افسانهی شعرشناسِ خنیاگر (*)
چهرههای افسانهای پدیدههای در خور توجهی هستند، زیرا آرزوهای دستیافته و دستنیافتهی یک جهان فرهنگی را بازمیتابانند. آنها نیز مانند ما موجودات میرا به دنیا میآیند، اوج میگیرند، و گاه در مدت زندگیشان در دل و جان مردمان رخ میگردانند و به چیزی تبدیل میشوند که نبودهاند. آنها را میبینیم که مانند نواختران آسمان در جایی که هیچ ستارهی پرنوری دیده نمیشود، ناگهان درخشیدن میگیرند.
اما این بدان معنی نیست که ظهورشان بیمقدمه است بلکه به این معناست که ما دورهی تکوین آنها را نمیبینیم. افول نیز میپذیرند به دو معنی؛ دیگر در آسمان به معنای حقیقی نمیدرخشند و تنها در یاد مردمی که دوستشان دارند میزیند، یا از یاد و خاطر مردم نیز رفته و افسانهشان خاموش میشود. شخصیت افسانهایی، زمانی که دیگر حضور مادی نداشته باشد انسانوارگیاش را از دست داده و به نشانهای، موضوعی یا اسطورهای تبدیل میشود.
از این دست افسانهها در هر حوزهای وجود دارند. در موسیقی نیز چنین است؛ وزیری نماد مبارزه برای نوآوری، صبا نماد نبوغ، سماعی نماد شایستگی و در عین حال باقی گذاشتن اثری بسیار اندک، رضا محجوبی نماد شیدایی سودازده، جلیل شهناز نماد بداههنوازی و… پرویز مشکاتیان هم یکی از همین افسانههاست در وادی موسیقی. حتا امروز که زیاد از حضور فیزیکی او دور نیستیم او افسانهای است که بخشهایی از موسیقی ایرانی را تغییر داد.
امروز هنوز ما بخت این را داریم که از نزدیک ببینیم چگونه ستارهی او متولد شد و چگونه درخشان نقش آسمان گرفت، درست پیش از آن که چند صبح و شام دیگر بگذرد و دیگر افسانهی شکل گرفته هیچ نسبتی با آنچه حقیقتا بود نداشته باشد.
پیش از هر چیز میباید پرسید کدام رویهی او قهرمانانه بود؟ اگر اولین اجرهای ثبت شدهی مشکاتیان را از نظر بگذرانیم خواهیم دید چگونه او جوانی است در میانهی یافتن زبان شخصیاش و تحت تاثیر شخصیت افسانهای دیگر پیش از خودش؛ فرامرز پایور. در این وادی او تنها نیست، اغلب موسیقیدانانی که میشناسیم، روزگاری از نقطهای آغاز کردهاند که پیشینیان ایستاده بودند حتا اسطورهی نبوغ موسیقایی همهی دورانها؛ بتهوون.
به واقع چه چیزی او را به ستارهای درخشان در آسمان موسیقی بدل ساخت؟ خوش نواختن؟ مهارت فنی؟ چیرهدستی و خوشنوازی قهرمان میسازد، افسانه میپردازد ولی به تنهایی کافی نیست. او و همنسلانش اما در موقعیتی قرار گرفتند که آنها را بر دل مردم نشاند و این بیش از هر چیزی به آنها فرصت افسانه شدن داد. بیشترشان در سالهای آغاز جوانی بودند که ناگهان تندباد انقلاب برخاست و آنها نیز همراه مردم شدند، این داستانی مکرر است، اما پس از فرونشستن تندباد آنان همچنان محبوب مردم بوده و این بار گداختهتر و پختهتر به راه ادامه دادند.
درست از همین جا است که یکی از ویژگیهای پرویز مشکاتیان خود را در نهایت کیفیت به نمایش گذاشت. به این فرهنگ بنگرید، بیشتر افسانههایش در وادی اندیشه کیانند؟ شاعران. مشکاتیان نیز انگشت بر همین رگ حساس فرهنگ فارسی زبان گذاشته بود.
مگر نه این که او «رزم مشترک» را در آغاز راه و حتا پیش از اوج این دوره ساخت و اعتبار «یکی از موفقترین برخوردهای میان شعر غیر عروضی و موسیقی دستگاهی» را برای خود ثبت کرد. اما کار از این هم فراتر رفت و تا جایی کشید که همه جا صحبت از شعرشناسی و گاه و بیگاه حتا انتساب واژگانی شعرگونه به خود او شد. همین امر شاید، او را به مرز افسانهی شناخته شدهی فرهنگی نزدیک و نزدیکتر کرد.
(*) این یادداشت کوتاه برای پروندهای که هفتهنامهی نگاه پنجشنبه به مناسبت یادروز درگذشت پرویز مشکاتیان (۳۰ شهریور) منتشر کرد، نوشته شده است.
من نمی دانم مشکاتیان به جز ساختن سه چهار ملودی زیبا چه کار دیگری انجام داده است که تبدیل به اسطوره می شود؟