نیازی نیست که بسیار موسیقی ایرانی بدانی تا بتوانی رنگ ایرانی «خون ایرانی» (*) را لمس کنی. شخصیت ایرانی این قطعه به روشنی و وضوح خود را به انسان دیکته میکند. بدون ترس از این که شناخته شود و بدون سر افکندگیهای معمول فرهنگی درجهی دوم. در پی شبیه شدن به نسخهی برتر هم نیست و چشم به آرمانشهری در آنسوی آبها ندوخته است. برای آفرینندهی این اثر ایرانی بودن معنایی روشنتر، شکلیافتهتر و عمیقتر از تنها ترکیب ملودیهای شناخته شده با ابزارهای موسیقی سمفونیک دارد.
اینجا وقایع موسیقایی ژرفتر از پوستهی سطحی چیزهای دیگری هم برای عرضه دارد. بخش اعظم جریان موسیقی سمفونیک ایرانی در طول تاریخ خود تا حد زیادی با مفهوم «نگاه یا صدای مسلط» در موسیقی ایرانی در حال تعامل بوده است.
صدای مسلط در عصر معلمان «علی رهبری» (**) میگفت: ملودیها در موسیقی ایرانی اصل است. پس ترجمان این اصل بودن برای آهنگسازانی که موسیقی سمفونیک میساختند این بود: ملودیهای نابی در این موسیقی وجود دارد که میتوان به عنوان مادهی اولیه بهکار گرفت.
از این دیدگاه شخصیت ملودیک این موسیقی به حدی قوی است که احتیاج نداریم به جستجوی روابط و زوایای پنهان دیگر برخیزیم. این یعنی فروکاستن موسیقی به یکی از عناصر بنیادی آن؛ کاری که بسیاری از قطعات ساخته شدهی این ژانر دانسته یا نادانسته کردهاند. نه این که هیچ آهنگسازی پیش از علی رهبری به آن نیاندیشیده باشد، کسانی تلاش هم کرده بودند اما قدرت آن گفتمان موسیقایی چنان بود که سرانجام به همان نقطهی آغاز باز میگشتند.
گوشه و کنار تلاشهایی اندک نیز برای شکستن گفتمان برتری ملودی یا دست کم تعدیل آن صورت میگرفت، کوشش برای بازگرداندن ملودی به جایی که درخور آن باشد و بیرون کشیدن تمامیت موسیقی از زیر سایهی آن. اما این امر، تقلایی چندان سخت هم نبود چرا که ژرفا و گستردگی کم آن ایجاب میکرد به سان تک ستارههایی جدا افتاده باشد.
هنوز بیشتر آهنگسازان میاندیشیدند که ملودی زیبا چون تاجی است که بر سر ساختار ارکستری موسیقی گذاشته شود یا نگینی زیبا که بر انگشتری بنشیند. جز این، هر گاه حرکتی رخ میداد خارج از حوزهی گفتمان برتری ملودی بود؛ بنگرید میگویم خارج، و نه از درون و به قصد جنگیدن و شکستن. «پرویز محمود» پس از مهاجرت به آمریکا، «علیرضا مشایخی» پس از بازگشت از اروپا و گرایش به موسیقی آوانگارد، دو نمونه از پدیدهی بیرون از گفتمان برتری ملودی هستند.
اولی در محیط دانشگاهی دیگری اهمیت موضوع را در مییابد و دومی ضمن این که گاه مرادش از موسیقی ایرانی همان ملودی است اما از آن بهره نمیگیرد مگر به شکلی تغییر فرم داده و از ریخت افتاده به طوری که بازشناسی آن برای شنوندهی معمولی تقریبا دشوار باشد. چنان که میدانیم وی تنها این راه را ادامه نداد، مشایخی مسائلی بنیادیتر از این را مد نظر داشت.
روشن است که چنین آثاری از منظر در هم ریختن یا تعدیل گفتمان یاد شده چندان موثر نبود چرا که در محیط موسیقایی ایران بهندرت شنیده میشد، برای مثال به یاد آورید اثر محمود، «کنسرتینو برای ویلن و ارکستر» را که تا همین چند سال پیش در ایران کاملا ناشناخته بود.
گفتمان موسیقایی آن عصر که چیزی از نگاه قرن نوزدهمی (دورهی رومانتیک) اروپاییها به موسیقی عامیانهشان با خود داشت؛ در پی یافتن معصومیتی بود که میپنداشت در ملودیهای این موسیقی نهفته است.
زیبایی ناب و بیواسطه که برای ارائه لازم است به زبانی امروزی (به زعم آنان موسیقی سمفونیک) بازگو شود.
(*) در حال حاضر تنها اجرای قابل دسترسی از این قطعه در سیدی به همین نام و توسط شرکت آواخورشید منتشر شده است. قرار است به زودی اجرای دیگری از آن نیز توسط همین شرکت منتشر شود.
(**) برای آشنایی بیشتر با آثار و زندگی هنری این آهنگساز به کتابهای «آهنگسازان ایرانی» نوشتهی «پژمان اکبرزاده» مراجعه کنید.
روزنامهی اعتماد
به امید سلامتی و دیدار دوباره یهر چه زود تر آروین صداقت کیش عزیزم
خدا خانم صداقت کیش را رحمت کند.
سال ۱۳۵۹ بود، یادم میآید برادر کوچکم در اثر خوردن نفت مسموم شده بود، مادرم با فریاد و فغان به سراغ خانم صداقت کیش رفت، اون مرحومه سریعا با ماشین پدر آروین برادرم رو به بیمارستان رسوند و از مرگ حتمی نجات داد. خدا رحمتش کنه. اون موقع آروین کلاس اول بود و بهنود به مدرسه نمیرفت.
امروز ۱۸ بهمن ۱۳۸۸ هست و من ناباورانه خبر دستگیری آروین رو از تلویزیون صدای آمریکا شنیدم با شناختی که از مادر آروین داشتم پیش خودم گفتم الآن مادر آروین چی میکشه به خودم گفتم شاید بتونم آدرسی از آروین توی اینترنت پیدا کنم که ناگهان به خبر درگذشت خانم صداقت کیش برخوردم و بیشتر دلشکسته شدم. خدا به خانواده صداقت کیش تحمل برای فوت مادر و صبر برای دوری آروین و دیدن مجدد اون بده.
تهران
آرش ستوده
sotoudeh@ilampc.com