مطلبی که پیش رو دارید، گفتگویی است با عبد الحمید اشراق، آرشیتکت و موسیقیدان که در مجله بخارا (در سال ۱۳۸۱) به چاپ رسیده است. این گفتگو توسط سردبیر بخارا، علی دهباشی انجام گرفته و از این نظر که حاوی مطالبی خواندنی در مورد موسیقی ایران است، بخشهایی از آن در گفتگوی هارمونیک به انتشار میرسد.
نام مهندس عبد الحمید اشراق را شنیده بودم، ولی او را برای نخستین بار در پاریس در نشستی با گروهی از دوستان هنرمند دیدم. همگی در کافه کوپل که در اوایل قرن گذشته، محل تجمع هنرمندان فرانسه بود، گرد آمده بودیم. مهندس اشراق را مردی پرشور و مصمم یافتم که باوجود داشتن سنّی که بعدا فهمیدم ۶۹ سال است (در زمان چاپ این نوشته در سال ۸۱)، غبار زندگی او را زیاد پژمرده نکرده بود. دربارهء او چیزهایی زیادی شنیده بودم.
مثلا اینکه سوابق زیادی در رشته های هنری دارد و مدتها در ایران، در این رشتهها فعالیت داشته و کارهائی انجام میداده است. همهء این شنیده ها و تصورات خود را با او در میان گذاشتم.
لطفا کمی از دوران کودکی و شروع زندگی بگوئید.
من در شیراز بزرگ شدم اسم کوچکم میرزا عبدالحمید است، نمی دانم اگر کلمه میرزا بعد از عبد الحمید بود وضع مرا تغییر میداد یا خیر؟ پدر و مادرم اهل موسیقی نبودند ولی من از بچگی به موسیقی روی آوردم نمیدانم چرا؟ برادر بزرگ من در شیراز آقای محمود ذوالفنون را به معلمی انتخاب کرد و نزد او درس موسیقی می گرفت.
من در سن حدود ده سالگی در غیاب برادرم، چون بمن اجازه نمی داد در آن سن بدنبال موسیقی بروم، با کمک مادرم یک تار با جعبهء گز، یک تکه چوب و چند نخ قیتون درست کردم و مرتبا به خیال خودم تار میزدم. به محض اینکه ضربهای بر روی این به اصطلاح سیم ها می زدم، یکی از آنها پاره می شد و با عشق و پشتکار با مدتی وقت صرف می کردم تا سیم پاره شده را جا بیندارم.
پس از مدتی بالاخره مادر دست به دامن برادرم شد تا اینکه سرانجام ناچار شد قبول کند و مرا برای تعلیم موسیقی نزد شخصی بنام احمد ادب گذارد و ایشان با حوصله و صمیمیت چندین سال با من کار کرد. هنگامیکه دورهء دبیرستان را میگذراندم، خانوادهام شیراز را ترک کردند و برای زندگی عازم تهران شدند. در آغاز نیز همزمان با دروس دبیرستان، آموزش موسیقی را نزد استاد علی اکبر شهنازی ادامه دادم و چون نت می دانستم مورد علاقهء ایشان قرار گرفتم بطوریکه گاه مرا صدا می زدند تا با ایشان ضرب بگیرم و با تارشان همراهی کنم. قدرت مضرابهایی شهنازی باور نکردنی بود.
محیط تدریس چگونه بود؟
دوران بسیار خاطره انگیزی بود، محیطی بود بسیار ساده. وسعت اتاق استاد بیش از چهار متر نبود و همهء شاگردان ناچار بودند برای رفتن به اتاق تمرین از آنجا عبور کنند، در این اتاق یک پلکان چوبی بود که شاگردان را با گذشتن از چند پله به اتاق بالا هدایت میکرد. این اتاق که محل تمرین بود حدود ۳۵ متر مربع مساحت داشت.
دور تا دور اتاق تمرین نمیکتهائی نهاده بودند و گه گاه به علت زیادی تعداد شاگردان، جایی کافی برای نشستن نبود. هرکس تاری بدست می گرفت و شروع به تمرین می کرد و با توجه به اینکه بسیاری از سازها نواقصی داشتند، مثلا یکی خوب کوک نگه نمیداشت، دیگری سیم کافی نداشت و غیر و…، می توان صداهائی را که از این سازها بگوش می رسید را تصور کرد.
خانمی نیز در آنجا تدریس می کرد بنام اقدس خانم. او ردیف های استاد را از بر بود. ما نخست در اتاق تمرین نزد او میرفتیم و درس را فرا میگرفتیم، سپس هریک به نوبت به اتاق پائین نزد استاد میرفتیم تا آن گوشهء دستگاه را پس بدهیم و در پایان از همان در ورودی خارج میشدیم. اکثر استادانی که بعدها شهرت بسیار یافتند شاگرد همین مکتب بودند.
۱ نظر