امتحانات پایانی بعد از نیمی از سال
بعد از نیمی از سال امتحانات پایان تحصیلی در کنسرواتوار پاریس برگزار شد. کوجی در نهایت تعجب در عرض شش ماه فارغ التحصیل شد! هر کسی که بتواند در این مدت کوتاه از چنین کنسرواتوار معروف و مطرحی درسش را به بایان برساند، دچار شعف و شادی عظیمی میشود ولی برای کوجی این موفقیت اهمیتی نداشت. این برایش اهمیت بسیار داشت که هرچه زودتر بتواند شاگرد انسکو بشود که همینطور هم شد، او تا زمان مرگ انسکو (که دو سال شد) کوجی شاگردش بود.
تصورش را می شود کرد که چه تدریس فاخر و با ارزشی بوده است. کوجی وقتی که پروفسور انسکو را از دست داده بود دیگر بزرگ شده بود و خود را به جایی رسانده بود که میتوانست خودش معلم انتخاب کند.
آرتور گرومیو را انتخاب کرد که در دانشگاه موسیقی سلطنتی بروکسل درس میداد. گرومیو کنسرت می داد و ضبط صفحه میکرد. میشود گفت که امروزه بزرگترین ویلونیست اروپا است. وقتی که کوجی کنسرت گرومیو را دید از همان موقع تصمیم گرفت که از او درس بگیرد. امروزه کوجی از بهترین شاگردان گرومیو به شمارمی آید.
گرومیو به دو نفر خیلی وابستگی دارد و آنها هر دو ژاپنی هستند و هر دو از کودکی از من درس گرفته اند.
یکی از آنها البته لزومی ندارد گفته بشود! کوجی تویودا است و دومی دانشجوی خودش تومیکوشیدا است که در سال ۱۹۶۳ اولین جایزه بین الملی مسابقات ارد را در مونیخ بدست آورد. چهار سال پیش گرومیو و همسرش به دعوت مسابقات بین المللی فستیوال اوزاکا به ژاپن آمدند و آنها باید به شهر ماتسوموتو هم می آمدند و در آنجا من برای اولین بار معلم خارجی شاگرد قدیمی ام را ملاقات کردم. کنسرتش از نگاه هنرمندانه فوق الهاده بود.
انسانی خوب، صمیمی، دلسوز، با روح و معنویت ارزنده و ممتاز بود، ساده و طبیعی با چنین انسانی روبرو شدن یک شانس و خوشبختی بزرگ است. من برای کوجی و تومیکو بسیارخوشحال بودم و فکر و خیال من به آرامش و آسوده گی رسیده بود که آن دو تحت توجه چنین کسی بودند. تومیکوشیدا حتی قبل از اینکه به خارج برود کارش عالی بود و من خوشحال بودم که آنها چنین معلمی را دارند یعنی معلمی که میتوانست توانایی هایشان را جلا ببخشد.
شرط دست یافتن به هنر ناب و والا، درک موزیکالیته و دارا بودن روح و احساس و طبع عالی ا است. واقعه ای که در حدود تقریبا هفت یا هشت سال قبل بوسیله تومیکوشیدا رخ داده بود.
تو امشب برای روح شاسون ساز می نوازی
تقریبا هزار نفر از شاگردان، همراه با مادرانشان از تمام نقاط ژاپن به مدرسه تابستانی پرورش استعدادها می آیند. شبها کنسرتها به اجرا در می آیند. قبل از اینکه تومیکو به اروپا برود قرار شده بود که در چنین کنسرتهایی شرکت داشته باشد و قرار بود که “پوئم شاسون” را اجرا کند. قبل از به روی صحنه رفتن به من گفت: “آقای پروفسور خیلی سخته من می ترسم!” من پرسیدم از چه ترس داری؟
تو این اثر زیبا را برای تماشاچی اجرا نمی کنی، تو توانایی و قابلیتت را به معرض اجرا نمی گذاری! این فکر و خیالات را بگذار کنار، اگر اشتباه کردی پاساژ را دوباره تکرار کن! تو امشب برای روح شاسون ساز می نوازی! این پوئزی این حس و این شوق و جذبه و اشتیاق در اثر را پیوند بده با حس و درون خودت! بعد وقتیکه در این حالت قرار گرفتی، دیگر هیچ چیزی وجود نخواهد داشت که تو از آن بترسی و هیچ گونه ترسی به تو راه پیدا نخواهد کرد.
به او گفتم، در این موقعیت تمام وقت فکر کن که بجز شاسون و تو، هیچ کس دیگری در دنیا وجود ندارد. دنیا تشکیل شده از تو و شاسون. بعد از آن هر شب اجراهایش واقعا فوق العاده بود و هر وقتی که من وارد صحنه می شدم که دستهایش را بفشارم چشمهایم پر از اشک بود. بعدها او یک شاگرد پر افتخار آرتور گرومیو شد.
۱ نظر