دیدیم که ویولن نواز روسی، ویکتوریا مولووا تازگی شش سونات و پارتیتای باخ را ضبط کرده و پس از آن لمهایی را که در طول سالها برای نواختن این آثار پیدا کرده بروز داده در صحبت با آندرو پالمر تا در مجله استرینگز منتشر شود. پالمر بحثش را به شخصیت حساس مولووا ابتدا میکند. میگوید ویکتوریا مولووا در یک روز معمولی روی آیپادش به باخ و هندل گوش میدهد و موسیقی کولی و البته موسیقی گیتار پرتغالی، هر نوع موسیقی که احساسی و عاطفی باشد، مثل شخصیت خودش… اینک ادامه داستان.
پانزده سالی بود که مولووا بر خلاف سلیقه قبلی به کنسرتوهای عهد رومانتیک رو آورده بود، ولی تازگی به عنوان یک باروک نواز کامل مشهور شده است. میگوید: همیشه باخ را دوست داشتم، ولی آن طور که خودم باخ میزدم هیچ وقت راضیم نمیکرد.
آثار باخ از نظر تکنیکی فوقالعاده سخت بود و با آنها مشکل داشتم. این بود که سراسر دهه ۱۹۹۰ را به گوش دادن به باروک و باخ پرداختم. تفسیر دیگران را دنبال کردم، رهبرها، آوازخوانها، ویولنسل نوازان، همه غیر از ویولنیستها. هیچ تفسیری از کارهای ویولن باخ را دوست نداشتم.
تا سرانجام وقتش رسید که بار دیگر امتحانش کند آن چه را از آن میترسید… نتیجه کار بر روی دو سی.دی سوناتها و پارتیتاها که اونیکس منتشر کرده قابل شنیدن است. توصیههای فنی مولووا برای نواختن این آثار در این مقاله خلاصه شده است. او خود تاکید دارد بر این که این لمها از حس شخصی او برآمده و وحی منزل نیست. میگوید: این آثار را به دهها روش مختلف میشود اجرا کرد، نوازنده باید روش خود را بیابد و صدای دلخواهش را از ساز بیرون بکشد.
و اضافه میکند: لطف قصه اینجاست که هر بار تصور میکنید دیگر باخ را شناختهاید، ولی وقتی ساز را دست میگیرید باز هم کلی چیزهای تازه کشف میکنید. راستش را بگویم: من گاهی از نواختن برامس و بتهوون کسل میشوم (۱)، همیشه یک صدا از کارهاشان شنیده میشود. ولی وقتی باخ میزنم، هرگز خسته نمیشوم، بس که این موسیقی دائم تغییر صدا میدهد و با نوازنده در هم میآمیزد و یکی میشود. بس که این موسیقی بالا و پایین دارد، لطیف و جذاب است، بعد آتشین میشود و بعد به رقص میآورد.
اما پنج لمی که مولووا توصیه میکند:
لم یکم: با آرشه باروک بنوازید
این مهمترین توصیه من است. این به قطع و یقین ضروری است. از همه چهار لم بعدی پر اهمیتتر است. این باعث میشود دریابید موسیقی باخ را چطور باید نواخت. این لم زندگی هنری و نوازندگی من را دگرگون کرد.
باخ برای تصنیف موسیقی آرشه باروک را در نظر داشت. نواختن آکوردها و جملهبندی نتها با آرشه مدرن که طول بیشتری دارد بسیار مشکل است. روزی که تصمیم به تغییر آرشه گرفتم از امروزی به باروکی، همه چیز سر جایش قرار گرفت، از نظر تکنیکی. خیلی عجیب است… طول آرشه باروک در جدود دو سوم طول آرشه مدرن است، ولی موقع نواختن حس میکنید طول آرشه باروک بیشتر است! به نظرم میرسد آرشه باروک فضای بیشتری در اختیارم میگذارد و میتوانم نتها را بیشتر بکشم. نمیدانم چطور ممکن است، این هم معمایی شده برای من!
یک نکته: مقصودم از آرشه باروک آرشه عتیقه نیست که بخواهید کلی خرجش کنید. مقصودم آرشه سبک باروک است، میتواند امروز ساخته شده باشد.
