تعجب نکنید، اگر پی گیر کارهای شوپن باشید حتما” این قطعه از کارهای او را شنیده اید. می خواهیم قدری راجع به این قطعه صحبت کنیم اما قبل از آن به اجرای نسخه پیانویی آن گوش کنید:
تقریبا” در اغلب مواقع حال روحی و جسمی شوپن مناسب نبود و همواره یا مشکل جسمی داشت و یا از درد عشق دچار افسردگی بود، به قول بسیاری از نزدیکان «او در تمام عمر در حال مردن بود». در یکی از این مقاطع که وضعیت او در حالت بحرانی قرار داشت دوستان شوپن سعی کردند تا با ترتیب دادن یک میهمانی غافلگیرانه کمی او را به زندگی امیدوار تر کنند. لذا در منزل یکی از دوستان یک میهمانی کوچک ترتیب دادند و به او نگفتند که در این میهمانی تعداد زیادی از دوستان او دعوت می باشند.
مدت زیادی از آغاز میهمانی گذشت اما هنوز شوپن حاضر نشده بود، دوستان شام را هم خوردند و هنوز خبری از شوپن نبود. پس از شام محیط منزل تاریک شده بود و تنها با نور چند شمعدان، دوستان مشغول صحبت کردن بودند که زنگ درب به صدا در می آید و شوپن وارد سالن می شود.
همه ساکت شدند و یکی از حاضرین با پای خود شروع به کوبیدن به زمین کرد، ناگهان بجز شوپن همه شروع به خندیدن کردند. در همین لحظات بود که بدون اینکه کسی متوجه شود صدای پیانو در سالن شنیده شد. او در هنگامی که دیگران در حال خنده بودند به کنار پیانو رفته بود و روی صندلی آن نشسته بود.
موسیقی که در فضای سالن شنیده می شد یک موسیقی عادی نبود، با وجود آنکه ثانیه هایی بیش از تولد این موسیقی نمی گذشت اضطراب و نگرانی در دل همه حاضرین حاکم شده بود.
همه دوستان در حالی که نفسشان در سینه حبس شده بودند و در انتظار اتفاق ناگواری بودند در حال گوش دادن به این موسیقی بودند.
پس از چند دقیقه نواختن پیانو، شوپن به علت ضعف بیش از حد نتوانست پشت ساز دوام بیاورد و به همین علت به روی زمین افتاد. دوستان به کمک او آمدند و وی را تا منزل بدرقه کردند.
بعدها این ملودی زیبا در یکی از سونات های شوپن استفاده شد و برای اولین بار نیز هنگام به خاکسپاری این موسیقیدان بزرگ نواخته شد.
۱ نظر