از سوی دیگر او بهویژه در این قطعه (و البته در جاهای دیگر نیز) روندی را پیش میگیرد که باعث میشود بر هم خوردن رفتار تناوبی قطعه به چشم شنوندگان نیاید؛ زمانی که در واحدهای کوچکتر تناوب نادیده گرفته میشود، واحدهای بزرگتری از تجمیع این واحدهای کوچکتر خلق میشود و با تکرار، تناوب را در مقیاس بزرگتری برپا نگاه میدارد.
بهندرت نمونههایی هم از حرکت معکوس این تضاد میان تناوب/عدم تناوب در قطعات دیگر به چشم میخورد.
ریتم قطعه در مقیاس کوچک بسیار تناوبی است اما به عکس در لایههایی از مقیاسهای بزرگتر غیر تناوبی عمل میکند (مانند چهارمضراب مخالف و خسرو شیرین) و این یکی از تمهیدات فرمال مشکاتیان است که در فصل مشترک ریتم و ساختار ملودیک به منصهی ظهور میرسد.
شکل ۱۲. بیداد میزانهای ۱ تا ۱۷
شکل ۱۳. بازنویسی میزانهای ۱۵ و ۱۶ (علائم تغییر دهنده در نظر گرفته نشده)
تقارن یکی دیگر از رفتارهایی است که جملات (ریتمیک و ملودیک) به کمک آن کامل میشود. تقارن انواع مختلف دارد از جمله سادهترین و مکانیکیترین آنها از دیدگاه آهنگسازی موسیقی ایرانی این که درست عکس یک موتیف بعد از آن بیاید و موتیف را بسط دهد، اما تا آنجا که میدانیم قرینهسازی پیچیدهتر از این است.
دو صورت از قرینهها در قطعات ضربی موسیقی ایرانی معمولاند؛ اول الگوهای از لحاظ زمانی همطول که وزنی شبیه به یکدیگر دارند و دوم الگوهایی که به طور معمول همطول نیستند ولی از طریق یک عامل وزنی مشترک (اغلب در انتها) به هم پیوند میخورند که میتوان آن را مشابه نوعی جملهبندی مسجع در نظر گرفت. این نوع استفاده از عامل وزنی مشترک در قالبهای غیر همطول، در ردیف نیز مرسوم است که نگار بوبان به شکل تحلیلی به آن اشاره کرده است.
مشکاتیان علاوه بر چنین قرینههای مرسومی گونهای از بیقاعدگی در قرینه را به کار میبرد که نمونههایی از آن را میتوان در «درغم» و «انتظار» دید. در شکل ۱۴ که از متن در غم انتخاب شده به موتیفی که با حرف a مشخص شده توجه کنید، همان موتیف چند لحظهی بعد تکرار شده (دوباره با حرف a نشان داده شده) انتظار معمول این است که این دو پشت سر هم بیایند، اما او موتیف دیگری را میان این دو میآورد که نقش تقارنی دور از انتظاری ایفا میکند.
این موتیف علاوه بر تاثیری که با دور شدن از تقارن محض بر ذهن شنونده باقی میگذارد از دیدگاه ملودیک و ریتمیک نقش تعلیقی نیز دارد و همزمان انتهای یک دورهی ریتمیک را پر میکند تا دوباره به تاکیدهای متریک اولیه بازگردیم. نمونهی دیگری از همین قرینهسازی ریتمیک را میتوان در شکل ۱۵ دید (با حرف a و b علامتگذاری شده). در هر دو مثال حاضر نیز اگر نغمهنگاری را به شکل کامل مورد بررسی قرار دهیم، همان تضاد میان ساختار بزرگ مقیاس و ساختار مقیاس خرد که در مورد بیداد به آن اشاره شد، به چشم میخورد.
این نوع ساختارسازی را ممکن است متاثر از راهکارهای زمانبندی بدانیم که نگار بوبان در مقالهاش تحت عنوان «نوعی روش توالی افزایشی» (successive additive manner) برای ساماندهی الگوهای ریتمیک در موسیقی کلاسیک ایرانی میکند.
اگر چنین دیدگاهی را بپذیریم به این معناست که رابطهی میان فرم در اینگونه قطعات پرویز مشکاتیان با روشها سازماندهی ریتمیک در ردیف تا حد زیادی مورد پذیرش ما است. با این وجود نباید از نظر دور داشت که چنین الگوها و شیوههای بسط و گسترشی در آثار دیگر آهنگسازان ایرانی هم به چشم میخورد و ممکن است حضورشان شاهدی از حضور پردازههای شکلدهندهی عام موسیقی ایرانی باشد و نه ویژگی منحصر به فرد آثار مشکاتیان.
شکل ۱۴. درغم میزانهای ۱ تا ۵
شکل ۱۵. ابتدای انتظار میزانهای ۱ تا ۱۲
۱ نظر