برای بسیاری از هنرجویان این سئوال وجود دارد که از چه زمانی به دنیای نوازندگی هنری پا میگذارند؟
من معتقدم هنر در جریان آموزش نوازندگی باید به تدریج در فرد پرورش یابد؛ در صورتی نوازندگی دارای ویژگی ها و شاخصه های هنری می گردد که در طی دوران و سالیان آموزش ساز، در این زمینه برای شخص تلاش شده باشد و در واقع این امر را یک روند تدریجی می دانم و در این راستا فکر می کنم کلاس نوازندگی، صرفا نباید به کلاس تدریس “تکنیک نوازندگی” ساز تبدیل شود.
هر چند وقت گیرترین و دشوارترین قسمت آموزش نوازندگی به هنرجویان، بخش مربوط به آموزش تکنیک نوازندگی است، اما اگر ذهن استاد و هنرجو در آموزش تنها معطوف بر تکنیک باشد، در نهایت و در بهترین حالت فردی را نتیجه می دهد که تنها یک استاد کار است، البته استاد کار حرفه نوازندگی و استاد کاری که فعالیتی به مراتب دشوارتر و پیچیده تر از سایر فعالیت های معمول دیگر استادکاران انجام می دهد.
حال، از آنجایی که شاخه فعالیت این استادکار، نوازندگی است و ماحصل کارش موسیقی، ممکن هست که دیگران او را هنرمند بدانند. در واقع این فرد محصول یک نگرش تکنیک محور صرف شده است.
جالب اینجاست که گاهی من شاهد بوده ام که بعضی هنرمندان در دیگر شاخه های هنر نیز به نوازندگی از همین دیدگاه استادکاری نگاه می کنند که این نوع نگاه ناشی از عدم درک صحیح و نداشتن شناخت از جایگاه و نقش نوازنده است. مثلا روزی یکی از دوستان که نقاش معروفی است، به من گفت شما در نوازندگی چکار می کنید؟ موسیقی که زائیده آهنگساز است و شما تنها مجری اندیشه و هنر او هستید!
به نظر من آن چیزی که استاد و هنرجو در آموزش نوازندگی هر دو باید به دنبالش باشند، شکوفا سازی، تربیت و پرورش استعدادهای شخصی فرد و آموزش تدریجی مولفه های شخصی هنر توسط استاد، در شیوه نوازندگی است و متاسفانه و باز هم متاسفانه! امروز در کمتر کلاسی شاهد این قضیه هستیم.
هرگاه سخن از نوازنده ای به میان می آید، بلافاصله می شنویم که فلانی، فلان کنسرتو را می زند! و معیار تنها نواختن تکنیکی اثر است و صحبت تنها بر سر توان تکنیکی آن نوازنده و در واقع این به دو دلیل عمده است. نخست اینکه بسیاری از هنرجویان و نوازندگان به دلالیل مختلف هیچگاه به توان تکنیکی لازم برای اجرای بعضی آثار سطح بالای رپرتوار ساز خود نمی رسند و دلیل دیگر، نداشتن شناخت شنونده از “مولفه های شخصی” هنر در نوازندگی است و به نظر من این آفت هنر نوازندگی است، زیرا هنر در این مرحله از کار بوجود نمی آید و قبل از بوجود آمدن می میرد. حالا طبیعی است که کسی که در پله اول که همان توان اجرای اثر هست، مانده است هیچگاه به درک کامل و صحیحی از پله دوم نمی رسد.
با این توصیف بسیار طبیعی است که وقتی هنوز پله اول (که همان تسلط بر قطعات مشکل ساز باشد) رد نشده، بحث سر همین پله باشد و نه پله بعدی که رسیدن به بیان شخصی است!
در واقع برای آنکه اجرایی متولد شود، نواختن بی نقص و داشتن توان تکنیکی بالاتر از حد سختی قطعه، کمترین میزان دشواری کار و حداقل انتظار در آن اثر از نوازنده است. مشکل در جایی بوجود می آید که نوازنده خواهان ارائه قرائت شخصی از اثر باشد و او مثل یک صافی بر سر راه موسیقی ظاهر شود که خوب این البته نیازمند نوازنده ای است که از درک و شعور کافی برای داشتن قرائت شخصی در هنر برخوردار گشته باشد و اینجاست که نوازندگی از “استادکاری” تبدیل به “هنر” می گردد و در واقع تکنیک مبدل به ابزاری برای بیان بهتر اندیشه می گردد.