لم دوم: با سیمهای زهی کار کنید
چندی پیش داشتم یک تریوی پیانو از هایدن را میزدم همراه با پیانو که در اصل برای اجرا با سیمهای زهی (رودهای) تصنیف شده، ولی چون گوادنینی را همراه نداشتم، مجبور بودم به سیمهای فلزی روی استراد قناعت کنم. ولی کار واقعا بد صدا بود! هیچ خوشم نیامد. امروز همان را با سیم زهی روی گوادنینی زدم، هم سادهتر بود، هم خوش صداتر.
لم سوم: قدری بم کوک کنید
کوکتان را به لای ۴۱۵ تقلیل دهید. با این کار مخملی میکنید صدا را. توضیحش قدری سخت است، تا خودتان امتحان نکنید متوجه منظورم نمیشوید. البته اضافه کنم، من هرگز سیمهای فلزی را روی لای ۴۱۵ کوک نکردهام، نمیدانم اصلا امکان دارد یا نه. ولی حاصل کار با سیم زهی عالی است. کسی به من گفت که خود باخ باز هم بمتر کوک میکرده، تا ۳۹۰ هرتز.
لم چهارم: به کوک ساز بیشتر توجه کنید
همیشه شنیده بودم که کوک یعنی صدای صحیح یا خارج و لذا برای کوک کردن کافی است سیمهای دست باز درست باشند. هیچ وقت نمیفهمیدم چرا باخ ناکوک میخواند، حتی اگر سیمها صد در صد درست کوک شده باشند! کمکم یاد گرفتم در آثار باخ تنالیته از هارپسیکورد مفهوم پیدا میکند… چطور بگویم… در این ساز، بعضی آکوردهای مهم خوب صدا میدهند، ولی در همان لحظه بعضی دیگر از آکوردها بدصدا هستند! مثل این است که گوشتان خودش را تطبیق میدهد، یک لحظه بعد همه چیز به نظرتان درست میآید! این است که حالا ویولنم را برای بعضی از تنالیتهها طور دیگری کوک میکنم، نه مثل همیشه، کاملا به فاصلههای پنجم. اینها همه با آزمودن و اکتشاف درست میشود.
لم پنجم: رنگ آمیزی کنید
هرگز نباید باخ را آن طوری جمله بندی کنید که چایکوفسکی یا برامس را میکنید. اشتباه نشود، مقصودم ویبراتو نیست! نمیگویم ویبره بدهید یا نه. میگویم نواختنتان باید تنوع و رنگ داشته باشد. کوک درستی که در لم قبلی گفتم هم در رنگ کمک میکند. یادم هست معلمم در آکادمی همیشه میگفت باخ را باید یکنواخت و در یک خط زد، طوری که صدا مثل ارگ باشد. من هم این را جدی گرفتم… در اولین ضبطم از باخ، کار را بی نفس کشیدن یک ضرب اجرا کردم! این درست نیست. باخ را بیشتر باید شبیه هارپسیکورد زد و مثل حرف زدن. وقتی صحبت میکنیم، صدامان زیر و بم میشود و بسته به این که چه و چطور میخواهیم بگوییم این زیر و بمی تغییر میکند. همین کار را باید در اجرای باخ دنبال کنیم.
بشنوید آداجیو را از سونات یکم باخ با اجرای مولووا
که
با ویولن گوادنینی ۱۷۵۰ نواخته و ضبط شده، با سیمهای زهی (رودهای)، آرشه باروک ساخت والتر باربیرو و با لای ۴۱۵ هرتز.
ترجمه با تلخیص از مقاله آندرو پالمر
مجله استرینگز شماره مارس ۲۰۱۰
توضیح:
(۱) تردید ندارم اکثر خوانندگان با بنده هم عقیدهاند در مخالفت با این نظر مولووا. فقط بتهوون بتهوون است، همیشه.
در مطلب قبلی در معرفی ویکتوریا مولووا ویولن گواداگنینی نوشتم به روایت انگلیسی زبانها. تذکر گرفتم که در فارسی گوادنینی گفته میشود. درست است. متاسفم که بی تحقیق و با جزم غلط نوشتم، و ممنونم برای تذکر. این گفتم تا برسم به این که نوشته حاضر را با مطلب قبلی یک جا فرستاده بودم، لذاست که این غلط باقی است هنوز، تصور نشود پا فشردهام بر اشتباهم با لجاج. هرگز چنین نبودهام. خواهش کردهام از سردبیر پاک کند ردپای بیدقتیم را، طول میکشد قدری، دوازده ساعت فاصله داریم، خواب است او وقتی من بیدارم.
