسیقی ازنظر تئوری موسیقی غربی، هارمونی، سلفژ، کنترپوان، سازشناسی، ارکستراسیون، کمپوزسیون و دروس تاریخ موسیقی ادوار و دوران مختلف.
در این برنامه چهارساله، دو سال اول برای همه دانشجویان مشترک بود. در دو سال آخر تمرکز روی یکی از سهشاخه تحصیل موسیقی ایجاد میشد.
یکی از سهشاخه مربوط به موسیقی ایرانی بود. یکی دیگر مربوط به آنچه موزیکولوژی یا موسیقیشناسی میگوییم بود که بیشتر معطوف به تاریخ موسیقی کلاسیک غربی بود و آنالیز آثار عمدهای که معرف دورانها و سبکهای مختلف آهنگسازی بود را شامل میشد.
یک شاخه دیگر با تمرکز روی کارآفرینشی یعنی آهنگسازی بود. در شاخه سوم تمرکز روی موسیقی ایرانی بود.
در خصوص این شاخه سوم خواست من این بود که سوای آموزش سازها، سازهای ایرانی، البته موضوع آموزش ساز در تمام چهار سال برای همه دانشجویان بود، بهطور مثال کسانیکه موسیقی غربی کار میکردند مثلاً پیانو مینواختند ( این ساز برای کسانیکه موسیقی ایرانی کار میکنند واقعاً معنای درستی ندارد) و آنهایی که سازشان، ساز ایرانی بود آموزش ساز در چهار سال ادامه داشت و در دو سال آخر برای کسانیکه میخواستند تمرکز روی موسیقی ایرانی داشته باشند هدفم این بود که علاوه بر فراگیری سازشان، به موضوع تفاهم صحیح از مبانی اصولی– تاریخی و تئوریک یعنی نظری موسیقی ایرانی بتوانند وارد شوند.
در این زمینه متأسفانه امکانات فوقالعاده ناچیز بود.
مثلاً مرحوم نورعلی خان برومند، ایشان ردیف شناس بود و ساز تار و سهتار هم میزد ولی کسی نبود که موسیقی ایرانی را آنالیز کند یا اصول تئوریک را مقایسه کند یا مقایسه مقامات ایرانی را با آنچه که قدما فرضا در قرونوسطا مانند صفیالدین اورموی انجام دهد. چرا که ارموی در قرن سیزدهم میلادی راجع به تئوری موسیقی کتاب نوشته که کتاب خیلی مهمی است. اما کسی نبود که اینها را به دست بیارویم که مثلاً آیا موسیقی امروزی ما متحول شدهای از آن موسیقی قرن سیزدهم میلادی است؟ اینها چیزهایی بود که برای من مهم بود. چرا که به نظر من فراگیری ساز یک کار دانشگاهی نیست چونکه از یک معلم خصوصی هم میشود ساز آموخت. حتی ردیف را هم نزد یک ردیفدان میشود آموخت که تنها آن زمان آقای برومند نبودند و خیلیهای دیگری هم بودند میشد رفت و آموخت.
کارهای علمی در حوزه موسیقی کار دانشگاهی محسوب میشود. البته اگر در دانشگاه در ادامه فراگیری ساز نیز تکمیل شود چهبهتر، اما در رابطه به موضوعی که از دید من معرف کار اصلی دانشگاهی در رابطه با موسیقی ایرانی است، افرادی نداشتیم.
۱ نظر