برای آشکار شدن بیشتر مسئله می توان به تفاوت کار نقاشی پر تکنیک که اثری از وان گوگ را به خوبی کپی برداری کرده و به تصویر می کشد با کار هنرمندی توانا مثل شخص وان گوگ که اندیشه ای را برای اولین بار خلق می کند توجه کرد.
جالب اینجاست که هنگامی که به اجرای هنرمندان بزرگ که دارای دیدگاه و تفسیر شخصی در نوازندگی هستند گوش می دهیم، در کل زیاد فرقی نمی کند که اثر متعلق به چه دوره ای از موسیقی یا متعلق به کدام آهنگساز است، بلکه دائما این نوازنده است که در جریان موسیقی به گوش می رسد و می درخشد.
شاید یکی از دلایلی که امروز در دنیا کودکان و نوجوانان بسیار با استعدادی که از لحاظ تکنیکی بسیار خوب می نوازند، هیچگاه به جایگاه بزرگان گذشته این شاخه نمی رسند در همین امر نهفته باشد که اندیشه شخص و اثر وجودی نوازنده در اجرایش از آثار کمرنگ است و امروز سرمایه گذاری اساتید در این زمینه بر روی هنرجویان کمتر شده است.
با توجه به این گفته ها، یک هنرجو از استادش چه انتظاری باید داشته باشد و آیا معلمین فعلی را مقصر این نوع دید به نوازندگی میدانید؟
متاسفانه، امروز بسیاری از اساتید در سر کلاس در عمل تبدیل به یک تیونر یا مترونم شده اند که تنها فالشی یا ضرب نواختن هنرجویان را کنترل می کنند و کار آموزش را در همین جا تمام شده فرض کرده و وظیفه خود را در قبال هنرجو انجام شده می دانند، در حالی که استاد رسالت بالاتری از این دارد که همان پرورش هنرمند در نوازندگی است. به نظر من این نوع تلقی از آموزش اشتباه است و هنرجو نباید در جریان آموزش استادش را به این سمت سوق دهد و یا انتظار استاد از کار خودش، تنها این باشد.
حالا با این مقدمه باید به این مسئله بپردازیم که آموزش نوازندگی چگونه و در چه مسیری باید باشد که منجر به تربیت هنرمند شود؟ به نظر من در این راه مولفه های زیاد و مهمی وجود دارد که باید آنها را بررسی کنیم.
سلام
متاسفانه در ایران هنر نوازندگی – به خصوص برای سازهای کلاسیک – به هیچ جایگاهی نرسیده است . متاسفانه هنرجویان همین که بتوانند قطعه را فالش نزنند باید خوشحال باشیم کسی تکنیک را نمیفهمد مگر اینکه در فرهنگش موسیقی باشد ما در ایران به خصوص برای ساز ÷یانو خیلی دچار ضعفیم . هیچ وقت به اوج نمیرسیم . همیشه در حال به صدا در آوردن کلاویه هاییم بی اینکه بدانیم پشتش چه تفکری است . مگر در سالن ها که اجرا هارا میبینیم چیزی جز همین نیست … به صدا د رآوردن کلاویه ها …تکنیک ؟ چند تکنسین به من نشان بدهید .
در دنیا به ما هیچ ارزشی نمیگذارند و به اکثر نوازندگانمان تف هم نمی آندازند .
متاسفانه البته .
