این دوره با سه «فرمول» که به سه شخصیت اصلی دوره مربوط هستند، در سال ۱۹۷۷، در کیوتو آغاز شد. این سه شخصیت عبارتند از ابلیس، حوا و میکائیل. کل دوره در مورد آفرینش و اسطوره رستگاری است که طی آن ابلیس، فرشته سیاه، با فرشته آفرینش یعنی میکائیل و حوا که سمبل «تولد دوباره انسان در موسیقی» است می جنگد و شکست می خورد. سه اپرا در باره یک شخصیت، سه اپرا درباره برخورد دو شخصیت و یک اپرا درباره هر سه شخصیت است.
ترکیب جاه طلبی های اسطوره ای با فرم استحاله ای دقیق، قطعا از مشخصه های کاری اشتوکهاوزن است. به همین دلیل است که تقسیم کردن فعالیت حرفه ای او به فاز های عقل گرایانه و عرفانی کار بیهوده ای است.
هر دو آنها از ابتدا در حرفه او به هم تنیده بودند و در اصل سریالی اشتوکهاوزن که تا آخر عمر به آن پایبند بود با یکدیگر تلاقی کردند (از این روست که موسیقی او هیچ شباهتی به «مینیمالیست های مذهبی» دهه نود قرن بیست ندارد).
اشتوکهاوزن در اوایل دهه هفتاد اعلام کرد که «تفکر سریالی امری است که به خودآگاه ما وارد شده است و همیشه در آن جا باقی خواهد ماند.
تفکر سریالی نسبیت است و دیگر هیچ… تفکر سریالی رویکردی روحانی و دموکراتیک به دنیاست.»
این موارد اگرچه از نظر اشتوکهاوزن درست بودند اما از نظر دیگر موزیسین ها که نه تنها به سریالیسم بلکه به موسیقی مردن نیز پشت کرده بودند، صدق نمی کرد. اشتوکهاوزن نیز مانند بولز به موسیقی پست مدرن علاقه ای نداشت؛ برای او موسیقی پست مدرن نوستالژیک، کند و محدود بود. در حالیکه فعالیت های بولز به عنوان رهبر و مدیر فرهنگ موسیقیایی فرانسه باعث شده بود که مدام در انظار عموم قرار گیرد، اشتوکهاوزن از صحنه کنار می رفت.
اشتوکهاوزن هر چند سال یکبار یک درام موزیکال اسطوره ای بیرون می داد که با ترکیبی از شگفت زدگی و گیجی مواجه می شد. در این حال، نسل جدیدی از آهنگسازان پست مدرن پا به عرصه گذاشتند که از اشتوکهاوزن نفرت داشتند.
آیا آنگونه که تاریخ گرایان افراطی و جوان ادعا می کنند صحیح است که اشتوکهاوزن تنها نشانه ای از انحراف در تاریخ موسیقی است؟ اگر دیدگاه مان درباره موفقیت اشتوکهاوزن بر مبنای اپرای دوره ای روشنایی باشد که از لحاظ تئاتری خام و از لحاظ موسیقیایی مهمل است، پاسخ به این پرسش قطعا مثبت است.
اما اگر اشتوکهاوزن را از لحاظ کلی بررسی کنیم، در میابیم که موفقیت او را از بین آهنگسازان قرن بیستم باید در ایده هایش بجوییم و نه در آثارش. ایده های او کوششی و به طرز جسورانه ای اندیشمند و بلند نظرانه هستند، به گونه ای که به کار عصر محتاط ما نمی آید. اما موسیقی اشتوکهاوزن منتظر وقتی است که دوباره زمان کند و کاو و رویا پردازی فرا برسد.
اشتوکهاوزن که در ۲۲ آگوست ۱۹۲۸ به دنیا آمده بود، در ۵ دسامبر ۲۰۰۷ درگذشت.
با تشکر از سایت اشتوکهاوزن از موسیقی دانان مورد علاقه من هست و ممنون از مقالاتتون در این باره