همین جا اضافه کنم در ذیل مطلب قبلی دوستی کلی گفته بود که نارسایی دارد نوشته بنده. اگر بزرگوارانه نشانم دهند دو سه مورد نارساییم را، هم نظر ایشان از کلی گویی بیفایده درمیآید، و هم من فرصتی خواهم داشت برای اصلاح خودم.
خیلی جالب بود. دستتان درد نکند. با آرزوی سلامت روزافزون برای شما.
هدف مترجم از آن پانویس _توضیح_ چیست ؟
این که خوانندگان موافق و یا مخالف حرف های رد و بدل شده در یک مصاحبه باشند امری عادی است .
بهتر است با ابراز نظرات این چنینی “فقط بتهوون بتهوون است، همیشه ” در پای یک نوشته بحث را احساسی و غیر علمی نکنیم .
با تشکر زیاد از مترجم محترم برای در دسترس قرار دادن این مصاحبه .
…………….
به نظر من اجرای آثار باخ برای هر سازی می تواند مفید باشد به ویژه زمانی که از نوازندگان سازهای دیگر_ غیر از ساز تخصصی خود_ در مورد نحوه اجرای این آثار مشورت گرفته شود.
کاترین یا ویکتوریا موولوا؟ کدام صحیحه؟
“در طول سالها برای نواختن این آثار پیدا کرده بروز داده ”
“پالمر بحثش را به شخصیت حساس مولووا ابتدا میکند. ”
باید به بار معنایی لغات در فارسی بیشتر توجه کرد .. اگر نثر علمی است دیگر چه کار داریم با کاربردِ ادبی واژگان ؟
در نوشته قبلی اشکالات زیاد است :
“همین همکاری بود که منقدان، از جمله تیم اشلی در گاردین، نوشتند در موردش”… در فارسی ترتیب قرارگرفتن بخش های جمله به ویژه در کاربرد ساده زبان طور دیگرسیت .
“مولووا اخیرا به اجرای یک سری موسیقی مجلسی دعوت شده به عنوان نوازنده اول در مرکز موسیقی کرانه جنوبی لندن”… ارکان جمله جابه جا آمده است .
“سرپرست این مرکز، مارشال مارکوس میگوید ویکتوریا ویرتوئوزی بزرگ است با شهامت کافی برای تجربه کارهای جدید”… فعل در انتهای جمله بایر بیاید .
“این فصل، مولووا با خانه کنسرت وین همکاری دارد به عنوان هنرمند مهمان”… در اینجا هم همینطور.
باید در متون این چنینی که جنبه خبری دارند از زبان ساده و روان استفاده کرد .
………………………………
اشکالات بیشتر از این هاست . اینجا سایت موسیقی است و لزومی ندارد بنده درس های نگارشی و ویراستاری ارائه کنم .
دوستان هارمونی تاک با توجه به تلاشی که در تهییه این مطالب می کنند بهتر است یا خود بحث های ویرایشی را بیاموزند و یا از یک ویراستار در سایت استفاده کنند .
salam lotfan dar morede ramine barami maghale benevisid va agar mishavad dar sorete emkan ba aghaye bahrami mosahebei anjam bedid http://www.raminbahrami.com/biographie-e.htm in web saite ishon hastesh.merci
اگر روزی نتوانم حرف دلم را بزنم که بتهوون عشق ازلی و ابدی من است، نه مینویسم و نه میگویم یک کلمه. به کلیشههای علمی و غیرعلمی و احساسی هم کاری ندارم. اگر بنا بود کار داشته باشم، میگفتم موسیقی و عشق به موسیقی و موسیقیدان همه احساس است.
پانویس هم برای همین منظور است، ابراز برائت مترجم از نظرهای مؤلف، در موارد خاص.
به جز مورد اول که آقای بابک گفتن در باقی موارد تغییر دادن نحو جمله هیچ اشکالی نداره مخصوصا اینکه زیبایی نوشته های این دوست گرامی به همین تغییر دادن ها است که مثل نوشتار های مرحوم علی حاتمی هست و شاید هم تحت تاثیر آقای حاتمی باشد قلم این آقا….