به روزم
با سیاه بازی
من بعضی وقتا کل هفته رو حسابی تمرین می کنم ولی وقتی میام سر کلاس آقای نوربخش حرفایی می زنه که میشه تو یه جمله خلاصش کرد : (( فکر کن، بعد ساز بزن))… طبیعیه که آدم تو اون لحظه یه کم اعصابش خورد بشه … چون اکثر هنر جوها فقط شوق این رو دارند که بتونند قطعه بزنند یا اگه دارن یه قطعه ای رو می زنن بتونن سخت ترش رو بزنند …و وقتی این چیزها رو می شنوند شاید اون جور که باید بهش توجه نمی کنن …ولی وقتی کمی – و فقط کمی – به این جمله فکر می کنم آروم می شم و سعی می کنم تمرین هفته بعدم رو روی همین جمله کلیدی تنظیم کنم …
جزیره در کهکشان این نظر رو از کجا آوردی؟:کسی تکنیک را نمیفهمد مگر اینکه در فرهنگش موسیقی باشد!!!!!!!!!! یعنی نوازندگان بین المللی موسیقی کلاسیک مثل یویوما چون ژاپنی هست تکنیک رو نمی فهمه؟ قواعد موسیقی کلاسیک و تکنیک نوازندگی کلاسیک متعلق به تمامی ملت هاست و ربطی به فرهنگ نداره.ضمنا این ادبیات شما:در دنیا به ما هیچ ارزشی نمیگذارند و به اکثر نوازندگانمان تف هم نمی آندازند. بسیار دور از شان یک شنونده موسیقی است وآمار موسیقی دانان موفق این سرزمین در داخل و خارج هم خلاف این را نشان می دهد.
قابل توجه خانم نرگس:یویوما متولد پاریس فرانسه است که از والدینی چینی به دنیا آمده است.از ۴ سالگی به بعد هم در امریکا بزرگ شده و هیچ ربطی هم به ژاپن نداره!
قابل توجه آقا یا خانم روس تبار: چینی یا ژاپنی بودن یویوما مهم نیست بلکه اینکه از والدین و فرهنگی غیر از اروپاست و نوازنده به نام موسیقی کلاسیک است مهمه و بسیاری از نوازندگان معروف دیگه هم همینطورند چون موسیقی کلاسیک اختصاص به ملتی خاص نداره.
من از جناب آقای نوربخش به خاطر این مطلبشون سپاسگذارم و چون خودم یک مدرس هستم(البته ساز دیگر)خیلی صحبتاشونو قبول دارم و طبق تجربه ی شخصیم اینکه مدرس باید به هنرجوش اجازه ی آزادی در کار رو بده خیلی مهمه .البته نه در ابتدای کار بلکه زمانیکه احساس میکنه هنرجو صرفا یک مقلد نیست و سلیقه ی خاص برای خودش دارد.ممنون جناب نوربخش
سلام
من نه از موسیفی چیزی میدونم و نه هیچ وفت سازی زدم. اما خوب تدریس رو می فهمم و موافقم با شما و این چیزی که بهش اشاره کردید در تدریس ، چیزی که من در ریاضیات و تدریسش بهش معتقدم و این اصل لذت از اموختن در زندگیه که در کنار اموختن انچه دیگران به ارث گذاشتن جایی هم برای من باشد. من پیانو رو دوست دارم و بخشی از وجودم رو می تونم در اون پیدا کنم، اما مدتی احساس می کنم ویلون بیان کننده احساساتی در منه که با پیانو با این کیفیت بیان نمیشه و این شد که مطالبتون رو خوندم تا ببینم تو دنیای ویلون چه خبره…دارم به ساز دست گرفتن فکر میکنم و دوست دارم ویلون زدن رو یاد بگیرم اما هنوز اشنایی کافی باهاش پیدا نکردم که ببینم همونی که میخوام یا یه حس زودگذره… ممنون اگر راهنمایی هاتون رو بهم بگید تا بتونم راجع به ویلون تصمیم بگیرم
با سلام چشمه ای از این احساس لطیف را بروز می دهم بزرگترین افتخار زندگی من حضور به عنوان شاگرد درمحضر استاد نوربخش هست
سلام
من ۱۹سالمه از تهران خیلی دوست دارم ویلون یاد بگیرم میشه راهنماییم کنید در ضمن شهریهش چه قدره؟؟؟
با سلام خدمت استاد .دختری ۷ ساله دارم که ۶ ماه ویولون زد و تا تمرین ۴۵ le violonرا هم کار کرد.ولد از یه جایی به بعد دیگر زیر بار تمرین نمیرفت و کلا کلاس نیومد حالا بعد از چند ماه دوباره با استادی دیگر و کتابی دیگر (سوزوکی) شروع کردیم به نظر شما ادن تغییر روش درست است
به نظر من تغییر روش رفتار و نحوه برخورد شما با فرزندتان در ارتباط با موضوع ویولن و چگونگی تمرین و کلاس رفتن ، کار درست تری است.