گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

حدود چهل سال پیش، دانشمندان اثبات کردند که نخستین سیستم انتخاب صداها و کوک‌های بنیادی در حافظه موسیقایی افراد را موسیقی‌هایی تشکیل می‌دهند که در یازده ماه اول زندگی شنیده می‌شوند. با این تفاصیل، تکلیف شنوایی اکثریت قریب به اتفاق ما -چه موسیقیدان و چه غیرموسیقیدان- مشخص است.

وانگهی، صداها همه منحصر به موسیقی‌هایی نیستند که از حامل‌های صوتی و رسانه‌ای می‌شنویم. حجم عظیم سیگنال‌ها از وسایل منزل تا کامپیوتر (که البته آن هم دیگر جزء وسایل منزل است) همه و همه تأثیر دارند. ما مردمی که در همه‌چیز به قول استاد داریوش آشوری، جزو ملل «ابزارخَر» (یعنی خریدار و مصرف‌کننده صرف ابزار) هستیم و نه «ابزارساز» طبعاً این موقعیت را نداشته‌ایم که به موازات ابزارسازی (و حتی ابزارخری)، فرهنگ‌سازی آن را هم انجام بدهیم. جدایی فضاهای فنی و تجاری ما از فضای فرهنگی، به این معضل دامن زده است. در حالی که کشورهایی چون ژاپن و هندوستان از گذشته تا به حال، به این فکر بوده‌اند و چنین معضلاتی را ندارند. قاره اروپا و آمریکا و توابع‌شان که اصلاً از موضوع بحث ما خارج‌اند.

۵- در چنین فضایی است که کار دقیق و آینده‌نگرانه ابوسعید مرضایی، ارزش انحصاری خود را پیدا می‌کند و اگر حمایت درستی از تألیف و مؤلف شود، تأثیرات فرهنگ‌سازانه خود را هم نشان خواهد داد. ما مردم امروز بیش از هر صدایی، چه موسیقایی و چه غیرموسیقایی، این نوع صداها را می‌شنویم و گوش‌مان به آنهاست. مدام در انتظار آن هستیم تا ببینیم چه کسی و از کجا با ما کار دارد. به‌هرحال این صداها تأثیر خود را می‌گذارند و تا به حال قدمی برای الحاق هویت ایرانی به آنها برداشته نشده بود.

آنچه که به نظر نویسنده، کار ابوسعید مرضایی را ارزشمند کرده، صرف استفاده از صدا یا سونوریته ساز ایرانی نیست -اگرچه پایه و اساس کار هست- بل نگاه ظریف و هوشمندانه او به کاربرد زنگ تلفن همراه از لحاظ استفاده و زمان‌بندی است. زنگ تلفن همراه تکه‌برداری از آثار مشهور نیست، چه هم شأن آن آثار را مخدوش می کند و هم با کاربرد زنگ تلفن همراه ناسازگار است.

مرضایی برای این «ظرف»، «مظروف» مناسب را «طراحی» کرده و طراحی صوتی آن از دیدگاه نویسنده، شبیه نوعی حجّاری ظریف و حساب‌شده است. چه از دیدگاه زمان، و چه از دیدگاه استفاده از ضرب‌های لنگ (برای القای حالت انتظار) و چه در پرهیز هوشمندانه او از تقلید موتیف‌های گوشه‌ها و یا جملات آثار مشهور. گرچه آنها هم می‌توانند در این محمل استفاده شوند و چه‌بسا از لحاظ شنیداری تداعی‌های نوستالژیک قدرتمندی هم داشته باشند ولی دیگر در مقوله کار «هنری» نیستند و در مقوله کاربردهای ذوقی و تقویت حس وابستگی به فرهنگ ملی می‌توانند جا بگیرند.

بدیهی است که مرضایی حرف اول را زده و تا حرف آخرش حالا حالاها راه است: استفاده از دیگر سازها، استفاده از ارکستر، استفاده از کوبه‌ای‌ها و… و خلاصه استفاده از هر عامل هنری‌ای که بتواند گوش و هوش موسیقایی ما را در سطحی ناخودآگاه، تربیت و هدایت کند؛ که گفته‌اند: «شنیدنِ دگر آموز.»

*تیتر بر اساس شعری از اقبال لاهوری انتخاب شده است:

مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز/ دامان گل و لاله کشیدن دگر آموز/ اندر دلکِ غنچه خزیدن دگر آموز/ موئینه به بر کردی و بی‌ذوق تپیدی/ آن‌گونه تپیدی که به جایی نرسیدی/ در انجمن شوق تپیدن دگر آموز/ کافر دل آواره دگرباره به او بند/ بر خویش گشادیده و از غیر فرو بند/ دیدن دگر آموز و ندیدن دگر آموز…

موسیقی ما

علیرضا میرعلینقی

علیرضا میرعلی نقی

علیرضا میرعلینقی متولد ۱۳۴۵ در تهران
روزنامه‌نگار، پژوهشگر موسیقی و منتقد هنری

۱ نظر

  • سلام و دروود خدا به شما استاد داریوشِ عزیز.. جویای احوالتان خوشحالم که سلامت طَعنه بر کَبَراتِ خویشتن آرید و الی ماشاءالله.. خدا عمرتان دهد و و منَّت بر سرم خائِلید.. سرودتان بیکَران

بیشتر بحث شده است