دوست گرامی
تحسین میکنم اطلاعتان را از این که فعل باید آخر جمله باشد، ولی دوست ندارم پافشاریتان را بر دستور در این سده بیست ویکم. به همین دلیل من زبان شناسان را بر ادیبان ترجیح میدهم، چون بازتر مینگرند به قضایا و با روز میروند. مثلا مقایسه کنید نظرهای دکتر باطنی را با آرای استاد نجفی.
دوست عزیز نادیده
این بنده سی و چند سال است ویراستارم، با اطلاعی ناچیز از ادب فارسی، ولی بی ادا و اصول که متخصصش نیستم. جایی که باید شلوار اتو زده و یخه آهاری داشته باشم و آیین نامه بتن ایران را ویرایش کنم، حتما فعل را آخر میآورم. ولی وقتی مطلبی آزاد مینویسم برای کسانی که این قلم ناچیز را دوست دارند، و در مورد عشقم که موسیقی است، بیشتر به موسیقی نثر پناه میبرم، مثل موسیقی شعر، نوشته دکتر شفیعی کدکنی را که دیدهاید حتما. وقتی مولوی ابتدا میکند جان و جهانش را به “بشنو از نی چون حکایت میکند” و مستش میشویم، هزار ادیب متعصب گریبان چاک دهند که آقا فعل باید آخر باشد، بگویید “از نی چون حکایت میکند بشنو”… درست است، ولی قشنگ نیست. به سلیقه من.
اجازه میدهید هر کس به صوابدید خودش بنویسد؟ لطفا؟
راستش ایراد اول را هم هر چه میخوانم نمیفهمم… سنم بالا رفته؟ نمونه دیگرش: من سبکی را که در طول سالها برای نوشتن پیدا کردهام بروز میدهم به شما تا در مجله چاپ کنید. اشکالش کجاست؟ نکند بروز دادن را که به ضم با، به معنی فاش گفتن مراد کردهام به کسر با خواندهاید و دچار سهو شدهاید. نمیدانم راستش.
اما میرسم به اصل نظر حضرتعالی. جنابعالی که درس ویرایش میدهید (و بعد میگریزید از میدان که من نمیخواهم درس بدهم) در چهار خط درستان چندین خطا دارید، چطور ادعای کفایت درس دادن دارید؟
– در کاربرد ساده طور دیگر سیت یعنی چه؟
– در انتهای جمله بایر بیاید یعنی چه؟
– میدانید که در دستور نقطه گذاری، نقطه و ویرگول باید به آخرین حرف جمله بچسبد؟ بی فاصله. نه با یک فاصله مثل این ، یا این .
– میدانید که می استمرار و های جمع باید با نیم فاصله از حرف بعدی نوشته (یا تایپ) شود؟ مثل این که من مینویسم و نه آن که شما می نویسید.
– بحث های ویراستاری را بیاموزند؟ یعنی چه؟ بحث را باید بیاموزند یا ویرایش را؟
– باید در متون این چنینی از زبان ساده استفاده کرد؟ که این بایدها و نبایدها را تکلیف کرده؟
دوست من، کاردینال دوک دو ریشیلیو، وزیر لوئی سیزدهم میگفت از هر کسی دو سطر نامه نشانم دهید دلیلی برای اعدام او پیدا میکنم. من هم میگویم از هر کسی دو سطر نوشته نشانم دهید چهار غلط از او میگیرم، اگر به استناد دستور نشد، با سلیقه.
این که شما تفاوت اشتباه املایی _ در تایپ_ را با اشتباه ساختاری در نگارش نمی دانید طبیعی است .
در سایت هارمونی تاک نمی توان با نیم فاصله تایپ کرد و مساله در فاصله نقطه و ویرگول نیست .
آقای عزیز ، نوشته شما اشکال دارد ، این اشکالات وجود دارد، چه من نیم فاصله را رعایت کنم چه نکنم .
از نوع نگارش شما و البته منطق جواب دادنِ شما غیرحرفه ای بودن به چشم می آید .
این اشکالات “موسیقی نثر” است ؟
از کی “موسیقی شعر” کدکنی مبنای ترجمه متون گزارشی قرار گرفته ؟
از کی تاحالا کاربرد زبان در شعر _ از جمله شعر مولانا_ با کاربرد زبان برای “اطلاع رسانی” یکی شده است ؟
در شعر برای ایجاد تخیل از راه های مختلفی بهره می گیرند که یکی کاربرد زبان به شکلی متفاوت از کاربرد آن برای ارتباط است .. نثر شاعرانه هم جای و مناسبت خود را دارد.
