به طور کلی در نی نوا نمونههای دیگری نیز از فیگورها وجود دارد که تاکیدگذاری یا بیان اجراییشان بر جریان موسیقی (پس از خودشان) تاثیر میگذارد. ممکن است بتوان شیوهی بسط مواد موسیقایی را در نی نوا مسئول این قضیه دانست (۹). تکنوازی سازهای مختلف نیز یکی از ویژگیهای نی نوا است که اجرا را گاه بسیار دشوار میکند.
در این قطعه علاوه بر نی که تکنواز اصلی است به تناوب از تکنوازی ویلن، ویولا و در قسمت کوتاهی نیز ویلنسل بهره میگیرد.
تنها تکنوازی صاحب شخصیت ممتاز و البته مرتبط با یکدیگر در این قطعه است که میتواند اجرای اثر را از تکه تکه شدن میان این سازها نجات دهد. از طرف دیگر به جز نی که نوازندگانش لاجرم از موسیقی ایرانی مطلعند به دلیل شباهت تکنوازیها (به خصوص آنها که متر آزاد را تداعی میکند) آشنایی با فضای کلی جمله پردازی در موسیقی ایرانی برای تکنوازان دیگر این قطعه ضروری به نظر میرسد.
البته طبیعی است برای این آشنایی نیازی نیست دورهای بلند مدت به فراگیری بپردازند، ممکن است بتوان آن را از طریق تمرکز و مطالعهی همین تکنوازیها و بخشهای دیگر قطعه و/یا با دخالت دادن کمی تخیل شاعرانه در خلق آنها نیز بهدست آورد. به هر صورت نمیتوان بدون اندیشیدن به اجرای این بخشها اجرایی صیحی یا حتا فراتر از آن، احرایی متفاوت داشت.
نکتهی ساختاری پر اهمیت دیگری که در نی نوا حضور دارد فیگورهای ریتمیکی است که در طول اثر شکل میگیرند. اهمیت آنها به حدی است که آهنگساز لازم دیده است در مقدمهی پارتیتور اثرش به آنها اشاره کند: «انگارههای ریتمیک دستگاه نوا نیز پایه و اساس بسط و گسترش ریتم در نی نواست…» (ص ۷) (۱۰) یکی از شاخصترین این فیگورها که شنونده آن را به راحتی به خاطر میسپارد موتیفی ریتمیک است که پایهی سادهی یک چهارمضراب را یادآوری میکند. (نمونهی ۷ و ۸) اجرای آن با ویولا (خط سوم) و نی نشان میدهد.
هر چند برقرار نگه داشتن رابطهی میان اجرای ویولا و نی به خاطر ساختار شفاف این الگو سادهتر از موارد قبلی است اما به هر حال از مواردی است که باید به آن دقت کرد. در نمونهی ۷ ویلن اول و دومها (خط اول و دوم) چیزی را مینوازند که قبلا هم در «مقدمه» شنیده شده اما در این جا به دلیل آکسان گذاری خاص این فیگور خصلتی متفاوت (گاه هیجانانگیزتر) پیدا میکند. در حقیقت موتیفها و انگارههای ریتمیک نیز نقش ساختاری خود را بر بقیهی قسمتها دیکته میکنند. برای بدست آوردن اجرای یکدست یا شنیدن دقیقتر نی نوا احتمالا لازم است که به رابطهی میان هر بار ظاهر شدن این موتیفها (یا آنهایی که نقش مشابه یافته) توجه شود.
روی هم رفته میتوان دید که تکرار الگوها (ریتمیک و غیر از آن)، رابطهشان با یکدیگر، بافت عمودی -که حاصل بر هم نهی آکوردها و تا حدودی حرکت رنگ در طول آنها است- تاثیر مهمی در بدست آوردن حس انسجام در قطعه دارد. به نظر میرسد که یکی از زوایای چندگانهای که از آن میتوان اجرای نی نوا را مورد تحلیل قرار داد، همین روابط میان بخشهای مختلف ارکستر و تکرار مواد و مصالح موسیقی است (۱۱).
پینوشت
۸. این نوع استفاده نمایشی از گرایش علیزاده در استفاده از سطوح چند صدایی موسیقی ایرانی است.
۹. به نظر میرسد بسط و نیروی پیشبرندهی موسیقی در نی نوا بیش از آن که با واریاسیون تمهای متعدد سر و کار داشته باشد، با تنیده شدن الگوهای ملودیک خُرد و در پیآمدن و تکراشان مرتبط است. ممکن است تاثیر بسط الگوهای ساختمان ردیف بر نی نوا را با تحلیلی دامنهدارتر بتوان نشان داد. اما تا آن زمان این ادعا فقط مبتنی بر تصوری است که از شنیدن این قطعه در ذهن شکل میگیرد و تا حدودی نیز تحت تاثیر توضیحات خود آهنگساز بر قطعه است.
۱۰. علیزاده، حسین. (۱۳۸۳) نی نوا برای نی و ارکستر زهی، تهران، ماهور، ۱۳۸۳.
۱۱. این اصلا به این معنی نیست که لزوما هر ارکستری همهی تکرارها را مانند هم اجرا کند اجرای خوبی دارد بلکه بیشتر به این معنا است که تفاوتها نیز باید در یک ساختار زیباشناسانه (و نه خارج از مهار) جا بگیرند.
۱ نظر