بار معنائی واژه ی «معاصر» که به راحتی می توان از آن در توضیح هم زمانی برخی از اتفاق ها و آدم های تاریخ استفاده کرد، برای تبیین و تفسیر رویدادهای امروز کارکرد شایسته ی خود را از دست داده است، چراکه به عنوان مثال گذر از دوران پارینه سنگی به نوسنگی چندین قرن وقت بشرِ نا مرفه را می گرفت و در مقابل در تنها چند دهه ی اخیر جامعه شناسان، مورخان و فلاسفه چندین بار نام عصر حاضر را با توجه به غلبه و تاثیر دستاوردهای تکنولوزیک عوض کرده اند و باز هم این کار را خواهند کرد.
عصر صنعت، عصر فضا، عصر تکنو لوژی، عصر کامپیوتر، عصر ارتباطات، عصر اطلاعات و چندین نام دیگر که اخیراَ در تعریف چگونگی وضعیت زندگی بشر امروزی می شنویم، حاصل شتاب فزاینده قطار اطلاعات است و با این توصیف باید قید واژه معاصر را بزنیم و جان کیج را در حال و هوای فرا زمانیِ خودش مطالعه کنیم. از این منظر روایت موسیقی جان کیج به دو قسمتِ قبل و بعد از ۱۹۴۵ – یعنی آغاز آشنائی او با فلسفه «ذن بودیسم» – قابل تقسیم است.
قبل از این تاریخ و آشنایی او با فلسفه شرق، مفاهیم موسیقی اش با تمام تعصبات موروثی از موسیقیدانان قرن نوزدهم در ستیزه بود حال اینکه بعد از این آشنایی او ستیزه نمی کند بلکه روایتگر باورهای خود می گردد. در دوره نخست موسیقی جان کیج یک پدیده ساختار شکن است که می خواهد هم سو با بزرگترین تحولات علمی عصر خود، فیزیک کوانتمی و فرضیه نسبیت «انیشتین» که اصول هندسه اقلیدوسی و باورهای چند صد ساله ی علم فیزیک را به چالش کشیده بود، تحولی در ساخت موسیقیِ زمانه خود به وجود آورد.
او در ستیز با علوم حاکم بر ساختار آهنگسازی تا قرن نوزدهم، می خواهد به دوران پدرخواندگی هارمونی، کنترپوان، فوگ وحتی فرم های رایج درموسیقی خاتمه دهد و با مطرح کردن حاکمیت و اصالت صدا، موسیقی را از بن بست های این مطلق گرایی رها سازد. شخصیت جان کیج در این دوره به مثابه یک انقلابیِ پر شور و با دانش است و سعی می کند که موسیقیِ دیگرگونه ای بسازد و حلقه ای از زنجیره ی آرمانهای خویش باشد. این جان کیج حماسی همچون هر هنرمند دیگری حاصل آموخته ها و برداشت های شخصی خود از این آموخته هاست.
او پسر «میلتون کیج» مهندس برق و نظریه پرداز علم فیزیک که نظریه میدان های الکترو استاتیک را بسط وگسترش داده بود، در ۱۹۱۲ در “لوس آنجلس” به دنیــا آمد. وقتی یک پسر بچه کوچک بود، نوازندگی پیانو را شروع کرد و بخشی از دوران کودکی و نوجوانی خود را در یک کالج اروپایی به نام «پوناما» به فراگیری فنون شعر، نقاشی، معماری، رقص و موسیقی پرداخت. پس از بازگشت به آمریکا اولین معلم آهنگسازی اش «ریچارد بولینگ» پیانیست، شاگرد و مفسر آثار «شوئنبرگ» بود.
۱ نظر