در یک رسانه جمعی نمی شود هر کس به دلخواه خودش اصول را نادیده بگیرد و این را به حساب سلیقه شخصی و دلی نوشتن بگذارد؛ می فرمایید سی سال است که ویراستار هستید ، شما کدام دوره ویراستاری را شرکت کرده اید ؟ویراستاری هم مثل “شاعری”است؟ که در ایران هرکس خود را شاعر می داند ؟_چرا ویراستار بودنِ شما در کارتان دیده نمی شود ؟
متوجه نشدید اشکالاتی که بنده متذکر شدم مربوط به مسائل ساختاری است ؟
“در چهار خط درستان چندین خطا دارید، چطور ادعای کفایت درس دادن دارید؟”… گویا از اینکه تنها برخی از اشکالاتتان را گوشزد کردم ناراحت شده اید و با تحقیر می خواهید سکوت نکرده باشید ؟
خواننده ای که قصد خواندن مطلبی با عنوانِ
“پنج لم مولووا برای نواختن باخ” را دارد ، باید از نظر شما هم درباره ی عشق ازلی و ابدیتان مطلع شود ؟
……………………..
بنده به خاطر علاقه به این سایت نکاتی را گوشزد کردم؛ اما گویا اینجا به ویترینِ بیان علائق شخصی و حیات خلوتِ دوستانِ ۳۰ سال ویراستار و علاقه مند به موسیقی و مهندس و … تغییر کاربری داده است .
………………………………
به نظر من هیچ ایرادی وجود نداره که یک مترجم آگاه، ترجمه را به شکل زیبا و هنرمندانه جان دوباره ببخشه. بخصوص آنکه موضوع متن ترجمه در ارتباط با هنر باشد.من بشخصه ادبیات و نگارش فاریا رو دوست دارم و همواره از دقت بر روی کار و نیز سبک نگارش خاص او لذت می برم و به شخصه هیچگاه از متونی که به شکل خبری و بی هیچ نگاه هنرمندانه ای، تنها ترجمه شده اند لذت نمی برم و نمی فهمم که چرا تا یک نوشته ای در این سایت گذاشته میشه یک عده مهاجم پرخاشگر شروع به حمله می کنند؟!والبته هیچ وقت هم از این مهاجمین مطلبی جز کامنت ندیده ام! به هر حال جناب فاریا با تشکر از شما، امیدوارم شاهد مطالب بعدی تان در این سایت با همین سیاق نگارشی شخصی تان باشم و امیدوارم برخوردهای تازه به دوران رسیده های ادبی، خللی در کارتان ایجاد نکند!
باسلام و تتشکر از مسئول سایت ومترجم گرامی جناب پیر بازاری- از مطالب فوق العاده استفاده کردم
جالب بود
به آقای ولی پور:
برای روشن شدن مطلب، باید به چند نکته اشاره کنم.
برای روشن شدن مطلب، به چند نکته باید اشاره کنم.
باید برای روشن شدن مطلب، به چند نکته اشاره کنم.
باید به چند نکته اشاره کنم، برای روشن شدن مطلب.
باید اشاره کنم به چند نکته، برای روشن شدن مطلب.
به چند نکته باید اشاره کنم، برای روشن شدن مطلب.
می بینید؟اولین جمله، مورد پسند شماست، اماهیچکدام ازاین جملات،غلط نیستند. کدام زبان راسراغ دارید،که درآن بتوان جای کلمات وافعال را بدینگونه تغییر داد، بدون اینکه تغییری در معنی ایجادشود؟
کاری که آقای پیربازاری انجام داده اند این است که زبان نوشتار را به گفتار نزدیک کرده اند، همین.
به نظر من، سبک نوشتار آقای پیربازاری بسیار جالب، آهنگین، موزون و زیباست و با اینکه تا حدودی زیاد، به گفتار نزدیک می شود،کاملا”صحیح “است. مطمئن باشید که اصلا مسئله ی سلیقه ی شخصی من در کار نیست. بلکه به عنوان کسی که سالهاست در زمینه ی ادبیات به کار پژوهش می پردازم، با اطمینان خاطر یادآور می شوم که این سبک ترجمه، به هیچ وجه غلط نیست.حتی به علت اینکه خشک و رسمی نیست، قابل فهم تر از متونی است که مو به مو، مطابق با دستور زبان فارسی نوشته شده اند.
در مورد نظری که مترجم محترم درباره ی بتهوون ابراز داشته اند: چه اشکالی دارد اگر متنی به قول شما علمی، کمی هم احساسی شود؟ چه اشکالی دارد که مترجم،آنقدر با خواننده احساس صمیمیت کند، که خیلی راحت، نظرشخصی اش را در موردی خاص، بیان کند؟ آن هم در جایی که موضوع مورد بحث، کاملا با احساس مرتبط است.اصلا “موسیقی” و “آهنگساز”، بدون وجوداحساس، قابل تصور “هست”؟ چرااخیرا،افراد آنقدراز یکدیگر دور شده اند که حتی حاضر به شنیدن احساسات طرف مقابلشان هم نیستند؟ آنهم در مورد شخصی که خود، در زمینه ی موسیقی صاحب نظر است ؟ آیا فکر نمی کنید که دانستن نظر چنین شخصی، خود غنیمت است؟ ظاهراو متاسفانه اینهمه سخن گفتن ازدوستی و برادری و دم از انسانیت زدن، شعاری بیش نیست…
به نظر من، هر فرد حق دارد، تا جایی که ضرری متوجه دیگران نشود، “خودش” باشد؛ سبک و شیوه ی خودش را داشته باشد و این شامل سبک نوشتن هم می شود. امیدوارم همه برای این حق،احترام قائل شوند.
با تشکر از مسئول محترم سایت، منتظر ترجمه های دلنشین و زیبای آقای پیربازاری عزیز هستم.
عرق شرم بر پیشانی من نشست از اینکه نسل جدید حتی معنی بروز دادن را نمیداند (احتمالا آنقدر در کامپیوتر غرق شده که به روز دادن خوانده و حیران شده که به روز کردن چرا به روز دادن نوشته شده!) و براحتی آن را دور میزند و به می و ها میچسبد تا کسی متوجه بیسوادی ایشان نشود که فقط یاد گرفته فعل کجا باشد. نسل ما که داستان امیرارسلان میخواند، ده دفعه قمر وزیر میگفت اگر ارسلانی بروز بده و ده بار شمس وزیر میگفت هان جوان مبادا نامت را بروز دهی. دو کلام یاد میگرفتیم… حیات خلوت هم که حکایتی است!
چقدر قشنگ است دیدن کامنتهای پر مهر و مثبت. به قول این ور آبیها، روز آدم را میسازد. مرسی.
با کلیکی رایگان بر نام بنده بالای مطلب، دیده میشود که از دهم تیر ماه هشتاد و پنج که اولین بار نوشتم برای گفتگوی هارمونیک، فقط دوازده مطلب از من منتشر شده، یعنی به طور متوسط یک بار در هر چهار ماه. از نویسندگان ثابت نشریه هم نیستم. کاری از دستم برمیآید، بی اجر و مزد میکنم. نشریه حیاط (حیات؟) خلوت من نیست پس. در صفحه معرفی نویسندگان هم دعوت شده از همه که هر که حرفی دارد بسمالله.
در چکاچاک پرخاشگری مهاجمان (به روایت مطلبی گرامی که درست میگوید) پرسش چوبان هم از قلم افتاد… نه عزیزم، من حتی یک نوشته از زنده یاد حاتمی نخواندهام. دو سه باری که در جوانی چند مقاله در مورد کاربرد کامپیوتر در مهندسی و اثر زلزله بر ساختمانها نوشتم در دو مجله صنعت حمل و نقل و بهکام برای مسعود بهنود، اول سعی کردم از سبک ایشان گرته بردارم، بعد به روشی برای خودم رسیدم که با سبک خیلی فاصله دارد هنوز.
salam lotfan dar morede sergey khachaturian matlab benevisid
.merc
i
khandam….
سلام
با وجود اینکه بعضی انتقادات دوستان به آقای ولی پور وارد است ولی قبول بفرمائید که نثر آقای پیر بازاری برای چنین مطلبی واقعا” نا رساست.
ممنون
بسیار عالی .سپاس از آقای پیربازیاری